تهران،
تهران، میدان هفت تیر، خیابان مشاهیر، کوچه لطفی، پلاک 39
20 مرداد11 August - 30 مرداد 140221 August 2023
میدانم؛ بهتر آنکه اسباب حمام هر کسی، همقوارهی بدن َ ش باشد! آنگونه که «پر»های جا مانده در لای دندان و جنسیت را بپوشاند! پری خانم، عاری از اندام، نبود! بدنی جاری در قفس مشترکمان با گنجشکهای بیاندام!
اینجا هم، کنتراست آواز و ارزن و رقص کولی ِ ها با ا ُ سپا و استیک و دردانهی ویترین زندان بزرگ کاپیتالیسم، دست از سرمان برنمیدارد! اما پری، اقلیت مطلق بود؛ برای همین بود که شاید، حتی، ا گر، یک موقعی هم هوس میکرد گوشه ُ ی لپ ما و ران گنجشکی را هم گازی بگیرد، خودمان را به کوچهی علیچپ میزدیم و حواسمان را از دلبریهای بهآزین و ابتهاج و بنی ُطرفی و سبیلهایشان پرت میکردیم و گور پدر کافکا! اصلا باید باز هم نقاشی کشید؛ طراحی کرد، گوش داد، رقصید، ارزن پاشید و شیشه ِ ها را با وسواسی بیش از گذشته تمیز کرد! شاید پری پشت شیشه، قرمزهای خراشیده روی بدنهایمان را، شفافتر از همیشه ببیند! شاید، روزی، قایق هایمان، یکی شد!
کسی چه میداند، هیچ چیز غیر ممکن نیست؛ جز فراموش کردن تمام دیتیلهای تابلوی خداحافظی؛ در زندان قزلحصار، به سال هزار و سیصد و پنجاه و دو خورشیدی!
امیر وارسته
مرداد ماه 1
اینجا هم، کنتراست آواز و ارزن و رقص کولی ِ ها با ا ُ سپا و استیک و دردانهی ویترین زندان بزرگ کاپیتالیسم، دست از سرمان برنمیدارد! اما پری، اقلیت مطلق بود؛ برای همین بود که شاید، حتی، ا گر، یک موقعی هم هوس میکرد گوشه ُ ی لپ ما و ران گنجشکی را هم گازی بگیرد، خودمان را به کوچهی علیچپ میزدیم و حواسمان را از دلبریهای بهآزین و ابتهاج و بنی ُطرفی و سبیلهایشان پرت میکردیم و گور پدر کافکا! اصلا باید باز هم نقاشی کشید؛ طراحی کرد، گوش داد، رقصید، ارزن پاشید و شیشه ِ ها را با وسواسی بیش از گذشته تمیز کرد! شاید پری پشت شیشه، قرمزهای خراشیده روی بدنهایمان را، شفافتر از همیشه ببیند! شاید، روزی، قایق هایمان، یکی شد!
کسی چه میداند، هیچ چیز غیر ممکن نیست؛ جز فراموش کردن تمام دیتیلهای تابلوی خداحافظی؛ در زندان قزلحصار، به سال هزار و سیصد و پنجاه و دو خورشیدی!
امیر وارسته
مرداد ماه 1