در دنیای تخیل صمدی، هیچچیز پایان ندارد، همه چیز در حال گذر و «شتابزدگی»، به سوی هدفی «بیپایان» و در جریانی مداوم است. گویی مانند قوه تخیل و اندیشه بشر که لحظهای از حرکت نمیایستد، هیچ چیز ثابت نیست. همه چیز در حرکت به سوی آینده و پیشی گرفتن از حال خلاصه میشود. شاید بتوان گفت تنها عنصر ثابت در نقاشیهای طاهره صمدی، همین پویایی مداوم است. تجربهای آشنا برای انسان معاصر، که هر لحظه در گذر زندگی، جوشش، خروش، حرکت و فعالیت را تجربه میکند.
هر چند زمان در عصر حاضر بیمحابا و شتابزده میگذرد، اما آنچه این گذر را غریبتر مینماید، عدم دستیابی و شناخت واقعی از بطن انسانهاست. موجوداتی که آنچنان در پیچیدگیهای روحی و درونی خود گم شدهاند که شاید شناختشان ناممکن باشد.
در نقاشی حاضر، گویی هنرمند تلاش دارد تا مخاطب را به تأملی دوباره در هویت انساننماهای پیرامون دعوت کند و دریچهای بگشاید به ناخودآگاه درون و پیچیدگی ذهن و اندیشه، در آیندهای نه چندان دور. هرچند که در نگاه نخست، با صحنهای آشنا از انواع «ماشینهای تکنولوژیکِ» زندگیِ حال، مواجه میشویم، اما ترکیب غریب سوژه با محیط و بهکارگیری رنگهای فرازمینی، نوعی حس ناآشنایی و غربتِ مکانی را در ذهن متبادر میسازد که نگاه به آینده دارد.
گویی پیکرههای انساننمای نقاشی، در فضایی نه آنچنان زمینی و نه چندان ماورایی، در تکاپو و جنبشاند. تعلیقِ فضا از یک سو و ناآشنایی زمانی و مکانی از سوی دیگر، ذهن مخاطب را درگیر دغدغههای شخصی و درونی، در بطن تفکری ماورایی میکند.
با تأمل در گستره نقاشی و همآوا شدن با هارمونی بصری آن، میتوان برای لحظاتی از حصار دائمی زمان و مکان، که همواره آدمی را دربرگرفته، جدا شد و در تخیل نقاش، تعلیق را تجربه کرد.