جامعه هنری، تحولات اجتماعی: مجموعه گفت‌وگو با اهالی هنر: محمدرضا مریدی

16 فروردین 1402
محمدرضا مریدی، استاد دانشگاه هنر تهران است و در حوزه‌ی هنرهای بصری فعالیت می‌کند. او بسیاری از پژوهش‌هایش را به اقتصاد هنر معطوف کرده است. مریدی توانسته است از زوایای تازه‌ای به بازار هنر ایران نگاه کند و رابطه‌اش با مارکت هنر منطقه را تعریف کند. پژوهش‌های او بر هنرهای بصری سایر کشورهای خاورمیانه و منطقه منا مانند امارات، قطر و مصر نشان می‌دهد که هنر و بازار آن، چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی در قیاس با ایران دارند. او در گفت‌وگو با آرتچارت به سوالاتی که در متن مقاله مطرح شده پاسخ داده است.

به نظر می‌آید بازار هنر ایران در قیاس با بازار منطقه به نوعی عقب مانده است­، ارزیابی­ شما از وضعیت هنر ایران در بازار منطقه‌ای چیست؟

شکل­‌گیری بازار هنر منطقه‌­ای به سال‌­های 2001 به بعد برمی‌گردد، البته وقتی از شروع صحبت می‌­کنیم به این معنی نیست که پیشینه‌­ای ندارد پیش از آن در دهه­ 80 و 90 کارهایی از منطقه فروخته می­‌شد، اما منظور از آنچه که به آن بازار هنر منطقه­‌ای می‌گوییم، فعال‌شدن گالری­‌ها و نهادهای فروش آثار هنری در منطقه است؛ این دوران همراه با حمله‌­ی امریکا به عراق و افغانستان است، به همین دلیل این گمانه به وجود آمد که تندتر شدن نبض سیاست و وقوع جنگ­‌های مختلف در این منطقه باعث شده است تا هنر منطقه در کانون توجه رسانه‌­ای قرار بگیرد. آیا با خروج آمریکا از منطقه، این منطقه از کانون توجه خارج خواهد شد؟ آیا آنچه که به آن می‌گوییم بازار هنر منطقه مثل آن عبارت معروف است که بارها گفته می­‌شد: هنر خاورمیانه یک حباب است؛ آیا واقعاً این حباب در حال ترکیدن است؟ البته عامل دیگری نیز به این گمانه قدرت داد و آن توقف فروش کریستیز در منطقه بود، کریستیز چکش خودش را در دبی متوقف کرد گرچه همچنان در خارج از منطقه دارد برای آن چکش می‌­زند. همزمانی خروج آمریکا از منطقه و توقف چکش کریستیز برای خیلی­‌ها این علامت و نشانه را داشت که از اینجا به بعد هنر منطقه در فرود قرار خواهد گرفت. حتی شواهد بیشتری هم دال بر این داریم. کم شدن تعداد گالری‌­ها در دبی و حتی توقف فعالیت برخی از آن‌ها، همه نشانه‌هایی دال بر این بود که تب و تاب فروش آثار هنری در منطقه رو به کاهش است.

به این معنا می‌خواهم بگویم که بله می‌شود از گمانه­‌هایی صحبت کرد که نشان دهد این روند رو به افول است، عجیب نیست اگر بگوییم در این روندِ رو به افول، سرعت و دامنه حضور ایران در بازار منطقه رو به کاهش بوده است؛ اما نمی‌خواهم بگویم این فقط مربوط به ایران است، بلکه اشاره­‌ام به وضعیتی ساختاری در منطقه بود؛ هنر یک منطقه همان‌گونه که پیدایشی دارد ممکن است پایانی هم داشته باشد؛ این یک گمانه است. پیش از این نیز این گمانه‌­ها را داشتیم، برای مثال زمانی بازار هنر شوروی خیلی پر تب و تاب بود. بازار هنر شوروی نه در خود شوروی بلکه در کشورهای اروپای شرقی خیلی طرفدار داشت. برخی از هنرمندانی که از اروپای شرقی خارج شده بودند و در شوروی ساکن بودند یا هنرمندانی که دیگر کمتر با کمونیسمِ رو به افول همسو بودند -منظور من در دهه­‌ی 1970 و دهه­‌ی 1980 است- آثار این هنرمندان در اروپای شرقی با قیمت­‌های خیلی خوبی فروخته می­شد و با قیمت­‌های خیلی بهتری در اروپای غربی مورد توجه قرار می‌­گرفت، اما در دهه­‌ی 1990 این بازار به پایان رسید.

می‌خواهم بگویم خیلی عجیب نیست اگر از این صحبت کنیم که بازار هنر منطقه‌­ای ممکن است آغازی و البته پایانی داشته باشد، شاید بتوانیم بگوییم این یک صحنه­‌ی تاریخی پیش روی ماست. همه‌ی ما شاهد شکوفایی هنر منطقه بودیم و اکنون آیا ممکن است باز شاهد این صحنه تاریخی باشیم که این هنر منطقه­‌ای رو به افول برود؟ بله، من می­توانم نشانه­‌های دال بر آن را بیشتر توضیح دهم، حتی اگر لازم شد بگویم که برای آن گمانه وجود دارد؛ اما با این حال می­توانم از نقطه‌ی عطف دیگری هم صحبت کنم؛ این که بازار هنر منطقه‌ای تغییر کرده است یعنی بیش از اینکه بگوییم رو به افول است، می­‌توانیم بگوییم که به یک نقطه‌­ی عطف تازه‌­ای رسیده است.

