ویژگی اصلی مجسمهسازی محصص را میتوان در معلق بودن در فضا، رهایی و بیوزنی خلاصه کرد. در اثر پیش رو نیز، تعلیق در فضا با بالا بودن هر دو پا تشدید میشود. گویی پیکره در جایی میان زمین و آسمان برای لحظهای ثابت شده است. فرم پر پیچ و تاب بدن، نحوه قرارگیری دستها و پاها یادآور حالتهایی از شور و سرمستی و رقص و پایکوبی است.پرهیز از واقعنمایی در کنار اغراقهای به نمایش در آمده از ماهیچهها و عضلات، فرمی جدید از پیکره انسانی را خلق کرده که نه کاملاً جسمانی است و نه کاملاً روحانی. همه چیز در تعلیق است؛ نه جسمی هست و نه روحی؛ نه جنسیتی هست و نه هویتی. تنها شمایلی از انسان، نمایان شده بر تارک پایهای فلزی است که اندیشه را به پرواز در میآورد.جزییات، در دستان هنرمند محصص معنای دیگری مییابند؛ در این پیکره از بازنمایی دستها، پاها و حتی چهره پرهیز شده، اما فرم شانهها و پشت با دقتی مثالزدنی به تصویر درآمده است. نگاه کلی حاکم بر پیکره انسانی، او را از فرمی شخصی واجد هویت فردی دور و به ساختاری کلی نزدیک میکند. از همین روست که محصص عنوان اثر خود را «پرسوناژ» (شخصیت) گذاشته است.این مجسمه بیش از آنکه بازنمایی انسانی خاص باشد، تجسم جانمایه بشری است، چیزی از جنس توتمهای آیینی و بتهای کوچک عصر باستانی؛ خوانشی نو از تعریفی کهن؛ تصوری نمادین از بودن؛ بودنی فارغ از فضا، زمان و مکان که تنها در نمادگرایی اساطیری یافت میشود. محصص درونگرایی هنر ایرانی را شاخصه سرزمین مادری میدانست و معتقد بود برخلاف هنر غرب، هنر ایرانی در پی ملموس ساختن مفهومی خارجی نیست، بلکه تلاش دارد امری درونی را صورتگری کند؛ چیزی که خود به خود در هنرمند و آفرینشگری او حضور دارد. البته این به معنای نفی تأثیرپذیری از محیط نیست. همواره تعاملی میان بیرون و درون صورت میگیرد. هنرمند چیزی را در بیرون میبیند؛ دردی، سخنی، شیئی و یا تعرضی اجتماعی و سیاسی. آنگاه آن را در اثر خود با بیانی شخصی باز میآفریند. بدین لحاظ همیشه دیالوگی میان بیرون و درون در جریان است. محصص هنرمندی متعهد است؛ متعهد به زمانه. هنر او گویای رنجها و چالشهای امروزین انسانهای همعصر اوست. هنرش پاسخی است بر دغدغههای کنونی بشر که در لوای برداشتی شخصی، راه برونرفت را پیش رو مینهد. راهی که از دل اسطوره میگذرد و در وسعت نمادگراییهای شرقی، توجهی شاعرانه را طلب میکند. در تکاپوهای خوانش این اسطوره، آن چیزی که هنر محصص را بکر، شگفتانگیز و منحصر بهفرد میکند، آن است که او هرگز به دنبال تقلید از هنرهای بومی و کهن نیست. محصص خود اسطورهآفرین است؛ آثارش تندیسهای اسطورهای زمانه حاضرند که در نگاه خلاقانه هنرمند از نو زاده میشوند. از همین رو آثار محصص، در عین حال که یادآور هیچ چیز کهن نیستند، کاملاً آشنا مینماید. آشنا بدان جهت که ریشه در تجربههای عمیق حسی و روزمرگی بشری دارد. جواد مجابی، هنرشناس و منتقد ایرانی در توصیف این حالتهای ناهنجار مینویسد: «محصص هنرمندی ناسازگار بود؛ ناسازگار با زمانه؛ ناسازگار با قدرتهای حاکم و افکار عمومی؛ ناسازگار با سنت و آیین و زندگی رایج؛ ناسازگار با همعصران و همکاران و در نهایت، ناسازگار با خودش. از درون این ناسازگاریهای هنجارشکن در عرصه زندگی خصوصی و عمومی، او توانسته دشوارترین تأویل خود را از انسان به مثابه امر جسمانی و منهای توجه به نامرئیهای روحآسا، به شکلی هنری و آفرینشگرانه ارائه کند. او به رغم باور فرهنگی یک تمدن کهن، که خواری جسم را به خاطر اعتلای روح پذیره است، عملاً نمایشگر این واقعیت بود که حقوق بشری از عشق و آزادی و امنیت و فنا به این جسم تعلق میگیرد و با شناخت هرچه بیشتر تنانگی است که میتوانیم شهروند واقعی این جهان شهر باشیم»۱ .