اگر نقاشی مدرن بخواهد در ایران پا بگیرد، و اگر قرار باشد نقاشان ما روی پای خودشان بایستند، به گسترهی وسیعی از مخاطبان هنرپرور، و گالری های متعدد نیازمندیم تا انتقال نقاشی از آتلیه به اتاق نشیمن سادهتر باشد.
اندکاند ایرانیانی که نقاشیهای انتزاعی بخرند، و البته این به آن معنا نیست که بسیارند ایرانیانی که نقاشیهای سرراست واقعنما و بازنمودی بخرند. آدمها معمولاً وقتی به فکر خریدن نقاشی اصل میافتند که فرش و خودرو و یخچالشان را خریده باشند، و این موضوع به روشنی مسئلهی وضعیت اقتصادی مطلوب و رفاه عمومی ملی را پیش میکشد.
اما همهی کسانی که واقعاً توان مالی دارند تا آثار نقاشی یا یکجور نسخهی چاپی آنها را بخرند، معمولاً، کاری را که هنرمند اصيل و صادق با خون جگر کشیده است نمیخرند؛ در عوض، سرمایهشان را خرج نقاشی مطمئنتری، با واقعنمایی عکسگونه، میکنند که مثلاً کبکی مرده را آرمیده روی میزی، در کنار کاسهی چینی قدیمی، نشان میدهد. اگر هم کارهای مدرن بخواهند، معمولاً در یکی از سفرهای اروپاییشان میخرند، سر نبش خیابانی در پاریس یا زیرگذری در رم؛ چون معتقدند که تبار «اروپایی» و قیمتش کفایت میکند تا به آن وجههی هنری ببخشد و بینندگان را به تحسین وادارد.
گروهی که تازگیها از نقاشی مدرن ایرانی حمایت میکنند جماعتی فرنگیاند که بیشتر به آثاری روی خوش نشان میدهند که حالوهوایی به شدت ایرانی دارد و این را میشود درک کرد و البته گروهی از روشنفکران ایرانی که بیشتر، به نوعی، حمایت اخلاقی میکنند، اما گاهی هم یک نقاشی میخرند، فقط برای اینکه کاری کنند تا این شعله افروخته بماند.
بهنظر میرسد کار پیدا کردن مشتری برای نقاشیهای ایرانی باید بیشتر به جلب نظر مساعد گروهی از شهروندان متمکنتر تهرانی، و آشنا کردن آنان با اهداف و مقاصد هنر مدرن ایران، معطوف شود. میتوان گفت این کار کاری دشوار است و گالریها و گروهی آدمهای زبانباز باید این وظیفه را بر عهده بگیرند.
افتتاحیهی گالری نیالا، در بازارچهی هتل کاسپین در خیابان تخت جمشید طالقانی، نمونهای از گامی درست در مسیر این کارزار است. این گالری نه نوک کوه است و نه در پیچوواپیچِ کوچهپسکوچهها مخفی شده، بلکه در مرکز شهر و در خیابانی اصلی قرار دارد و تقریباً همه میتوانند به آسانی، با پای پیاده یا با تاکسی، به آن دسترسی داشته باشند. این روزها، در این گالری دو طبقه گزیدهای از آثار معاصر را به نمایش گذاشتهاند که شامل آثاری از هنرمندان موفقتر و پرفروشتر» است (این دومین نمایشگاه پس از افتتاح گالری است). در صدر فهرست این هنرمندان، سهراب سپهری و بهجت صدر قرار دارند که در حال حاضر عملاً محور تمام گزیدههای هنر معاصر ایرانیاند. کارهای اخیر سپهری باز هم چشماندازهای آرام و معلق و نیمهانتزاعی از خندق و نیستان است که با بینش شاعر و سبک باظرافت نقاش به گسترهی نقاشی راه یافته اند. کارهای بهجت صدر هم واریاسیون هایی است با رنگهای زرد، آبی و قرمز، و خطوط درشت و عمودی قلم مو که جلوه های ساده و متوازن انتزاعی دارد و رویش گیاهان را تداعی می کند. مجموعه نسبتا بزرگی از ناصر اویسی هست، از طراحیهای کوچک (همانهایی که زنان ایرانی «تیپیکال» را لباس محلی نشان میدهد) گرفته تا کارهای متداولترش (ترکیب غریب مینیاتور ایرانی و انواع چینی با لایهای از باسمهی قلمکار روی آن). آقای اویسی شاید به دلایل متعدد از جمله نمود «ایرانی» کارهایش - مشهورترین هنرمند ایرانی در میان جماعت امریکایی مقیم ایران باشد. هرکدام از نقاشیهای اویسی که روی دیوار اتاق نشیمن خانهای در ایالات متحده قرار بگیرد، حتی به دیدهی ناآگاهترین مخاطبان، شرقی و اگزوتیک به نظر خواهد رسید.
کارهای دو نفر از فرمانفرماییانها هم در گالری به نمایش درآمده؛ یکی لیلی فرمانفرماییان - که صاحب گالری است و دیگری جودی، عضو امریکایی این خانواده. لیلی، که در انگلستان در دانشگاه شيدا و مدرسهی مجسمهسازی گمبرول - نقاشی و مجسمهسازی خوانده، تازه از مجموعهی تصليب خلاص شده – بخشهایی از این مجموعه را در بیینال سوم تهران به نمایش گذاشته بود و در عوض، هرچه فکرش را بکنید روی بوم کشیده است. چیزهایی که در خاطرم مانده عبارتاند از: دو کلاغ روی تکهای برف، بوتهای همیشهسبز در یک گلدان، و یک دسته نرگس زرد در گلدانی دیگر. جودی، که کارهایش آدم را به یاد تصویرسازیهای کتابهای کودکان میاندازد، و در اصل هم تصویرگر است، از مواد و مصالح روزمرهی ایرانی در تصاویرش استفاده کرده است. این کارها در مرز آثار سوررئالیستی و ترکیببندیهای معقول - اگر نگویم رئالیستی - قرار میگیرند.
بهروز گلزاری، که با آن سبیلهای چخماقی و دفترچهی طراحی همهکارهاش مشهور است، طراحیهایی ساده و سرد را در این نمایشگاه عرضه کرده، و رضا خازنی هم – به گمانم، برای اولین بار در تهران – چند نقاشی آرام آبرنگ را به نمایش گذاشته است. تنها اجسام صلب در فضای این نمایشگاه اسباب و آلات سفالینی است که عبدالحسین بهروزان کار کرده است. تمام این آثار کاربردیاند و بهدردبخور، و بههیچ وجه نامعقول و مهمل نیستند. رنگیاند، و پرداخت آخرشان به نحوی است که ما را به یاد سفالینههای سنتی ایرانی میاندازد.
به گمانم، قیمتها هم معقول و منطقی بود، بیشتر کارها از دویست تا پانصد تومان. این قیمتگذاری هم معقول است، چون اغلب خریداران آتی و احتمالی ایرانی از جوانان تحصیلکردهی نانآوری هستند که بودجهی محدودی دارند. خانم فرمانفرماییان طرحهای زیادی برای آیندهی گالری دارد: هر ماه یک گزیدهی تازه، یک نمایشگاه انفرادی، نمایشگاهی از آثار خارجی، و...
گالری نیالا، حتی اگر همین مسیر کنونیاش را ادامه دهد، و درهای خود را به روی مشتاقان تازه وارد باز نگه دارد، نقش مؤثر و مهمی در آیندهی نقاشی ایران ایفا کرده است.
۵ دسامبر ۱۹۶۳ [۱۳۴۲]