یعنی یک دگردیسی درحال اتفاق‌افتادن است؟

بله می‌توان گفت که در این دگردیسی ممکن است نقش ایران کم شود و فعال‌­ترشدن هنرمندهای عربی منطقه را شاهد باشیم. تا پیش از این وقتی که در دو دهه­‌ی گذشته از هنرمندان عرب منطقه صحبت می­‌کردیم، عمدتاً این هنرمندان از کشورهایی مثل عراق، لبنان یا سوریه بودند و عمدتاً هنرمندانی بودند که به دلایل گوناگون از سرزمینشان خارج‌شده بودند: به واسطه­‌ی جنگ عراق، به واسطه­‌ی جنگ سوریه، به واسطه‌­ی جنگ‌­های پیاپی در لبنان. این هنرمندانِ درتبعید یا خارج‌شده از سرزمین­‌هایشان بودند که دبی و امارات متحده عربی را صحنه­‌ی خوبی برای ارائه آثارشان می­‌دیدند؛ البته شکوفایی هنرمندهای عرب در این منطقه عمدتاً به هنرمندان عرب غیر اماراتی و غیر قطری اشاره داشت، اما حال بعد از دو دهه هنرمندان اماراتی خودشان بسیار فعالند و هنرمندان قطری و عربستانی به صحنه آمده‌اند. به این ترتیب هنر منطقه دارد رنگ و بویی ملی­‌گرایانه برای سرمایه­‌گذران اماراتی، قطری و عربستانی به خود می‌گیرد. این رنگ و بوی ملی­‌گرایانه باعث شده است تا استقبال کمتری از هنرمندان ایرانی و حتی هنرمندان عرب غیر منطقه‌­ای، یعنی به طور مشخص امارات، قطر، عربستان، شود چراکه خریداران عمده و حامیان عمده­‌ی این آثار آن‌ها بودند.

این دلیلِ ساختاری است که این گمانه را به وجود می‌آورد که هنر منطقه رو به افول است. همچنین تغییر در خود عرصه­‌ی هنر به خاطر حضور عرب‌های تازه به میدان آمده­، باعث می‌شود که نهادهای حامی این خریداران حمایت خودشان را به هنرمندان سرزمینشان معطوف کنند. به ویژه که آن‌ها برای آرشیو موزه­‌های تازه تأسیس­شان که در سال­های 2007 تا 2020 تأسیس شدند، آثار زیادی از هنرمندهای ایرانی، عراقی، سوری و لبنانی خریدند و اکنون گویا به سمت حمایت از هنرمندان سرزمینی تغییر جهت داده‌اند. نوع خریداران و سرمایه­‌گذاران در منطقه تغییر کرده است و دور از انتظار نخواهد بود اگر در این تغییر جهتِ حامیان و خریداران، به تدریج سهم هنرمندان ایرانی از منطقه کم شود. حداقل به عنوان یک گمانه می‌توان از آن صحبت کرد و آن را ارزیابی کرد.

ما در هنر سهمی مربوط به اقتصاد هنر داریم، سهمی که حاصل خرید و فروش آثار هنری است و سهمی مربوط به تولید داریم که با تعداد هنرمند فعال و تولید اثر در ارتباط است، فکر می­‌کنید در هر دو موضع ضعف داریم یا فقط در شرایط اقتصاد هنر ضعیف هستیم؟

میزان تولید هنری ما نکته­‌ی بسیار مهمی است، چون در ایران جمعیت هنرمندان جوان درصحنه بسیار است؛ به عبارتی تعداد گالری‌­های فعال بسیاری داریم، تعداد هنرمندان و تعداد رویدادهای هنری قابل توجهی وجود دارد و رویدادهای هنری هفته­ای تهران با مثلاً دبی اصلاً قابل‌مقایسه نیست. اگرچه کثرت این رویدادهای هفتگی الزاماً به معنای فروش بیشتر نیست. با اینکه حجم فروش قابل توجهی دارند، رقم فروش ممکن است با دبی قابل مقایسه نباشد. ما در عرصه­‌ی خلق و عرضه­‌ی آثار هنری به دلیل اینکه جمعیت جوان فارغ­‌التحصیل هنر قابل توجهی داریم، آثار هنری زیادی تولید می‌­کنیم. شاهد این مدعا رویدادهای هفتگی هنر است. البته در این چند ماه اخیر، بسیاری از این رویدادها متوقف شده‌اند، چون جامعه در شرایط التهاب و نگرانی است و عجیب نیست اگر این فعالیت­‌ها از اولویت خارج شوند. اما غیر از شرایط اضطراری کنونی، به طور کلی‌­تر صحنه­‌ی هنری ایران در مقایسه با عراق و سوریه و حتی کشورهای عربی حوزه­‌ی خلیج فارس پویاتر است. قبل‌تر به نوع خریداران اشاره کردم، البته این رقابت سرزمینی تا پیش از این هم بود، یعنی خریداران عرب نیز با احتیاط به سراغ هنرمند ایران می­‌رفتند چون نیم‌نگاهی به پروموت کردن هنرمندان عرب در منطقه هم داشتند. اما اکنون خرید برای خریداران عرب، دلالتی سرزمینی پیدا کرده است، نه عرب به معنای پان‌عربیستی‌اش، بلکه به معنای سرزمینی‌­تر. آن‌ها خود را حامیانی می‌دانند که می‌خواهند منطقه‌ی خود را به عرصه­‌ی پویاتری تبدیل کنند. برای مثال هنرمندان عربی که در خارج از کشورهای خود در رشته‌ی هنر تحصیل کردند و بعد به سرزمین خود برگشتند، در حال رقم‌زدن رویدادهای تازه­ هستند.

نوع خریداران هنر منطقه‌­ای قدری متفاوت شده است و به سوی هنرمندان سرزمینی چرخش پیدا کرده است. و الا به این معنا هم نبود که تولید آن‌ها در آرت‌سین بیشتر است، به این موضوع باید در مختصات دیگری مثل مختصات جمعیتی اشاره کنیم. سابقه­‌ی پویایی هنری در ایران قابل توجه است، البته ایران همچنان عرصه­‌ی تولید پویایی دارد.

