آثار بیتا فیاضی همواره مخاطب را غافلگیر میکنند؛ نگاه خاص او به امور روزمره و پیرامونی گاهی جنبههایی طنزآمیز مییابد و گاهی با بیان ناآشنا و ناملموس، هراسانگیز میشود. با این حال آنچه مجموعه آثار گوناگون او را به هم پیوند میدهد نگرشی برآمده از عامهپسندی و خوش رنگ و لعاب بودن است که در نگاه اول مجسمه را از آن معنای متعارف عام و هویت کلاسیک خود جدا میکند و به سمت شیئی تزیینی، دم دستی، و حتی بدون ارزش سوق میدهد. بنمایه چنین نگرشی با دیدگاههای روزمره و مصرفگرایی پستمدرن آمیخته است. در دنیایی که انسانها به دنبال ستاره شدن، مشهور بودن و دیده شدن هستند فیاضی، مجموعهای را خلق میکند که موضوعش چهرههایی عادی از انسانهای معمولی است که هر روز در کوچه و بازار قابل مشاهده هستند و هیچ چیز عجیب و استثنایی، آنها را از هویت خود جدا نمیکند.
اثر پیشرو پدری جوان و قوی را تصویر میکند که دست دختربچهای شاد را در دست دارد و کودکی معصوم نیز در آغوشش به خواب رفته است. هنرمند مفهوم پدر بودن را به واسطه اغراق در دستان بزرگ مرد و کوچکی اغراقآمیز پیکره دو کودک، تشدید میکند و بدین طریق بر نقش حمایتگر پدر در مفهوم فرهنگ شرقی تأکید میورزد. نوع پرداخت کاراکترها به طرز عجیبی خاورمیانهای است و بر اصلیت فرهنگی و اقلیمی هنرمند تأکید میورزد.
فیاضی در این مجموعه از آثارش با تأکید بر عناصر هویتساز فرهنگ سرزمین مادری، آن تصویر ایدهآلیستی از عاطفه، خانواده، روابط انسانی و هویت بشری را کنار گذاشته و با تجسم امر روزمره، بر وجود اکثریت قریب به اتفاق انسانها که در رسانههای امروزی به قصد انعکاس داده نمیشوند، اصرار میورزد. فیاضی به واسه عدم پرداخت در جزییات تزیینی و زیباسازیهای مدگرایانه، و بالعکس با اغراق در پیکره و عدم ساخت و ساز کلاسیکوار مجسمه، آثاری خلق میکند که وضعیت روحی و عاطفی انسانی را به دور از هر نوع سانسور رسانهای و تبلیغاتی بازتاب میدهند. در این آثار، هنرمند برای خلق اثر به دنبال سوژههایی چشمنواز، زیبا، خوشهیکل، خارقالعاده و نادر نیست بلکه سوژه، به قدری عادی و عامی است که هر روز در دسترس است، اما به واسطه همین امر آشنا به حاشیه میرود و دیده نمیشود. هنر فیاضی آن است که امر آشنا را یک بار دیگر در هیبتی ساده و صمیمی با پرداختی شاد از رنگ و سرزندگی هر روزه، جلوی چشم مخاطب مینشاند تا دیده شود.