تهران،
خیابان کریمخان زند، خیابان شهید عضدی (آبان جنوبی)، خیابان سپند، پلاک ۱/۶۹
1 شهریور23 August - 29 شهریور 139820 September 2019
چشم همچون شاهد
هلیا دارابی
منظرهسازی ژانری است ریشهدار و گسترده؛ و وفور و تنوع تجاربی که زیر چتر آن گرد آمده ما را وامیدارد تا منظرهسازی معاصر را به چشم لوحی بنگریم که خطوط بیشمار از پی هم بر آن نقش بستهاند: از توسعه این ژانر پس از انقلاب صنعتی و مالکیت خصوصی در غرب گرفته تا تجلی امر والا در منظرهنگاری رومانتیک، و از عظمت و قهر طبیعت در نقاشی چین گرفته تا عالم ظریف و پرجزئیات نگارگری ایرانی با سروها و دشتهای گلآذینش.
از پس این سنن دیرینۀ بازنمایی، امروز دشوار میتوان منظره را «آنچنان که هست» تجسم کرد. قرنها تمهیدات تصویری، اقسام بیشمارِ ژانرهای وصف و تحسین طبیعت در شعر و نثر، فلسفههای زیباییشناسی منظر، و در کنار این همه، جنگها، ساختوسازها، ویرانیها، صنایع، و انحاء مخاطرات و زخمها و داغهایی که بر پیکر سیاره وارد کردهایم، ادراک ما از منظره را رنگ زده است.
این چالشها همه پیش چشم هنرمندی که امروز در برابر منظرهای میایستد تا آن را تصویر کند حاضر است. راهکار هنرمندانۀ ساسان نصیری، زدودن و خلوت کردن عرصۀ نقاشی در جستوجوی سکوتِ از دست رفته است. منظرههای او طبیعتِ بیقاب را از جایی قاب میگیرند که «پهنه»ای پاک و گسترده مجسم شود. قاببندیها، که از ترکیب عکسهای مختلف با تخیل هنرمند و حس حضور در مکان شکل میگیرند، خلوت و تهی از آدمیاند. حتی رد حضور آدمی به حداقل کاسته میشود، چنان که ساختمانها از منظرۀ سراسرنمای کوههای تهران زدوده میشوند، و دشتهای توسکانی جز کورهراهی باریک یا خانۀ ویلایی منفردی برفراز تپهای دلباز را به خود راه نمیدهند.
این پهنۀ خلوت برای نصیری عرصۀ آزمون کیفیات نقاشانه است تا همآوایی عناصر بصری رنگ، نور و بافت را در سادهترین ترکیببندیها به آزمون گذارد. پالت محدود به چند رنگ:آبیهای گرم، سرخ خاکی، اخرا و سفید، پیوند و یگانگی این فضاها را تامین میکند و مکمل خوبی برای خلوت فضا است تا حال و هوای وهمانگیز منحصر به فرد این آثار را رقم بزند. افق باز، چشم را چون شاهدی حاضر در صحنه تا انتهای فضا میبرد و تصور حضور بدنمند در منظره را القا میکند. گرمی خاک نمدار و هجوم ابرها در گرگ و میش ما را فرامیخوانند تا مجموعه ادراکاتی را که در مواجهه با تابلو داریم، به تجربۀ دست اول طبیعت تعمیم دهیم، و گفتنی نیست که امروز، این تجربهای است کمیاب.
یادآوری، ترمیم و بازسازی و بازآفرینی آنچه نادر، شکننده، گذرا، یا در مخاطره است همواره از اهداف نقاشی بوده است. تجربه حضور در طبیعت و ارجشناسی زیبایی آن در زندگی امروز چنین وضعی دارد. از سوی دیگر، طبیعت در وضعیت بکر و «طبیعی»اش، که برای ما تداعیگر امور مثبت، خواستنی و مبری از هرگونه کیفیاتِ زیباییشناختی منفی است، به شدت در معرض خطر است. اینجا است که هنر نقش جبران و ترمیم را بازی میکند، و ارج این زیبایی در برابر کمبود و دوری از نمونه اصلی هرچه آشکارتر میشود. این آثار وجوه اجتماعی-سیاسی منظرهنگاری را هدف نگرفتهاند و آشکارا پویشی زیباییشناختی را دنبال میکنند. اما در این پویش، با اشاره به امر گذرا و در مخاطره، به قدرت جبرانی و تعدیلی هنر نظر دارند، و تجربۀ حضور و سکوت را با مخاطبان به اشتراک میگذارند.