این ضعف چه در حوزه­‌ی خریداران چه در حوزه­‌ی خلق اثر هنری، آیا نسبتی با توسعه در کشور ما در مقایسه با توسعه در کشورهای دیگر دارد؟ آیا می‌شود گفت آن‌ها به دلیل روند توسعه­‌ی به‌سامان‌­تر، در هنر نیز موفقیت­‌های بهتری به دست می‌آورند؟

به طور عام پاسخ این پرسش بله است، اما این توسعه می‌تواند معانی دیگری نیز داشته باشد و آن نگاه به توسعه است. می‌خواهم بحث را به شکلی ادامه دهم که اشاره‌­ام به هنر سرزمینی در این منطقه را قدری تکمیل کنم؛ وقتی من دارم از هنر سرزمینی صحبت می­‌کنم، تنها به معنی یک هنر ملی نیست و این دقیقاً به نگاه به توسعه برمی‌گردد. توسعه برای ما امری ملی است، اما برای کشوری مثل امارات سیاست‌­های ملی­گرایانه چندان هم اولویت ندارد. یک دلیل آن به سابقه‌­ی ملی‌­گرایی در منطقه‌­ها برمی‌گردد. وقتی به پیشینه‌­ی توسعه در این سرزمین‌­ها که نگاه می‌­کنید، خواهید دید که توسعه برای ما یک امر ملی است. یعنی تأسیس اولین دولت ملی در ایران در زمان پهلوی اول، محرک توسعه بوده است. دولت­‌های ملی می‌دانستند که برای به حرکت درآوردن موتور توسعه باید، توسعه‌ی سرزمین را در دستور کار خود قرار دهند. به همین دلیل میان ملی‌­گرایی و توسعه درهم‌تنیدگی وجود دارد.

اما نکته در این است که ملی­‌گرایی برای سرزمین­‌های عربی منطقه، یک امر با پیشینه­‌ی طولانی نیست. شاید باید به زمینه­‌های سیاسی بازگردیم؛ ملی­‌گرایی عربی یا پان‌عربیسم بسیار قدرتمند بوده است و پیشینه‌ی صد ساله‌­ای دارد. این ملی­گرایی منجر به وقوع انقلاب­‌های مهمی مثلاً در مصر شده است یا رویدادهای سیاسی مهمی را در عراق و سوریه رقم زده است. برای مثال ملی­‌گرایی عربی در کشورهای عربی مثل امارات نبوده است. عربستان سعودی همواره نگران این نوع ملی­‌گرایی عربی بوده است. زمانی که مصر در اوج ملی­‌گرایی عربی بود عربستان سعودی از ملی­‌گرایی پرهیز می­کرد، ملی­‌گرایی برای عربستان سعودی به اندازه‌ی کمونیسم نگران‌کننده بود. به همین دلیل از آن پرهیز می‌­کرد و به همین دلیل برای عربستان امر توسعه در پیوند با ملی­‌گرایی نبود و هم‌اکنون نیز نیست. یعنی آن‌ها همواره از یک توسعه­‌ی فراملی­‌گرایانه استقبال می­کنند. ملی­‌گرایی عربی دلایل سیاسی و تاریخی خودش را دارد. ملی­گرایی‌­ها همواره منجر به تأسیس دولت‌­های ملی می­‌شوند و ملی‌گرایی برای سرزمین‌­های حوزه‌ی خلیج فارس، که استقبالی از تأسیس دولت ملی نداشته‌­اند، یک نگرانی بوده است. آن‌ها نگران این بوده‌اند که ملی­‌گرایی منجر به تأسیس دولت ملی یا خواستن تأسیس یک دولت ملی بشود. دولت به این معنایی که ما می‌شناسیم که زیر پارادایم دولت- ملت قرار می‌گیرد مثلاً در کشوری مانند امارات یا عربستان سعودی پیشینه‌­ای ندارد، الان هم ندارد. به همین دلیل آن‌ها توسعه را به شکل دیگری تفسیر کردند که در شرایط کنونی اتفاقاً به نفعشان است. در شرایط کنونی که وارد عرصه‌­ی گلوبالیزیشن شده‌ایم، کشورهایی که از سیاست‌­های فراملی­‌گرایانه بیش از سیاست‌‍­های ملی‌­گرایانه استقبال کرده‌اند، شانس بیشتری برای موفقیت داشته‌اند برای همین آن ملی‌­گرایی که برای ما محرک توسعه بوده است، اکنون حداقل برگ برنده‌­ای در قیاس با کشورهایی که پیشینه‌­ی ملی‌گرایی نداشتند و سیاست‌­هایشان را فراملی‌­گرایانه تعریف کرده‌اند، برای ما نیست. سیاست­‌های توسعه‌­ی کشوری مثل امارات با سرعت بیشتری در عصر گلوبالیزیشن جواب می‌دهد تا سیاست‌های توسعه در ایران، عراق یا حتی در سوریه و لبنان که در منطقه سیاست‌­های ملی­‌گرایانه‌ی قدرتمندی داشتند. آن‌ها در عصر گلوبالیزیشن گویی عقب می‌­افتند و درخودگرفتار شده‌اند. اما کشورهای عربی منطقه تازه‌­نفس‌­تر در حال ملحق‌شدن به سیاست‌­های گلوبالیزیشن‌اند و سیاست­‌های هنری‌شان نیز تراملی‌­گرایانه است که آن را برای مثال در موزه­‌هایی که تأسیس کرده‌اند، می‌بینید.

