کلمه «هیچ» که تناولی آن را به اشکال گوناگون و اعجابانگیزی خلق کرده، برای مدتهای مدید الهامبخش آثار او بوده است. این واژه که در زبان فارسی از سه حرف تشکیل شده، برای وی نماد نوعی تناقض در گذشته و حسی از بیمعنایی یا انحلال نسبت به یک زمان حال ناخوشایند است. خود او از کلمه «هیچ» به عنوان واکنشی به محیط اطرافش یاد کرده است: «دانشگاهی که به روشهای تدریس آن اعتقادی نداشتم، هنرمندانی که پدیدههای جدید هنر غرب را در بوق و کرنا میکردند و اشرافزادگانی که کالاهای دستدوم غربی را میخریدند، در من نوعی واکنش اعتراضآمیز ایجاد کردند و هیچ، صدای این اعتراض بود. آنچه که شیفتگی تناولی را نسبت به «هیچ» دوچندان میکرد عرفان و تصوف بود. اما همانگونه که خود وی اظهار میدارد، یکی از دلایل گرایش او به سوی قالب خطاطی این کلمه شباهت آن به پیکر انسان است. اگرچه این واژه القاکننده اندوه و افسردگی است، اما مجسمههای هیچ تناولی آثاری شاد و روحافزا هستند. آنها در حالت ایستاده، نشسته یا لمیده به گونهای پراحساس و شیوا یادآور ماهیت تجسمی خوشنویسی ایرانی هستند. آنها اغلب ظاهری شگفت و پرسشگر داشته و اگرچه گاهی درون قفس به نمایش درمیآیند، در آنجا راحت آرمیده و به نظر نمیرسد که به دام افتاده یا زندانی شده باشند. در واقع، آنها در فرار از قفس با نوعی متانت شاعرانه به پرواز درمیآیند. تناولی در واقع با استفاده از این شکل انساننمای کارآمد به افراطکاریهای موجود در خوشنویسی آن روزها واکنش نشان میداد، افراطکاریهایی که در آثار هنرمندان جنبش سقاخانه مشهود بود. مهمتر از آن، همانگونه که تناولی قبلاً از عناصری مانند قفل، منقل یا بلبل استفاده کرده بود، در حال کندوکاو قدرت شکل، زیباییشناسی و روایتی یک تصویر به ظاهر ساده به نظر میرسد. «هیچ» در دستان تناولی همه چیز است. این «هیچ» جالب و انعطافپذیر است. چنانچه بخواهیم از نقطهنظر یک مجسمهساز به کلمه «هیچ» ابعادی ببخشیم، درمییابیم که یکی از هنرمندانهترین ترکیباتی است که تنها با سه حرف الفبای فارسی ساخته شده است. پس به سادگی میتوان پذیرفت که مجسمهسازی که از دانش کافی در خصوص مبحث قالب و شکل برخوردار است، میتواند از این کلمه برای ساختن اشکال جذاب گوناگونی استفاده نماید که به نوعی به انسان اشاره دارند. همانگونه که تناولی میگوید: «اگر شباهت اعجابآور میان هیچ و انسان وجود نداشت، هرگز به ساختن آن مبادرت نمیورزیدم.»