تهران،
خيابان نوفللوشاتو | کوچه لولاگر | پلاک 5
5 آذر26 November - 19 آذر 140010 December 2021
این مجموعه در مورد انسان است.
انسان در تقابل با خود و دنیاى درونى خویش …
و انسان در مواجهه با اطراف و دنیاى بیرونى خود …
انسان در تقابل با خود و دنیاى درونى خویش …
و انسان در مواجهه با اطراف و دنیاى بیرونى خود …
کوشاموسوى در ادامه مجموعهی اخیرش به ایستایىِ انسان اشاره مىکند. هنرمند مینویسد: به عقیدهی من انسان به جز در زمینهی تکنولوژى پیشرفت بهخصوصى نداشته، حتى به جرات میتوان گفت نحوهی کاربست تکنولوژیهایی که انسان به دست آورده، در بسیارى از موارد نتایج مخربى به همراه داشته است. در عین حال کنکاو درونی و اجتماعی، تغییر چندانی در بهتر شدن وضعیت کلی جهان به بار نیاورده است. این مجموعه سعى بر نمایش این ایستایى و این گونه درجا زدن، در غالب حجم را دارد.
مجسمههای کوشا موسوی، حالتى از جمود و رخوت را به رخ میکشند، گویی ناگهانی و در لحظهای عادی که در گیرودار رسیدگی به امور روزمرهشان بودهاند، مسخ شدهاند. فضا، دوران محکومینی را به یاد میآورد که مجبور به سکون هستند: چرا که با سطحینگری و (سو) استفاده از تکنولوژی - با سرعتی سرسامآور- فجایع انسانی و محیط زیستی بسیاری را رقم زدهاند. این طلسم اما تنبیهی برای همیشه نیست. شاید کورسویی وجود داشته باشد که بتوان به آن امید بست. شاید این درجا خشکیدن، دائمی نیست . هر چند شیوارگی این شبهانسانها، موجودات نیمهکاره و رهاشدهای را تداعی میکنند که خالقشان یکشبه ناپدید گشته و آنها را در برزخی لبریز از حس حرکتِ نهفته و حسرتِ پویایی، فراموش کرده است.
بازی و امکان بازی در اینجا اما غایب نیست، صحنه همچنان میتواند آبستن تغییر باشد تا این مسخ ظاهری و درونی را بدل به جشنی کند برای «آدم-شیها» و پردهبرداری از روابط پیدا و نهان بینشان. بیرون از دنیای این مجسمهها، بشر نیز به درجا زدن و سکونی چندینماهه دچار بود هرچند بحرانی همهگیر برای مدت کوتاهی، نابرابریهای اقتصادی/اجتماعی را در سراسر جهان کمرنگ کرده بود.
«ایستایی» چنان که نگاهی به بیرون دارد، درون را نیز از نظر دور نداشته است: به گفتهی موسوی: انسان، موجودی است که در جستجوی علت وجودی و سرنوشت خود، در تلاش است تا بتواند با تمرکز حواس چندگانهاش روی محیط پیرامون و با کنکاش در آن، سرنخیهایی به دست آورد. اما انسان تنها با تمرکز و نگریستن عمیق بر خویشتنِ خویش است که پاسخ پرسشهایش را خواهد یافت.
امیرعلی قاسمی/کوشا موسوی – پاییز ۱۴۰۰
مجسمههای کوشا موسوی، حالتى از جمود و رخوت را به رخ میکشند، گویی ناگهانی و در لحظهای عادی که در گیرودار رسیدگی به امور روزمرهشان بودهاند، مسخ شدهاند. فضا، دوران محکومینی را به یاد میآورد که مجبور به سکون هستند: چرا که با سطحینگری و (سو) استفاده از تکنولوژی - با سرعتی سرسامآور- فجایع انسانی و محیط زیستی بسیاری را رقم زدهاند. این طلسم اما تنبیهی برای همیشه نیست. شاید کورسویی وجود داشته باشد که بتوان به آن امید بست. شاید این درجا خشکیدن، دائمی نیست . هر چند شیوارگی این شبهانسانها، موجودات نیمهکاره و رهاشدهای را تداعی میکنند که خالقشان یکشبه ناپدید گشته و آنها را در برزخی لبریز از حس حرکتِ نهفته و حسرتِ پویایی، فراموش کرده است.
بازی و امکان بازی در اینجا اما غایب نیست، صحنه همچنان میتواند آبستن تغییر باشد تا این مسخ ظاهری و درونی را بدل به جشنی کند برای «آدم-شیها» و پردهبرداری از روابط پیدا و نهان بینشان. بیرون از دنیای این مجسمهها، بشر نیز به درجا زدن و سکونی چندینماهه دچار بود هرچند بحرانی همهگیر برای مدت کوتاهی، نابرابریهای اقتصادی/اجتماعی را در سراسر جهان کمرنگ کرده بود.
«ایستایی» چنان که نگاهی به بیرون دارد، درون را نیز از نظر دور نداشته است: به گفتهی موسوی: انسان، موجودی است که در جستجوی علت وجودی و سرنوشت خود، در تلاش است تا بتواند با تمرکز حواس چندگانهاش روی محیط پیرامون و با کنکاش در آن، سرنخیهایی به دست آورد. اما انسان تنها با تمرکز و نگریستن عمیق بر خویشتنِ خویش است که پاسخ پرسشهایش را خواهد یافت.
امیرعلی قاسمی/کوشا موسوی – پاییز ۱۴۰۰