تاسیس این موزه‌ها در امارات و قطر و سایر کشورها، بخشی از سیاست­‌های فراملی­‌گرایانه است. وقتی که موزه لوور در امارات در حال تأسیس بود، منتقدان زیادی داشت. صف اول منتقدان اصلاً طرفداران موزه بودند و می­‌گفتند این کار به معنی فروختن و مالی‌کردن موزه­‌هاست. البته پاسخ خودش را نیز به همراه داشت؛ موزه‌­ها در پاسخ بیان کردند که وقتی ما در حال واردشدن به عصر جهانی‌شدن هستیم، می‌­خواهیم شعب جهانی داشته باشیم. حتی شاید بتوان گفت رویه­‌ای اغفال‌کننده نیز داشت؛ چراکه آن‌ها از این صحبت می­‌کردند که می‌خواهند موزه­‌های جهانی داشته باشند. اگر قرار باشد این موزه‌ها همچنان موزه­‌های جهانی باقی بمانند یعنی همچنان یک ورلدمیوزیم (World Museum) بمانند، باید از ساختار کشورهای مرکزگرای اروپایی خارج شوند؛ به این ترتیب آن‌ها اعلام کردند که ما از اینکه شعب مختلفی در جهان داشته باشیم، استقبال می­‌کنیم. هر کشوری که می‌­خواهد می‌تواند اعلام کند، به شرطی که پولش را نیز داشته باشد. این شرط دوم خیلی از کشورها را محدود می­‌کرد، اما امارات این شرایط را داشت. به همان نسبت منتقدان بیشتری هم داشت. تأسیس موزه‌­ی لوور در ابوظبی، بیش از اینکه منتقد داشته باشد، تعجب‌­برانگیز بود. موزه­‌ی لوور اصلاً می­‌خواهد چه کار کند؟ این بخشی از سیاست­‌های تراملی­‌گرایانه­‌ی امارات است که به جای اینکه موزه‌ی ملی تأسیس کند، موزه­‌ی فراملی تأسیس می­‌کند. موزه­‌های ملی امارات بسیار محدود بودند. در این سرزمین­‌ها نه تنها امارات، بلکه در قطر و عربستان سعودی نیز موزه‌­های ملی برای آن‌ها موزه­‌های مردم‌شناسانه هستند، مثل موزه مردم‌شناسانه‌­ای که در آن لنج‌­های صید مروارید را قرار می‌دهند. موزه‌ها­ی ملی دلالت­‌های مردم‌شناسانه دارند.

 برای ما در ایران دقیقاً چنین نیست؛ یعنی موزه­‌های ملی برای ما گرایش­‌های تاریخی ایران باستانی هم دارند. دلایل زیادی وجود دارد که توضیح دهد چرا موزه­‌های باستان­‌شناسانه در کشوری مثل امارات، عربستان سعودی یا خب قطر نبوده است. برای مثال زمانی کشفیات باستان­‌شناسی در مکانی مثل عربستان سعودی اصلاً مخفیانه انجام می­شد؛ در عربستان سعودی باستان­شناسی یک دانش پنهانی بود. چه چیزی را با باستان­‌شناسی می‌خواستند از زیر زمین دربیاورند؟ همان چیزهایی که به آن بت‌­های جاهلیت می‌گفتند؟ اصلاً با این بت­های جاهلیت چه کار می‌خواستند بکنند؟ در فرهنگ عمومی عربستان سعودی، بت‌­هایی که از زمین بیرون آورده می‌شد، به نوعی کفرآمیز تلقی بود. مردم منطقه آن‌ها را از بین می­‌بردند. حال می‌شد برای این آثار موزه ملی تأسیس کرد؟ یک تناقض در خود داشت. به این ترتیب آن‌ها این مسائل را در کانتکست دیگری تعریف کردند، در موزه‌­های تراملی. موزه‌هایی که بیش از دلالت به پیشینه­‌ی عربستان، به میراث بشری دلالت می‌­کرد وکجا نگهداری می‌شد؟ مثلاً در موزه لوور ابوظبی. این امر برای منطقه یک استراتژی بود که در عین حالی که بر میراث ملی سرزمین­‌های این منطقه دلالت می­‌کرد، در گریز از سیاست­‌های سخت­گیرانه‌ی دینی،  یک حاشیه­‌‍ی امن ایجاد می­‌کرد که به واسطه‌ی آن می­‌توانستید باستان­شناسی منطقه را ببینید. اما در کانتکست فراملی­‌گریانه یا ترانس ناسیونالیستی شما می‌توانستید آن‌ها را ببینید. یعنی رویکرد ترانس ناسیونالیستی یا فراملی‌­گرایانه مثلاً در موزه‌­ی هنر اسلامی قطر نیز وجود دارد. بسیاری گفته‌اند که قطر که چیزی ندارد که بخواهد موزه اسلامی تأسیس کند! قطر از ایران، ترکیه، هندوستان و عراق کار خرید و اذعان کرد که این آثار بر هنر قطر دلالت نمی‌کنند و این موزه یک موزه­‌ی فراملی­‌گرایانه است؛ موزه­ای که می­‌خواست گویی همه‌چیز را در خود جمع کند. علت آن نیز در این است که وقتی این موزه به عنوان یک موزه‌­ی فراملی‌­گرایانه تأسیس می‌شود، بازار هنر آن نیز فراملی­‌گرایانه است، برای اینکه اساساً اقتصاد آن هم فراملی­‌گرایانه است. اقتصادی مثل قطر یا امارات یک اقتصاد بندرگاهی است. یعنی اقتصاد بین‌المللی است و جمعیت در آن هم بین‌­المللی است. 90 درصد جمعیت قطر اصلاً قطری نیستند. وقتی که 90 درصد جمعیت اصلاً قطری نسیتند، تاسیس موزه ملی به چه درد می‌خورد؟ باید موزه‌­ای تأسیس کند که تصویری از جمعیت آن را ارائه دهد. آنچه که به آن ملت می‌­گویند. ولی این ملت خطاب ملی‌گرایانه­‌ای هم ندارد. این کشور به موزه‌­ای احتیاج دارد که سایه­ای از مردمش، از سیاستش، از سیاست­‌های توسعه‌­ی فراملی­‌گریانه‌­اش و از بازار هنرش باشد. برای همین است که بازار هنر، نوع موزه، نوع سیاست، نوع نگاه سیاست به آینده­ی توسعه در آن‌جا با ما بسیار متفاوت است و اتفاقاً این برگ برنده‌ای است برای سیاست­‌های توسعه‌­ای که در عصر گلوبالیزیشن قرار است محقق و دنبال شوند.

