همانطور که پیش از این اشاره شد، بنیاد محسن وزیری مقدم به مناسبت صدمین سالگرد تولد این هنرمند، رویدادِ «محسن وزیری مقدم > صدسالگی» را برگزار کرده است. این رویداد که به کیوریتوری هامون وزیری مقدم اجرایی شده، از اواخر تیر ماه آغاز شد و تا آبان ماه ۱۴۰۳ ادامه خواهد داشت. مدیر این پروژه، زهره دلداده است و نمایشگاه، با همراهیِ پروژههای ۰۰۹۸۲۱، گالری اعتماد، زیرزمین دستان ۲+ [دهونک]، گالری باوان، مدار موازی، گالری طراحان آزاد، گالری والی، گالری بستان ۲+ [فرشته] و... برپا شده است. همچنین این رویداد یک پروژه چند ماهه است که تا آبان ماه ادامه دارد و بعد از تهران به گالریهایی در شهرهای دیگر هم خواهد رفت. البته هنوز جزئیات آن منتشر نشده است.
برگزاری نمایشگاههایی همچون «محسن وزیری مقدم > صدسالگی» که در آن آثاری از یک هنرمند در چند گالری به نمایش گذاشته شده، نه تنها در دنیا بلکه در ایران نیز مورد توجه بیشتری قرار گرفته و از چشم رسانهها و کارشناسان این حوزه بدور نمانده است و آنها از زوایای مختلف به بررسی این موضوع پرداختهاند.
جلوگیری از تکهتکه شدن بازار
برگزاری نمایشگاههای مشترک اگرچه در ظاهر مربوط به یک هنرمند یا یک موضوع مشترک هستند اما در درون خود مفهومی عمیقتر از یک تبادل اقتصادی را تداعی میکنند و آن، همکاری مشترک میان گالریها به عنوان یکی از ارکان مهم بازار و اقتصاد هنر است.
شاید به همین دلیل است که فایننشال تایمز در گزارشی در اردیبهشت سال جاری، از این همکاری مشترک با عنوان«تاثیر جمعی یا تاثیر مشترک» (Collective Impact) یاد کرده است. به طور کلی این اصطلاح اغلب در زمینههای اجتماعی، اقتصادی و محیطی به کار میرود و بر اهمیت هماهنگی و همکاری بین گروههای مختلف برای ایجاد تغییرات مثبت و گسترده تأکید دارد.
در مطلب فایننشال تایمز نیز به تلاش گالریها برای ایجاد همکاریهای نوآورانه به منظور جلوگیری از تکهتکه شدن بازار اشاره شده است. این گزارش با اشاره به شرایط این روزهای بازار هنر آغاز شده و در ادامه آن آمده است: «در حالی که گالریهای بزرگ، هنرمندان مشهور را جذب میکنند، گالریهای کوچک هم در شرایط اقتصادی سخت، برای بقا تلاش میکنند. این وضعیت باعث شده است، گالریهای هنری به دنبال اشکال جدید همکاری و همیاری باشند تا بتوانند جایگاه خود را حفظ و به هنرمندان خود فرصتهای بیشتری ارائه کنند».
هرچند بنظر میرسد گالریها به عنوان نهادهایی مستقل از یکدیگر فعالیت میکنند و به همین دلیل در رقابت با یکدیگر هستند، همکاریهای مشترک در برگزاری نمایشگاهها و شناخت شبکههای ارتباطی یکدیگر ممکن است تصور غالب درباره نحوه رقابتهایشان را نیز تغییر دهد. به عنوان نمونه، گالری «هاوزر و ورث» (Hauser & Wirth) به عنوان یک گالری بزرگ، توافقهایی را برای همکاریهای مشترک با گالریهای کوچک انجام داده است.
نیکولا واسل ( Nicola Vassell) گالریدار نیویورکی از جمله گالریهایی است که توافق همکاری با گالری «هاوزر و ورث» را انجام داده و آنطور که خودش گفته این توافق در مقایسه با نمونههای مشابه منصفانهتر بوده است: «برخلاف دیگر قراردادهای نمایندگی مشترک که در بهترین حالت میتوان درصد کمی از فروش هنرمند خود در جاهای دیگر را دریافت کرد، گالری هاوزر و ورث، کمیسیون را به طور مساوی تقسیم میکند».
در آنسوی ماجرا، مارک پایوت (Marc Payot) مدیر گالری هاوزر و ورث ساختار «تأثیر جمعی» را به عنوان «راهی کارآفرینانه برای حمایت از ساختارهای کوچکتر و اولویت دادن به هنرمند» دانسته است.
