تحول و تعالی دو اصل بنیادین در روند شکلگیری آثار ایرج زند است که در نگاهی کمینهگرا به فرم پیکره انسانی و سادهسازیهای فضا نمود بیرونی مییابد. روح بیقرار و جستوجوگر زند به دنبال دستیابی به زبانی بود که تجربیات ذهنی در آن بر نمودگرایی جهان واقع غلبهای انکارناپذیر یابد. از همینرو عرصههای مختلف هنری همچون دیوارنگاری، مجسمهسازی با متریالهای مختلف و نقاشی را آزمود که در تمامی آنها به دنبال یافتن مفرّی برای گسست از جهان ماده و رهایی در عالم معنا بود.
در واقع پیکره آدمی به عنوان بنمایه اصلی در تمامی این آثار، نمایانگر پرسههای وجودی انسانی است که در جستوجوی روح و جوهر واقعیت، ره به وادی نمادگرایی و بیان سمبلیک میبَرَد. سواد بصری حاصل از سالها مطالعه در زمینه تاریخ هنر سرزمینهای کهن چون ایران، هند و مصر تا پیشروترین دستاوردهای فرمالیسم مدرن در تمامی آثار او قابل مشاهده است. نقاشیهای زند در ارتباط کامل با مجسمههایش قرار دارد و در هر دو نگرشی واحد به عناصر زیباییشناسانه دیده میشود.
در اثر پیشرو، نوع خاص دفرماسیون و سادهسازی فرم بدن به نحوی بیانگر نوعی مالیخولیاست که انسان معاصر را دچار رخوت و رکود کرده است؛ انسانهای سرگردان در فضایی بیزمان و بیمکان، آواره و رنجور ایستاده و در بهت و حیرت فرورفتهاند. کاهش استادانه خطوط، پالت رنگی محدود، در کنار پرهیز از حجمنمایی بدن، سبب ایجاد حسی از رهاشدگی در اثر شده و ذهن را به فضایی اسطورهای سوق میدهد. گویی نخستین حضور آدمی در سرزمینی بکر به تصویر درآمده؛ جایی که از جسمانیت ماده خبری نیست و تن و سنگ هر دو ماهیتی مشترک دارند. آسمان با آن آبی بیکران نویدبخش فردای روشن است. عدم پرداخت جسمانی پیکرهها و کاهش سطوح به حجمهای دو بعدی یادآور مجسمههای ورقهای فلزی هنرمند است که اینبار با لحنی عارفانه به خلاء وجودی اشاره میکنند و غم غربت را با زبانی شاعرانه فریاد میزنند.