به این ترتیب آیا موزه هنرهای معاصر تهران و بسیاری از موزه­‌های ایران دارند در حاشیه‌­ی موزه­‌ها­ی جدید قطر و امارات در منطقه قرار می­‌گیرند؟

موزه­‌ها را باید در دو بخش دید: یکی در بخش گنجینه­، یعنی خرید آثار برای گنجینه­ و دو در بخش بازدید، یعنی بازدید از موزه­‌ها، اینکه چقدر مورد توجه رسانه‌ها قرار می‌­گیرند، چقدر مردم به بازدید موزه­‌ها می‌روند مسئله‌­ای است که بیشتر به گردشگری مربوط است یعنی باید در فراز و فرود سیاست‌‍­های گردشگری دنبال شود. برای مثال چرا موزه­­‌ی هنرهای معاصر تهران دیده نمی‌شود؟ برای اینکه ما گردشگری نداریم، چرا گردشگری نداریم؟ برای اینکه ما برخی مسائل سیاسی داریم که همچون کلافی سردرگم است و در آن گردشگری اولویت اول، دوم یا سوم نیست، و نمی‌دانیم اولویت چندم است؟ وقتی سیاست­‌ها معطوف به گردشگری نیست، موزه هم برای شما پر آب و تاب نخواهد بود. موزه‌­ی هنرهای معاصر یا موزه فرش، می‌تواند بسیار مخاطب داشته باشد ولی ندارد. پس اینکه موزه­‌ها بازدیدکننده ندارند، یک مسئله است در نوع خود است. اگر موزه را به عنوان یک خریدار مهم ببینیم، اتفاقاً باید آن را در فراز و فرود سیاست­‌ها ببینیم. مثلاً موزه­های ژاپن در دهه­ی 1960 خیلی مهم بودند. ژاپن جنگ جهانی را سپری کرد و می­‌خواست نشان دهد که یک کشور همتراز با آمریکاست؛ پس در همه صحنه‌­ها تلاش می‌­کند که شکوفایی خود را نشان دهد. ژاپن در دهه­‌ی 1960 و 1970 یک خریدار بسیار مهم برای بازار هنر بود چون موزه‌­های ژاپن در این بازه در حال تأسیس شدن هستند. ایران در دهه­‌ی 1970 یک خریدار بسیار مهم برای آثار هنری بوده است، چندی بعد نوبت به کشورهای عربی منطقه می­رسد؛ یعنی شکوفایی اقتصادی یک منطقه موزه­‌ی آن منطقه را شکل می‌دهد. خرید آثار هنری مثل نمایش یک توانایی است برای همین وقتی موزه­‌های عربی یکی از خریداران مهم غربی شدند، که دو چیز را نشان دهند: یکی هم‌پیمانی سیاسی با غرب -کما اینکه ما این کار را در خرید آثار هنری کردیم و این یعنی قدرشناسی از آثار هنری غربی که در خودش یک پیام سیاسی نیز دارد- و دوم اینکه توانایی آن سرزمین در خرید آثار با چنان قیمت­‌هایی. این شکوفایی، این بخت تاریخی در زمان­های مختلفی به سراغ سرزمین­ها می‌رود، الان این بخت نصیب سرزمین­های عربی منطقه شده است. در این مقیاس ما الان نه شرایط سیاسی مربوطه را داریم و نه توان مالی را داریم؛ یعنی نه می‌توانیم خریدار خوبی برای آثار هنری باشیم و نه ارائه‌دهنده‌ی خوبی باشیم. البته موزه در ایران در مقایسه با موزه­‌های عربی فاصله زیادی دارد و به این معنا نیست که آثاری که در این موزه­‌هاست ارزش ندارند نه اتفاقاً خیلی هم با ارزش‌اند، اتفاقاً چون وجه تاریخی هم پیدا کردند با ارزش­تر نیز هستند یعنی در تاریخ هنر تثبیت شده‌اند و در نقش‌­آفرینی‌شان در امروز مشهود است. بله اگر بخواهیم بگوییم با این مقیاس نقش‌­آفرینی به معنای تعداد بازدیدکننده‌­ها است باید بگوییم که ما آن را نداریم؛ اگر نقش‌­آفرینی به معنای این باشد که می‌توانند پیرامون خود بازار هنری شکل دهند، چون برای مثال گالری‌ها پیرامون خرید آثار توسط موزه­‌هاست که شکل می‌گیرند. اینکه موزه­‌ها در امارات یا قطر خریدار آثار هنری بودند یعنی در دامنه­‌ی خرید این آثار موزه‌­ای، گالری‌­های مختلفی شکل گرفتند. برای همین است که الان خرید آثار هنری توسط موزه‌های عربی کم یا محدود به هنرمندهای سرزمینی شده است، می­‌بینید وقتی که حراج کریستیز از منطقه خارج می‌شود، تعداد گالری­‌ها کم می‌شود. موزه‌­ها از این لحاظ نقش مهمی در بازار هنر دارند و چشمه­‌ی جوشان بازار هنر می­شوند.

