نقاشیهای پرییوش گنجی اشعاری هستند که رنگ در آن بسان واژه گویای همه چیز است. این نقاش رنگپرداز با بهرهگیری از طبیعت، گلها، درختان و آبهای جاری، جهانی شخصی را خلق میکند که تأمل در آن، بازآفرینی چیزی شبیه به زندگی است.
نقاشی پیش رو از مجموعه «شب روز شب» و از متأخرترین دوران کاری این هنرمند کمینهگراست. رنگ سپید، بیان نمادین روز، روشنایی، نور و وجود، و سیاه نمادی از شب، تیرگی، خاموشی و عدم است که در کنار یکدیگر، در تعاملی سازنده، هستی را شکل میدهند. ایمان راسخ گنجی به نور، سبب شده در سالهای اخیر با تلاشی مستمر و عارفانه، معنای نور را در سایهروشن رنگهای غالبی چون آبی، بنفش، قرمز و سفید با سیاه به چالش وادارد تا ثابت کند که در نهایت نور بر تیرگی فایق میشود.
پرییوش گنجی پس از تجربه هنر شکلگرا، حالا سالهاست که رنگ در کنار بافتهای لطیف و شاعرانه که برآمده از تعمق در طبیعت هستند، کلیت هنر او را شکل داده است. این آثار که بیشک ثمره تأثیرپذیری سیاحت هنرمند از شرق خصوصاً ژاپن است، به زبانی موجز دریافتی از حکمت شرقی را بیان میکنند؛ تمرکز مراقبهگونه در کنار «متافیزیک حضور» و وجود، لحظهای را میسازد که روح در آن امکان جلوهای بیرونی مییابد.
نگاه بیواسطه به طبیعت در سیر گذر از عالم ماده و دریافت خودآگاهانه هستی، رنگ را به تلألو وامیدارد و جهانِ پسِ پرده لحظهای در پیش چشم حاضر میشود. تعدد لتههای تابلو نیز تحت تأثیر درهای «شوبی» ژاپنی و پنجرههای «اُرُسی» ایرانی تلاش دارد جهانی نو را به روی مخاطب بگشاید.
فراگیری تکنیک آبمرکب از استادی ژاپنی مهمترین آموزه پرییوش گنجی است که در این تابلو نیز بروز یافته است. درخت، رود و سنگ در نسیمی خنک جریان دارند و هنرمند با حذف هرآنچه یادآور روزمرگی این صحنه است، تلاش کرده اصلِ حیات را به زبانی بصری ترجمه کند. حتی رنگ در این میان به حداقل کاهش یافته است. بدینترتیب سفیدی در فضای خالی تابلو امکان دیده شدن مییابد و ذهن که در تکاپوی ارتباط میان لایههای خاکستری و سیاهی به عقب رانده شده، به تعلیقی شیرین و ساده راه مییابد. زمان برای لحظهای ثابت میماند و تابلو مانند هایکویی کوتاه، ذهن را مملو از معنا میکند.