آثار آویش خبر دزاده روایت هایی استعاری از ذهنیات هنرمندی است که گاه زبانی سمبولیک می یابد و روایت او را از حس زندگی در دیاسپورا بیان می کنند. او که متولد و رشد یافته ایران است، تحصیلات هنری خود را در ایتالیا گذرانده و امروزه ساکن امریکاست، و در تمامی آثارش اعم از نقاشی و طرامی، | مجسمه ، انیمیشن و ویدیو تلاش دارد شرح این زندگی در غربت را بیان کند و به عنوان ناظری در فرهنگ دیگری به بازخوانی جایگاه انسان در روایت عالم معاصر بپردازد. از این رو دو مفهوم در آثار خبردزاده نقشی اساسی به عهده دارند؛ هویت و رسانه در روزگاری که به واسطه پیشرفت روزافزون صنعت، | هویت انسانی دچار تحول شده. انسان ته موجودی مسلط بر طبیعت، بلکه بسان وجودی است که بیرون از طبیعت و در ملایر شهرهای پیشرفته رشد می باشد و بدین طریق تمامی ریشه های مشترکش با طبیعت را به کار می نهد. در این جهان غیر طبیعی، تمامی عناصر هویت ساز انسانی دستخوش تحول شدمالند و مفاهیمی چون عشيره ، وطن، القلیم، ملیت، نژاد و جنسیت بازسعتا می شوند. ترک وطن و تمامی رویاهای کودکی برای عده ای به صورت ناخواسته پیش می آید و نگرش جهان وطنی و دهکده کوچک جهانی، زندگی در آنسوی مرزهای سرزمین مادری را آسان تر می کنند. اما در این میان آنچه از دست می رود و به عنوان پرسشی پاسخ ناپذیر باقی می ماند. مفهوم هویت است. چه چیز شاله وجود انسانی را در فرهنگ معاصر می سازد و بر ساخت این معناچگونه بر بیان فردیت شکل می گیرد و در زمان چگونه آن را دچار تحول می کند. بدین واسطه آثار خبردزاده به دنبال بازخوانی مفهوم هویت و تلاش برای | تصور جهانی از دست رفته است که در روزگاری پیش از این وجود داشت، از این رو گاه نوستالژیک و زمانی سمبولیک می نماید، تکرار پرسوناژهای انسانی در یک فرم مشخص، باعث ایجاد وجهی مفهومی در هنر او می شود که همواره نوع ارتباط میان انسان و طبیعت و دیگر موجودك را به چالش کشیده و با بازگشت به خاطرات محو باقی مانده از دوران کودکی تلاش میکند چیزی مشترک در اذهان جمعی بشری را به تصویر کشد و جهانی را شکل دهد که آرام و در عین حال پرابهام و راز آلود است در نقاشی پیش رو بردی ایستاده در میان طبیعت دیده می شود که گویی به افقی دور خیره شده و به تبعیت از رفتاری کودکانه ، دستانش را مانند دوربین جلوی چشمانش حلقه کرده است. جهان پیرامون مرد، به واسطه وجود تنه درختان بر شکوفه یاد آور فصلی بهاری است؛ جایی بیلاقی که در ایام تعطیل می توان در آن اختي أسود و در همزیستی با طبیعت تجديد قوا کرد. نقاش در استفاده هوشمندانهای که از گرافیت برای کشیدن کلیت نقاشی انجام داده، فضایی آرام و ساکن را مجسم کرده که بیش از آن که شفاف و صریح باشد، نحو، رویایی و خاطردگونه می نماید. در واقع هنرمند تکنیک نقاشی را به نفع بیان ایده کنار گذاشته و به حداقل ها کفایت کرده است. نقاشی فاقد لابه لابه بودن سطوم، عمق و پرسپکتیو است و بدین طریق به سمت تجسم فضایی پست پیش می رود. طرح گونگی نقاشی ، استفاده از تونالیته های لطیف خاکستری گرافیت، خطوط ظریف مدادی بر بستر کاغذ کوچی ماشی، فضایی را شکل می دهد که گویی از حضوری کامل نشده آكنده است. انسان با تمامی اقتدارش در میانه صحنه ایستاده اما هنوز چیزی از جنس طبیعت است و هویت پسانسانی و بیرون از طبیعتش هنوز بروز نیافته است. این تلاش برای کم جنسیت سازی در عناصری چون آب، آسمان، تپه، برکه ، درخت، گل و برگ با همان دستی انجام شده که در ساختار بدن، پوست، مو و لباس انسان دیده می شود. بدین سان تابلوی | نقاشی، در آرامش و سکوت حاکم بر فضاء الثری را شکل می دهد که بیانگر شک و تردید هنرمند در بیان عدم قطعیت های شناخت انسانی است. به همین دلیل تفسیر نقاش از تجربه زیسته خود، با احتیاط و در سکوت زمزمه و خوانش روایت به بیننده واگذار می شود تا در جهان ذهنی خود آن را باز معنا کند.| خبردزاده در این باره می گوید: دوست دارم در شادن اطلاعات بصری به مخاطبانم صرفه جو باشم! | من از بیننده می خواهم در آن شرکت کنند و روایت را با تخیل خود به پایان رسانده . نوع قرار گیری عناصر بصری و پرداخت آنها سبب شده طبیعت در ساختاری غیرواقعی و فانتزی نمایان شود و منظرهای راشكل بخشد که بیش از آنکه رئالیستی باشد. ساختگی و تصویر گونه می نماید. با این حال این تصویر گونگی از روایت سرراست و داستان وارسی گریزد و از گونه و رمزآلود باقی می ماند. تسلط هنرمند به فرم های بصری به واسطه محدودیت در سبک اجراء کیفیتی عاطفی، بی واسطه و عاری از کنایه های پیچیده را به اثر می بخشد که به واسطه ارتباطی و طرحوارگی ساده برای هر مطالبی در هر زمان و مکان قابل خوانش است. بدین لحاظ روایت در نقاشی خبر مزاده بیشتر تصویر لحلهاي يک فكره است تا بیاتی تسلسل وار و قصه گونه. در این میان آنچه بیش از همه جلب توجه می کند دستان سرخ رنگ مورد است، فستان سرخی که به واسطه تام تابلو به سرخ بودن مشرق نیز ارجاع بصری می دهد ، سرزمین مادری هنرمند، جایی که خورشید سرخ مشرق طلوع می کند و مستی آغاز می شود | و نقاش مخاطب را به دیدن آن فرا می خواند.