چشم‌­انداز هنر ایران به‌خصوص بازار هنر ایران را چگونه ارزیابی می­‌کنید؟

تا اینجا داشتم هنر ایران را در این کانکتست منطقه‌­ای بررسی می‌کردم و باید عرایضم را با نکاتی درباره هنر منطقه­‌ای به پایان برسانم یا به فراخور بحث بگوییم که به منطقه برمی‌گردد. اگر چه آنچه که در پیش روی هنر منطقه‌­ای خاورمیانه است رو به افول است، اما به معنی پایان آن نیست، به معنی دگرگونی است. ما در هنر منطقه می­‌بینیم که مختصات دارد جابه‌جا می‌شود. اگر که تا یک دهه قبل هنرمندان ایران، این لبه‌­ی بازار هنر ایران را که آن‌ها را به یک فراسو می‌­برد، صحنه‌­ی هنر دبی می‌­دانستند، چه بسا در سال­های پیش رو این لبه یا آن مرز که آن‌ها را به عرصه­‌ی جهانی می­برد، به بی‌ینال استانبول تغییر پیدا کند؛ کما اینکه در پنج سال گذشته دوسالانه استانبول اهمیت پیدا کرده است، این در مقیاس کلان‌تر به رقابت‌جویی ترکیه و کشورهای عربی منطقه برمی‌گردد که چطور سیاست­‌های نو عثمان­‌گرایانه‌­ی ترکیه - اصطلاحی که به کار می­‌برند- ترکیه را متوجه صحنه‌­ی فرهنگی منطقه کرده است؛ یعنی دوباره ترکیه داعیه‌دار هدایت کشورهایی که تا پیش از این انگار عثمانی تلقی می­‌شدند، شده است. سعی می­کند هنرمندهای عرب را به آن منطقه فرا بخواند، برای همین است که به کانون جوشش تازه­ای در ترکیه تبدیل شده است. هنرمندان ایران نیز متوجه این عرصه تازه هستند، متوجه این بازار در حال شکل­‌گیری در استانبول هستند. در این جابجایی احتمالی دبی به استانبول -البته باید از گمانه‌­های بیشتری هم صحبت کرد- صحنه­‌ی هنر تغییر می‌­کند، بازار هنر تغییر می­‌کند، نوع مشارکت هنرمندان ما هم تغییر می­‌کند. ما باید هنر ایران را با این لبه‌­های بیرونی مدام بسنجیم و ارزیابی کنیم. اما خود صحنه‌­ی هنر ایران را باید در مختصات سیاسی اجتماعی خودش دنبال کنیم. صحنه‌­ی هنر ایران در دهه­‌ی 1980و1990 پویاتر از قبل بوده است. یک دلیل آن یک پویایی جمعیتی است، یعنی شما با یک پیک جمعیتی مواجه هستید که این پیک جمعیتی، این نقطه‌­ی اوج جمعیتی یا در اصطلاح جمعیت­‌شناختیش این پنجره­‌ی جمعیتی، هم ارائه‌دهنده‌­های تازه­‌ای دارد -هنرمندهای فارغ‌­التحصیل و نوظهوری که کار ارائه می‌دهند و خریداران تازه­ای دارند- آن‌ها هم بخشی از این جمعیت خروشانند؛ منظور من خروشمند است به معنای اینکه اوج جمعیت جوانی داریم که اگر به هر حوزه­ای وارد شوند، به حوزه­ی کار، به حوزه­ی صنعت یا به حوزه­‌ی فرهنگ، می­‌توانند نقش‌آفرینی کنند. اگر چه جمعیت یک متغیر هنری‌ست که بر صحنه­‌ی هنری نیست ولی بر صحنه­‌ی هنری آن تأثیر گذاشته است. چراکه وقتی جمعیت زیاد می‌شود، دانشگاه­‌ها زیاد می‌شوند، رشته­‌های هنر زیاد می‌شود، فارغ­‌التحصیلان هنر زیاد می‌شوند پس هنرمندان بیشتر می‌شوند. اینکه از این تعداد زیاد هنرمند چه تعداد در تاریخ هنر تثبیت می‌شوند، مسئله دیگری‌ست. خواستم این نتیجه را بگیرم که بله صحنه­‌ی هنر ایران بسیار پویاست همچنان هم بسیار پویاست.

آیا  امکان دارد در این دگردیسی منطقه‌­ای اوضاع ایران هم عوض شود، آیا پنجره­‌های جدیدی پیش روی ایران است یا فضا بسته‌­تر می‌شود؟

پیش از هر چیز باید پاسخ این پرسش را با شرایط سیاسی ایران ارزیابی کنیم، شرایط سیاسی ایران شرایط پر تب و تاب و در حال دگرگونی است. ممکن است بگوییم این دگرگونی­‌ها منجر به توقف بازار هنر می‌شود. اما من می‌خواهم یک اشاره‌­ی تاریخی کنم که لزوماً چنین نیست، اتفاقاً برخی تحقیقات نشان می‌دهد که در این گذرهای تاریخی ممکن است برخی بازارها شکست بخورند. مثلاً بازار بورس در تحویلات سیاسی ممکن است متوقف شود، دگرگون شود. اتفاقاً می‌گویند بازار هنر پایدارترین بازار در دگرگون­‌های سیاسی و دگرگونی­های اجتماعی است. برای مثال، ترکیه­ در دهه­‌ی 90 یک ورشکستگی بزرگ اقتصادی را تجربه کرد. یعنی ترکیه در دهه­‌ی 1980 و 1970 شکوفایی خوبی داشت اما در دهه­‌ی 1980 بعد از کودتای سیاسی و کشمکش‌­ها و ناپایداری‌های سیاسی ترکیه در دهه­‌ی 90 که دولت­‌های گذرایی داشت، مثلاً دولت‌­های یک هفته­‌ای، خرید و فروش آثار هنری متوقف شده بود، گالری­‌ها متوقف شده بودند، گالری­‌ها به این معنایی که الان فعال­‌اند در دهه­‌ی 90 نبودند ولی بعضی تحقیق­‌ها نشان می‌دهد که پایدارترین نوع سرمایه­‌گذاری در ترکیه خرید آثار هنری بوده است. یعنی در مقایسه­‌ی دهه­‌ی 1980 و سال‌های 2000 به بعد ممکن بود بسیاری از سرمایه­‌گذاری‌­ها با شکست مواجه شوند، اما سرمایه‌­گذاری در هنر گویی توانسته بود پایداری بیشتری از خود نشان دهد. این تصوری که بازار هنر در فضای بسیار امن شکل می‌گیرد می‌تواند فقط یک پیش­‌فرض باشد. بازار هنر خاورمیانه در پر تلاطم‌­ترین دوران خاورمیانه که پر از جنگ بود، شکل گرفت و حال عربستان با همین شروع کرد. حال که جنگ آمریکا در افغانستان و عراق به پایان رسیده است آیا این بازار می‌تواند تداوم پیدا کند؟ این تصوری که فکر کنیم آرامش سیاسی پیش فرض بازار هنر است، شاید پیش‌­­فرض دقیقی نباشد. اتفاقاً در این تلاطم­‌های سیاسی بازار هنر پایدارتر می‌شود. یعنی تجربه‌­ی دبی نشان داد که در سال 2009، ورشکستی بزرگی در دبی به وجود آمد به‌خصوص در صنعت ساختمان، یکی از بازارهایی که توانست خود را حفظ کند در مقایسه با دیگر عرصه­‌های سرمایه­‌گذاری، ، بازار هنر در دبی بود. اگر چه که بازهم در سال 2006 تا 2009 شکوفایی بزرگی در بازار هنر دبی بود، بعد از آن اما مثل قبل نشد، اما به خوبی تداوم پیدا کرد. یعنی این پیش­‌فرض که در تلاطم‌­های سیاسی، سرمایه­‌گذاری­ها در هنر متوقف می‌شود، شاید یک پیش فرض تجاری باشد اما در این تلاطم‌­های سیاسی ممکن است نوع خرید آثار هنری عوض شود. خب این به این معنا نیست که آثاری که در دهه­‌ی قبل خریداری شده‌اند، ممکن است پس از این با یک شکست مواجه شوند چه بسا برعکس.