به گفته او این ایده در دوران پاندمی کرونا مطرح شد. در این دوران، فاصله بین گالریهای بزرگتر با بقیه اکوسیستم بازار هنر بیشتر شد؛ فاصلهای که در گزارش آرت بازل در سال ۲۰۲۳ قابل مشاهده است: «در سال ۲۰۲۲ گالریهایی با گردش مالی بیش از ۱۰ میلیون دلار، ۱۹ درصد افزایش فروش داشتهاند، در حالی که گالریهایی با گردش مالی کمتر از ۲۵۰ هزار دلار به طور متوسط کاهش ۳ درصدی در فروش گزارش دادهاند. کمترین افزایش فروش هم در سال ۲۰۲۱ بوده است».
با توجه به این آمار و ارقام، بیشتر میتوان به اهمیت همکاری میان گالریها، به خصوص بیتفاوتنبودن گالریهای بزرگ نسبت به گالریهای کوچک پی برد؛ کاری که بنظر میرسد گالری هاوزر و ورث در حال انجام آن است.
شکار هنرمند کم میشود؟
در چرخه رقابت میان گالریها، اصطلاحی با عنوان «شکار» استفاده میشود. در واقع وقتی هنرمندی شناخته و کشف شد، تمایل کمتری دارد برای اینکه با گالریهایی که در زمینه بازار اولیه فعالیت میکنند، همکاری کند. گالریهای بزرگ و شناخته شده نیز نمایندگی آثار این هنرمندان را برعهده میگیرند و به نوعی هنرمند را شکار میکنند. گزارش فایننشال تایمز با اشاره به این موضوع، همکاریهای مشترک میان گالریها را از این منظر هم بررسی کرده است که آیا همکاری میان گالریها (تاثیر جمعی) میتواند در کاهش شکار هنرمندان اثر داشته باشد؟
پاسخ پایوت به این پرسش مثبت است و میگوید: «این نوع همکاری، از تصمیم یک هنرمند برای ترک گالری محلی خود و آغاز همکاری با یک گالری بزرگتر جلوگیر میکند».
پایوت انگیزه اغلب این تصمیمها را موفقیت تجاری فزاینده هنرمند و نیاز به شبکهای بزرگتر بیان میکند اما ادامه میدهد که تاثیر جمعی چگونه میتواند در لوای یک همکاری، شکار هنرمندان را کم و مزایایی را نصیب گالری بزرگتر کند: «حفظ همکاری هنرمند با گالری اصلی موجب میشود، فعالیت در سطوح قیمتی که گالریهای بزرگ در آن خرید و فروش انجام نمیدهد، ادامه پیدا کند منتهی به گالری بزرگتر، اعتبار دسترسی به نسل جوانتری از هنرمندان را میدهد».
به گفته پایوت «تأثیر جمعی» به طور خاص، منحصر به گالری هاوزر و ورث نمیشود و او میخواهد که این مدل، به عنوان یک الگو در هنر مورد الهام قرار بگیرد. پایوت در توضیح بیشتر گفته است: «هر قراردادی که بر پایه تاثیر جمعی منعقد میشود، قرار است به مدت پنج سال اجرا شود و این مدت، زمان زیادی در بازار هنر است. پس از آن ممکن است هنرمند برای گالری کوچکتر اهمیت چندانی نداشته باشد یا شاید ترجیح دهد فقط با آنها بماند و این ساختار را حفظ کند».
پرسش بعدی این است که آیا همکاری میان گالریهای بزرگ و کوچک، یک بازی برد-برد است؟ فایننشال تایمز در در در پاسخ به این پرسش عنوان کرده که برخی نسبت به انگیزه گالریهای بزرگ در همکاری با گالریهای کوچک تردید دارند مثلا یک مشاور هنری چنین اظهار کرده است: « گالریهای بزرگ به دلیل شهرتی که برای جذب تعداد زیادی از هنرمندان داشتهاند، به نوعی سازوکار هنر را در پس این همکاریها مدیریت میکنند».
واسل هم گفته که واکنش همکارانش در برابر همکاری با یک گالری بزرگتر، طیف متناقضی از توصیفها را «از سرخوشی مطلق تا بدبینی» به سوی او روانه کرده است. او افزوده است که «موفقیت تا حدی به اشتیاق برای ماهیت غیرمتعارف تلاش شما بستگی دارد».
