پرویز کلانتری شیفته خاک بود؛ خاک این عنصر وجود آدمی در دستان هنرمند کلانتری بار دیگر جان میگیرد و در فرمی نو تصویرگر سرزمین موعود میشود. استفاده از کاهگل در فضاهای کویری با رنگهای یکدست و تخت ویژگی اعم آثار این هنرمند است؛ کسی که ساده زیست، سادگی را تصویر کرد و معنویت ماده و مادهگرایی معنا را همچون نمادی از زندگی شرقی در تابلوهای خود به مخاطبان عرضه داشت. پالت محدود رنگی، ریتم آرام و یکدست، کمینهگرایی و سادهسازیهای خارقالعاده در کنار فرمهایی که گاه تا مرز انتزاع پیش میروند، نقاشیهای کلانتری را در جریان هنر مدرن جای میدهد. از طرفی به دلیل استفاده از فرمهای سنتی چون بادگیرها، کویرهای ایرانی، پنجرههای مشبک و خانههای کاهگلی، روح سنت همچون عنصری جدانشدنی در تار و پود آثار او جای دارد. با آنکه موضوع اغلب آثار کلانتری منظرههای کویری و بناهای کاهگلی است، اما نمیتوان او را منظرهپرداز معماری ایرانی و اقلیم کویری دانست؛ فضا با آن نورپردازیهای چیرهدستانه در نقاشیهای کلانتری از واقعگرایی میگریزد و در بستری فراواقعی هر عنصر را دوباره تعریف میکند. در این بستر نمادین هر چیز در عین سادگی ره به امر کلی میبرد؛ یک خانه، نمادی از مأمن است که جان در آن آرام میگیرد. گنبد نیلگون مسجد، محل پرواز به سوی ابدیت است؛ درخت نشان حیات، استقرار و کهنسالی این تمدن است که ریشه در خاک و سر در آسمان دارد. پنجره بسان دریچهای رو به آرامش، امید را بر جان خسته میگشاید. عشق به خاکی که هنرمند در آن زیسته در قالب کاهگل موجودیت مییابد و طبیعت بکر مفّر سکوت و تعمقی رویاگونه میشود. تمامی این نمادها در مکاشفهای نوستالژیک به هم میآمیزند و روح را به آرامش و تعادل فرا میخوانند. همه این ویژگیها در تابلوی پیشرو گرد هم آمده و به نقاشی ارزشی دو چندان بخشیدهاند. در این اثر با طبیعتی بکر از اقلیم کویری ایران مواجه شده که خلوص فضا با رنگ اُکر تخت در آن تشدید میگردد. خانهها در ریتمی منظم کوچک میشوند و چشم را به آرامی در عمق تابلو پیش میبرند. با آنکه از آسمان خبری نیست، اما نورپردازی دقیق در سایهروشن بناهای کاهگلی خبر از خورشیدی فروزان میدهد که در قلب آسمانی صاف میدرخشد. سکون و سادگی پلانها در کنار فضاهای خالی موجود در میان آنها، این سرزمین آشنا را در خموشیای رویاگونه فرو میبرد. در این نقاشی از انسان خبری نیست و تنها بناهای دستساخته او از حضورش خبر میدهند. نگاه کلانتری به خوبی متأثر از هنر ادوار پیشین سرزمین مادری است؛ چه در نوع طراحی بنا، چه انتخاب پالت رنگی و چه نگاه شاعرانهاش به زندگی. نوع قرارگیری بناها به صورتی قرینهوار سبب شده دو سوی چپ و راست تابلو از تعادلی فوقالعاده برخورار باشد که در عین حال به دلیل استفاده هوشمندانه از اصل قرینه در بیقرینگی هنر ایرانی، حیاتی پویا یافته و از سکونی ملالآور خارج شده است. در این اثر هفت دسته از بناهای مختلف تصویر شده؛ یادآور هفت شهر عشق و هفت اقلیم حیات که در اشعار ایرانی بیانگر والاترین اندیشههای عارفانهاند. نزدیکترین بنا همچون دروازه ورودی شهری است که بدون هیچ دیواری بر روی مخاطب گشوده شده است و او را به حرکت به درون ترغیب میکند. سپس بنایی با گنبد نیلگون در وسط تابلو، همچون تمثالی مقدس از آسمان بر زمین که در میان درختانی سبز احاطه شده است؛ و در آخر خانههایی که این بنای مقدس را همچون پناهگاهی برای روح خسته انسان تا دوردستها احاطه کردهاند.