تهران،
خیابان کریم خان زند، خیابان سنایی، کوچه چهارم غربی، پلاک ۸، واحد یک
8 آبان30 October - 19 آبان 139410 November 2015
در احاطه ی درختان
او بی صدا، بازوها کشیده، با رسپنجهها بر زمین ایستاده و در میان انگشتان بار کی و کشیده اش چیزی هست در مقام جاودانگی.
او که می گوید: «دستت را به من بده و آنوقت تو را من به است و باد میان مو-برگهایشان به نرمی می پیچد تا میوه ها به بسرت
شاخه زیباترین جهان ها خواهم برد. » آنجا که آدمی دوش به دوش درختان ایستاده ها بازگردند و کودکان به آغوش مادرانشان.
درخت همواره هست و در حضورش نظاره گری می کند. او خود را در جایگاه واکنش قرار منی دهد بلکه نظاره گرش را وادار
به واکنش می کند. در آن دم که دیده می شود در مشغولیت امر دیدار است. در آن دم که ملس می شود در گیرودار امر المسه
است. درخت، نگاه آدمی را به خود فرا می خواند، در آستانه اش نگاه می دارد و تصویری ادغام شده از گذشته و آینده به او می
منایاند. «درخت به ما می گوید که چطور از کی دانه ی کوچک عریان بی چیز اما رسشار از بالقوگی، خویشنت به وجود می
رسد و موجودیت می یابد. درخت ارتزاق می کند حتی از آنچه روزیمرده باشد؛ ما، تن عزیزان عزیمت کرده مان را در قامت درختان
جا گذاشته ایم؛ آنها که در آغوش گشوده ی شاخه های امیدوار به نوجانی، غنوده اند و یا همچون جنینانی در آستانه ی تولد در
تنه ی توخالی درخت سبز فرو رفته اند و به انتظار زایش دوباره وقت میگذرانند؛ چرا که درخت بر نسل نو داللت دارد؛ او بر گسرته
ی جاودانگی- بر بهشت . درخت برزخی ست مملو از موت ها و جهان های زیرین- تاثیر می گذارد 1» و حیات. بسرتی برای زایش
دوباره، با حرکتی دوگانه و توامان رو به سوی آسامن و قعر زمین. شاید درست است که به زعم هرنمند، درختان هستند که در
حقیقت جان زندگی را و ما را محارصه کرده اند.
لادن بروجردی