در میان نظرات مطرح شده، راکب سایل (Rakeb Sile )، یکی از بنیانگذاران گالری ادیس Addis در لاگوس و لندن، همکاریهای مشترک میان گالریداران را از دریچه مسئولیت اجتماعی و اخلاق حرفهای تحلیل کرده است: «گالریهای بزرگتر، باید این کار (همکاری) را انجام دهند تا از چرخه بازار، حمایت کنند نه اینکه آن را از بین ببرند».
به اشتراکگذاری شبکههای ارتباطی
«آرتنت» نیز در گزارشی در سال ۲۰۱۶ نمایشگاهها و همکاریهای مشترک میان گالریداران را مورد مطالعه قرار داده و به نمایشگاه «کاندو» (Condo) اشاره کرده است. بنظر میرسد این نمایشگاه یکی از رویدادهایی بوده است که در سطح بینالمللی و گسترده، همکاری میان گالریها را در قالب یک رویداد مشترک رقم زده و در توضیح دلیل نامگذاری آن آمده که از واژه «کاندومینیوم» (condominium ) به معنای «مالکیت مشترک» الهام گرفته شده است.
با مراجعه به سایت کاندو میتوان مشاهده کرد که این رویداد همچنان ادامه دارد و چندین دوره آن برگزار شده است. اولین دوره آن با حضور ۲۴ گالری در ۸ مکان و دومین دوره با حضور ۳۶ گالری در ۱۵ مکان در لندن برپا شده است. اگرچه این رویداد درآمدزایی ندارد و هزینههای مربوط به مراسم افتتاحیه، طراحی وبسایت و... میان گالریها تقسیم میشود اما یکی از مزایایش، به اشتراک گذاشتن شبکههای ارتباطی گالریداران با یکدیگر است.
آرتنت در ادامه گزارش خود به سراغ ونسا کارلوس (Vanessa Carlos) رفته است. او که ایده برگزاری نمایشگاه کاندو را بنیان گذاشته، گفته قصد آنها این بوده است که بازدیدکنندگان با تأمل بیشتری آثار را تماشا کنند و تشویق شوند که با یکدیگر گفتوگو کنند. کارلوس در توضیح بیشتر این موضوع گفته است: «در شهرهایی مانند نیویورک، فرهنگ بازدید منظم و پیوسته مردم از نمایشگاهها بسیار بیشتر است، در حالی که در لندن اینطور نیست. ما میخواستیم رویدادی شبیه به یک جشنواره در لندن برگزار کنیم تا مردم را به دیدن دهها نمایشگاه فوقالعاده رایگان و منحصر به فرد تشویق کنیم».
فرصتهای مشابه، هزینههای کمتر
از دیگر نمونههای مشابه کاندو، نمایشگاه «فرندز آو فرندز» (Friend of a Friend Warsaw) بوده است. در این پروژه هشت گالری مهم و فعال ورشو، فضاهای نمایشگاهی خود را با مهمانانی از چک، فرانسه، آلمان، ایالات متحده، سوئیس و بریتانیا به اشتراک گذاشتند.
مجله «آرتلند» در سال ۲۰۱۸ با سازماندهندگان این نمایشگاه گفتوگویی انجام داد. آنها در پاسخ به این پرسش که آیا نمایشگاه فرندز آو فرندز را صرفاً به عنوان روشی برای تسهیل نمایشگاههای هنری میبینید یا به عنوان یک تغییر ضروری در صحنه هنری جهان» گفتهاند: «ما از واژه «تسهیل» در این زمینه استفاده نمیکنیم. گسترش یا به طور دقیقتر، تکامل ایدههایی که قبلاً آزمایش شدهاند، گزینهای ارزشمند برای رشد مداوم صحنه هنری جهان است. جالب است که چنین ابتکارهایی در حال حاضر (در دو سال گذشته) خیلی بیشتر پدیده آمدهاند».
آنها در ادامه با بیان اینکه ساختار همکاریهای بینالمللی به طور عمیقی در توسعه نمایشگاههای هنری ریشه دارد، افزودهاند: «ممکن است زمان آن رسیده باشد که کار جدیدی بوجود بیاید تا فرصتهای مشابه با هزینههای کمتر ارائه شود».