آیا در حوزه هنری پیش آمده است که خریدار اثر هنری یا  دارنده‌ی اثر هنری با شکست این چنینی مواجه شوند؟

مثلاً آثار هنری شوروی بعد فروپاشی شوروی با یک شکست بزرگ مواجه شدند. یعنی می­‌خواهم بگویم مثال نقضش وجود دارد، ولی به این معنا نیست که آن را به عنوان یک پیش‌­فرض در نظر بگیریم؛ چرا؟ چون با تلاطم­‌های سیاسی بازار هنر متوقف می‌شود، الزاماً چنین نیست.

به هر حال در دگرگونی­‌های ساختاری و اجتماعی همیشه این گمانه به وجود می‌آید. آیا کارهای قبل و بعد از آن دچار انقطاع می‌شود؟ آیا دیگر هر چه ساخته و بافته شده بود از بین خواهد رفت؟ خیر لزوماً نمی‌شود گفت که با یک انقطاع سیاسی همه­‌ی ساخته­‌های فرهنگی بی‌­اعتبار می‌شود؛ اتفاقاً برعکس در این پیوستگی دگرگونی ممکن است که این گسست­‌های سیاسی بسیار آشکار شوند و در عرصه­‌ی عمومی خود را نشان دهند، اما همواره این پیوستگی­‌های فرهنگی در لایه­‌ی دیگری سعی می‌کنند خود را حفظ کنند و چیزی را بسازند که به آن «میراث فرهنگی» می‌گوییم. یعنی آثاری حفظ شوند و به نسل­‌های بعد منتقل شوند. این همان چیزی است که می‌گوییم: خط سیر تاریخی، پیوستگی تاریخی و هنری را نشان می‌دهد و خریداران همواره سعی می­‌کنند آثاری را بخرند که تناظری با پیوستگی احتمالی تاریخ هنر داشته باشند؛ یعنی چیزی که دهه­‌ی قبل را به دهه‌های بعد متصل می‌کند. در نهایت خواستم بگویم وجود دگرگونی‌های سیاسی به معنی توقف نیست. حداقل می‌توانیم بگوییم که تجربه­‌ی تاریخی نشان می‌دهد که این تداوم فرهنگی گویی در جای دیگری باقی می­‌ماند و ادامه راه می‌دهد.

در دو سه سال اخیر در ایران، بر اساس آمارهای نهادهای فرهنگی، در دوران کرونا افزایش فروش کتاب وجود داشته است و موضوعات مورد مطالعه تغییر کرده بود. مردم به سراغ روانشناسی و تاریخ رفته بودند. در این تحولات اخیر مخاطب به سمت کتاب‌های سیاسی و اجتماعی رفته است. یعنی به قول شما در دگرگونی‌ها راه عوض می‌شود ولی آیا اقتصاد و بازار کار را با موضوعات متفاوتی پیش می‌برد؟

این به تلقی یا دلالت‌­های ذهنی ما از بازار بستگی دارد، چون بازار دلالت­‌های معنی نگران‌کننده­‌ای برای برخی‌­ها دارد. یعنی برخی ممکن است بازار را یک امر فریبکارانه بدانند، اما بازار چنین نیست. بازار پاسخ به تقاضاهاست و تقاضاهای اجتماعی عوض می‌شوند. وقتی درکانکتست­‌های اجتماعی مختلف این تقاضا عوض می‌شود، بازار - بازاری که امر شیطانی نیست- می‌تواند پاسخی به این تقاضاها باشد؛ چه بسا که این تقاضا به تعبیر شما یک مقطعی روانشناسانه شود، در یک مقطعی تاریخی یا سیاسی شود. این خوب است یعنی پرسشی پیش آمده که باید به آن پاسخ داد. بازار دارد مکانیزم دسترسی به این پاسخ‌‌­ها را ایجاد می‌کند و دارد به این تقاضا پاسخ می‌دهد. لذا حداقل به این معنای کمی مثبت و در تعبیر برخی کمی خوشبینانه، بله بازار پاسخ به تقاضاهاست. البته که در شرایط مختلف این درخواست قدری متفاوت می‌شود.

