تهران،
خیابان سپهبد قرنی، بعد از چهار راه طالقانی، کوچه سوسن، پلاک۴، زنگ۲
28 اردیبهشت17 May - 11 خرداد 140331 May 2024
مکالمه با پشت دست
گیسو و نگاه و چشم و دست و دهان
کلامی با شما و زنانی که نگاهشان میکنید:
«فلسفه از حیرت در سادهترین چیز آغاز میشود.» [افلاطون] و ماییم، هر یک از ما، که تعیین میکنیم سادهترین چیز کدام است و کجاست و کیست و چیست، و وقتی از نگریستن به جایی ساده، حتی بی اهمیت و پیش پا افتاده، به حیرت میافتیم، و آن، آنجا، آن کس، دیگر نه ساده و بی اهمیت که اینک اصل و محورِ وجودیِ سوژهایست که به چشم و گوش دیگران شایستهی دریغ از یک نگاه یا گوشسپاری است، چه این منظر پردهی نقاشی و چهارچوب عکاسی باشد، چه آواز موسیقی و یا هر گونهی شِنُفدیداریِ دست و فکر و خیال آدمی، و چه -مثلاً- تماشای جایی باشد متروک، یا دیدنِ یکی رهگذرِ ناشناس در ترکیب با ریخت و شکلِ پیادهرو و خانهای که از جلوی آن میگذرد و کسی از روبهروش میآید یا نمیآید، یا مشاهدهی جایی از سر و تنِ انسانی که آن جاها در شناساییِ او به عدد و نظر نمیآید، بیاهمیت است، یا جاهایی از او که جالب است و نظرگیر و هویتساز، همچون سر و چشم و دست و بازو، یا دهان بعد از مکالمهی یکسویه با پشت دست به خونافتاده، که از شرمساری و سرافکندگی و سنگینیِ نگاه و سخنِ دیگران آن را پنهان بکنی یا نکنی، و تا دیروز ضارب و مضروب میخواستند که ندیدهاش بگیرند و یا عادیاش بشمارند، عادی، بیاهمیت، ساده، سادهترین؛ اما امروز روز دیگری است.
گیسو و نگاه و چشم و دست و دهان
کلامی با شما و زنانی که نگاهشان میکنید:
«فلسفه از حیرت در سادهترین چیز آغاز میشود.» [افلاطون] و ماییم، هر یک از ما، که تعیین میکنیم سادهترین چیز کدام است و کجاست و کیست و چیست، و وقتی از نگریستن به جایی ساده، حتی بی اهمیت و پیش پا افتاده، به حیرت میافتیم، و آن، آنجا، آن کس، دیگر نه ساده و بی اهمیت که اینک اصل و محورِ وجودیِ سوژهایست که به چشم و گوش دیگران شایستهی دریغ از یک نگاه یا گوشسپاری است، چه این منظر پردهی نقاشی و چهارچوب عکاسی باشد، چه آواز موسیقی و یا هر گونهی شِنُفدیداریِ دست و فکر و خیال آدمی، و چه -مثلاً- تماشای جایی باشد متروک، یا دیدنِ یکی رهگذرِ ناشناس در ترکیب با ریخت و شکلِ پیادهرو و خانهای که از جلوی آن میگذرد و کسی از روبهروش میآید یا نمیآید، یا مشاهدهی جایی از سر و تنِ انسانی که آن جاها در شناساییِ او به عدد و نظر نمیآید، بیاهمیت است، یا جاهایی از او که جالب است و نظرگیر و هویتساز، همچون سر و چشم و دست و بازو، یا دهان بعد از مکالمهی یکسویه با پشت دست به خونافتاده، که از شرمساری و سرافکندگی و سنگینیِ نگاه و سخنِ دیگران آن را پنهان بکنی یا نکنی، و تا دیروز ضارب و مضروب میخواستند که ندیدهاش بگیرند و یا عادیاش بشمارند، عادی، بیاهمیت، ساده، سادهترین؛ اما امروز روز دیگری است.
یوریک کریممسیحی