آزمونی برای برخی از هنرمندان
در میان نمایشگاههایی که گزارشهای رسمی به آنها اشاره کردهاند، بغیر از کاندو و فرندز آو فرزندز، نامهای دیگری نیز به چشم میخورد. سایت آرتبازل در گزارشی که به تاثیر همکاری میان گالریها پرداخته، از رویدادهایی همچون اوکی دوکی (Okey Dokey) و روبیرتا (Ruberta) هم نام برده است. به گفته آرتبازل، این نمایشگاهها که در شهرهای محل فعالیت گالریها یا مکانهایی دورتر برگزار شدهاند، این امکان را به دلالان دادهاند که بازارها و خریداران جدیدی پیدا و در برخی موارد، حتی مدلهای کسبوکار کاملاً جدیدی را امتحان کنند.
در ادامه از گالری مایکل ورنر ( Michael Werner) که در نیویورک و لندن شعبه دارد، نام برده شده تا همکاری میان گالریها را به عنوان شیوهای برای حمایت گالریهای بزرگ از گالریهای کوچک نشان دهد. در این نمونه، گالری مایکل ورنر از یک پروژه جانبی در گالری «ترمپ» (Tramps) حمایت کرده است. گوردون وِنهکلاسن (Gordon VeneKlasen) یکی از شرکای گالری ترمپ، همکاری با یک گالری بزرگ را «حمایت تثبیت شده» توصیف کرده است. همچنین کلاسن چنین تبادلهایی را آزمونی برای نمایش هنرمندانی دانست که توسط گالری نمایندگی نمیشوند.
ابتلا به ویروس مجموعهداری
با وجود تمام نقدها و تحلیلهایی که درباره مزایا و اثرات مثبت همکاری مشترک میان گالریها مطرح شد، کارشناسانی هم هستند که این موضوع را در تضاد با ماهیت گالریداری میدانند. مگنوس رش، نویسنده و اقتصاددانی که بازار هنر را مطالعه میکند، معتقد است روحیه همکاری میان گالریها اگرچه رو به رشد است اما موضوع شکار هنرمند را متوقف نخواهد کرد. او درباره دلیل این دیدگاه خود گفته است: «از لحاظ تاریخی، گالریداران با یکدیگر مشکل داشتهاند، زیرا کسبوکارشان مالکمحور است».
البته این دیدگاه او موجب نشده است، همکاری و مفهوم تأثیر جمعی را منکر شود. او خود را به عنوان طرفدار تفکری که در پس مفهوم تأثیر جمعی وجود دارد، معرفی میکند: «بزرگترین مشکل در دنیای هنر، کمبود مجموعهداران جدید است. قیمتهای مقرونبهصرفهتری که در گالریهای کوچکتر است، مردم را به سمت بازار میآورد. حمایت و پشتوانه گالریهای بزرگتر در همکاری با گالریهای کوچک، باعث اطمینانبخشی میشود. به همین دلیل ممکن است برخی از خریداران گالریهای کوچک، مبتلا به «ویروس مجموعهداری» شده و رفتهرفته به خریداران عمده تبدیل شوند».
در یک جمعبندی شاید بتوان گفت با وجود آنکه همکاری و ارتباط میان گالریها به صورت جسته و گریخته وجود داشته و ممکن است تازه و عجیب نباشد اما رواج نمایشگاههای مشترک که در سالهای گذشته بیشتر شاهد آن هستیم، باعث شده است این جریان بیشتر مورد توجه قرار بگیرد.
کمک به کاهش هزینهها، بهرهمندی از شبکههای ارتباطی یکدیگر، آشنایی با هنرمندان جوان و استعدادهای نو، کشف بازارهای جدید، حمایت از گالریهای کوچکتر و....از مواردی هستند که به عنوان مزایای همکاری گالریها و برگزاری نمایشگاههای مشترک مطرح شده است.
البته ممکن است به گفته رش تضادهایی نیز در این همکاری وجود داشته باشد، اما به گفته پایوت این نوع از همکاریها در قالب قراردادهای پنج ساله و... بسته میشوند و چنانچه نتیجه مطلوب طرفین حاصل نشد، میتوان شدت و میزان این همکاری را تغییر داد.
به طور کلی نمیتوان واقعیت زمانه را نیز نادیده گرفت که گالریها و بازار هنر در خلاء فعالیت نمیکنند و از فضای جامعه دور نیستند. در این سالها که شبکههای اجتماعی بروز و رونق پیدا کردهاند و بر ضرورت ارتباطها و پیوندهای اعضای یک جامعه تاکید میشود، طبیعی است که همکاریهای بیشتر، نمایشگاههای مشترک و خلاقیت در بهرهمندی از تواناییهای یکدیگر، در میان گالریها و بازیگران جامعه هنری نیز ظهور بیشتری داشته باشد و فصل جدیدی در برگزاری نمایشگاههای مشترک کلید خورده باشد.