نقاشی های واحد خاکدان عکسگونه و رازآمیزند و شمههایی از رئالیسم جادویی دارند. او از کودکی بهواسطهی پدرش، ولیالله خاکدان که از پیشگامان طراحی صحنهی ایران بود با هنر خو گرفت. تحصیلات مقدماتی هنر را از هنرستان هنرهای زیبای تهران آغاز کرد و بعدتر در سال 1347 وارد هنرکدهی هنرهای تزئینی شد و در رشتهی معماری داخلی ادامهی تحصیل داد. سه سال پس از فارغالتحصیلی در نخستین نمایشگاه انفرادی خود آثاری را در گالری سیحون به تماشا درآورد. از آن پس بارها آثارش را در ایران، امریکا و آلمان نمایش داد.
او تا اوایل دههی شصت به موازات نقاشی در عرصهی معماری داخلی و طراحی صحنه و لباس برای تئاتر و سینما فعالیتهای پراکندهای داشت و در سال 13۶۳ به آلمان نقل مکان کرد. میراث تئاتری پدر، خاطرات سرزمین مادری و تجربهی این مهاجرت با ماهیت نمایشی و روایی نقاشیهای او پیوندی عمیق دارد. واحد خاکدان در دورهی اول آثارش به شیوهی انتزاعی کار میکرد اما پس از فراغت از دانشگاه به سمت سوررئالیسیم سوق پیدا کرد. با فرارسیدن موسم انقلاب و جنگ، تحت تأثیر حال و هوای آن روزگار، با رویکردی واقعگرایانه و بیانی تمثیلی آثاری با مضامین اجتماعی خلق کرد. اما طبیعت بیجانها، مشهورترین آثار واحد خاکدان متعلق به دورهی پس از مهاجرت و اقامت او در آلمان است.
انباشتگی اجسام، سکون و فضای محدود از ویژگیهای شاخص این دوره از نقاشیهای واحد است. خاکدان روی داستانهای شخصی تمرکز میکند و به نشانهها و جزئیات ارزش مضاعفی میبخشد. اینگونه، به تکههای درهم¬شکسته¬ی خاطره را در فضایی محدود گردهم میآورد و این مجموعه را در مسیر گذر زمان قرار میدهد. خاکدان از موضعی نوستالژیک به خاطرات گذشته مینگرد یا به تعبیر دیگر بهواسطهی اشیاء به گذشته میاندیشد. اشیاء متعلق به دورههای مختلف زندگی خود را در قابهایش تلنبار میکند و تجارب زیستهی خود را با لحنی سمبولیک در قالب عناصری میریزد که باری از حسرت و اندوه را به دوش میکشند. «چمدانها، قاب عکس، قفسهی چوبی، کت و شلوار، ملافه، بستههای روزنامه، عروسک و بسیاری اشیاء دیگر که گویی در طی سالها در کنج انباری تلنبار شده و به یادگار ماندهاند». او با اتکا به تکنیک فوتورئالیستی و بهرهگیری از گزینههای رنگی و بافتها، غباری از کهنگی بر تصاویر مینشاند و اشیائی عتیق، هالهمند و بتواره (فتیشیستی) میآفریند. بتهایی که در گذر زمان دچار ویرانی و کهنگی شدهاند اما خود این ویرانی بر هالهی دور هر یک از آنها و تقدسشان افزوده و آنها را خواستنیتر و توأمان دستنیافتنیتر میکند.
با اینهمه واحد به دنبال بازسازی تاریخچه و گذشتهی شخصی یا ملی خود نیست. وطن برای واحد خاکدان به یک جای متغیر و مبهم تبدیل شده است. جایی همزمان در ایران و آلمان، گذشته و حال، رویا و واقعیت. و این وضعیت بینابینی در همهی ابعاد تابلوهای او رخنه کرده است. مجابی دربارهی این دوره آثار مینویسد: «واحد خاکدان با پرداختی واقعگرا، به جهانی خیره شده و از آن روایت دارد که نمیتواند چندان واقعی و طبیعی باشد؛ بلکه جهانی است از واقعیت که در خیال مانده است، در تخیل رشد کرده و در خاطرات هنرمند، خود را بیان میکند.» و شخص خاکدان چنین استنباطی از کارهای خود دارد: «کودکی، گذرا بودن زمان، ابدی نبودن اشیاء و انسانها، مکانها و اشیاء رهاشده و مهمتر از همه بازی با تاریخ هنر.»