نقاشیهای پرییوش گنجی اشعاری هستند که رنگ در آن بسان واژه گویای همه چیز است. گنجی پس از تجربه هنر شکلگرا، حالا سالهاست که رنگ در کنار بافتهای لطیف و شاعرانه بنمایه هنر او را شکل داده است. این آثار که بیشک ثمره تأثیرپذیری سیاحت هنرمند از شرق خصوصاً ژاپن است، به زبانی موجز دریافتی از حکمت شرقی را بیان میکنند؛ تمرکز مراقبهگونه در کنار «متافیزیک حضور» و وجود، لحظهای را میسازد که روح در آن امکان جلوهای بیرونی مییابد. او رنگ را در منتها درجه کمینهگرایی و برای خلق مجموعهای از درونگراترین نقاشیهای دهههای اخیر ایران، به کار میبندد.
دورههای مختلف کار پرییوش گنجی، معمولاً با حاکمیت مطلق یک رنگ واحد شناخته میشود که عموماً بهطور یکدست سراسر بوم را دربرمیگیرد. این رنگها عبارتند از: قرمز، بنفش، سفید و آبی که البته همگی در یک ارتباط مفهومی با سیاه ظاهر میشوند. دوره آثار پنجرههای آبستره قرمز گنجی از اوایل دهه ۱۳۸۰ شروع و به خلق شماری از بهترین آثار وی منتهی شد. در این مجموعه که اثر حاضر نیز بدان تعلق دارد، پنجرهها و گلهایی دیده میشوند که گویی آتش گرفتهاند. پنجرههای قرمز او در این دوره نشان از مستوری انسان دارند. گویی همه چیز سرجایش است. همانطور که هستی هست و همانطور که دنیا برای خودش میچرخد و شب از پی روز و روز از پی شب میآید. این پنجرهها هم شب و روز را به تصویر میکشند. اول شب است و بعد روز میآید. وی بارها به مضمون «پنجره» پرداخته است و دراینباره میگوید: «سالهاست موضوع کار من پنجره است. گاهی اوقات این سوی پنجره هستم و ناظرم و گاهی اوقات بیرون قاب پنجرهام و کسانی از درون پنجره مرا مینگرند. گاهی این منم که میبینم چه اتفاقی دارد میافتد و گاهی نشان داده میشود که چه اتفاقی درون من رخ میدهد»