شما به بازار ملی و فراملی اشاره کردید، در کشور ما نگاه ملی است، ولی اتفاقاً آرتیست‌­های ما و گالری­‌های ما، یعنی بخشی از فعالین بازار هنر، دارند به سمت نگاه فراملی می‌روند، دارند پیوست­‌های جهانی برای خودشان پیدا می­‌کنند. گویی راه اقتصاد هنر دارد از اقتصاد دولتی به اقتصاد بخش خصوصی می‌رود گویی بخش خصوصی دارد راه متفاوتی را انتخاب می‌کند، شما این را چگونه تحلیل می­‌کنید آیا شما هم چنین ذهنیتی دارید؟

بله. یعنی هنرمندها نیز دوست دارند، یعنی گرایش­‌های طبیعی در بین هنرمندان وجود دارد که به صحنه­‌ی جهانی هنر مرتبط باشند. وقتی از تاریخ جهانی هنر صحبت می‌­کنید، این تاریخ هنر دارد خود را در عرصه‌­ی جهانی به ما نشان می‌دهد. هنرمندهای ما در ایران هم مدام دارند با این معیارهای تاریخ هنری دوری و نزدیکی خودشان را با تارخ هنر ارزیابی می‌­کنند. پس در حال حاضر اینکه تاریخ هنر به کدام سمت می‌رود، هنر به کدام سمت می‌رود، برای هنرمندان ما در ایران مهم است. هنرمندها می‌خواهند که در عرصه جهانی حاضر باشند. همه‌­ی کسب و کارها نه فقط در بازار هنر، می‌خواهند که سهمی از این بازار جهانی داشته باشند. ما در عصر گلوبالیزیشن، نمی‌توانیم خودمان را از این متن جهانی جدا بدانیم، اما سیاست‌­های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دولتی ما به دلایل مختلف این توان را ندارد که به عرصه­‌ی جهانی بپیوندد؛ همین خواست سیاسی، به دلایل اقتصادی، فرهنگی این توان را ندارد یعنی سیاست­‌های ما گاهی وقت‌­ها حتی در برخی دولت­ها سیاستی تدافعی را نسبت به گلوبالیزیشن در پیش می‌گیرد و نه تنها ممکن است به استقبال این گلوبالیزیشن نرود، بلکه حتی ممکن است با یک نگرانی جریان جهانی را دنبال کند. ما در حال حاضر هنرمندهای زیادی داریم که در عرصه­‌ی جهانی فعال هستند و در تهران کار می­‌کنند، اما در دبی استانبول یا در گالری‌­های معتبری در اروپا و امریکا کارشان را ارائه می‌دهند، با اینکه همچنان آتلیه­‌شان در تهران است، گالری‌های ما نیز همچنان دارند در شبکه­‌ی جهانی‌­تری کار می­‌کنند. وقتی که دولت از این مسیر گلوبالیزیشن باز مانده است به این معنا نیست که هنرمندهای ما با وجود مشکلات زیاد نمی‌خواهند یا حتی نمی‌توانند این کار را بکنند؛ وقتی زیرساخت‌­های دولتی مثل زیرساخت­‌های گمرکی، زیرساخت­‌های بیمه برای انتقال آثاری هنری یا چیزهایی که باید نهادهای دولتی فراهم کنند، وجود نداشته باشد، نمی‌شود؛ با این وجود هنرمندها حتی در ارسال آثارشان ریسک بیشتری می‌کنند و همچنان دارند در بیرون از مرزها کار می­‌کنند.

عده‌ای از هنرمندان مهاجرت را انتخاب می‌کنند و از بوم و مبنای خلق اثر خود دور می‌شوند، عده‌ای نیز می‌مانند و با چالش‌های ساختاری مواجه می‌شوند،، فکر می­‌کنید هنرمند ایرانی می‌تواند با این چالش‌­ها کنار بیاید و نقش فردی خود را حتی در منطقه به عنوان هنرمند فارغ از ساختار حاکمیت یا نهادهای هنری ایفا کند؟

اتفاقی که باید در آتلیه هنر بیفتد این است که به قول معروف «چقدر هنرمند دلش به کاره» ما در سه چهار ماه گذشته بسیاری گفته‌اند که دست و دلمان به کار نمی‌رود نه فقط آرتیست­‌ها بلکه بسیاری دیگر، سرمایه‌­گذار نیز همین را می‌گوید. در فضای آکادمیک هم همین‌طور. این یک مسئله‌­ی دیگرست. من تا کنون داشتم از این وضعیت نهادی صحبت می‌­کردم، می­‌گفتم که گالری‌­ها تمایلی به بازار منطقه­‌ای دارند و هنرمندها می‌خواهند در بازار منطقه‌­ای فعال باشند. در این‌جا گویی وجه نهادی مد نظرمان بود ولی اینکه در گالری چه اتفاقی برای هنرمند می­‌افتد، اینکه هنرمند چگونه خود را به عنوان یک فعال فرهنگی در متن شرایط اجتماعی می‌­گذارد و با خود فکر می‌­کند که حالا دارد چه کار می‌کند؟ یا در آتلیه‌­اش چه نسبتی با جامعه دارد؟ آیا در متن این شرایط قرار دارد؟ آیا از این شرایط بسیار دور است؟ آیا یک هنرمندی منزوی است؟ آیا یک هنرمند رومانتیک دور از جامعه است یا نه حتی کار در گالری برای او به مثابه‌ی یک جدال است؟ جدال با بوم، جدال با بوم به معنای اینکه دارد با خود و جامعه خود کنکاش می‌کند و خود را جدا از جامعه­ نمی‌­بیند. به همین دلیل است که اصلاً باید در سطح دیگری صحبت کنیم. سطحی که شاید از متن گفتگوی امروز ما که بیشتر معطوف به این موقعیت­‌های نهادی بازار است، کمی دور شود. اگرچه موضوع خیلی مهمی است و بسیاری از این گفتگو استقبال می­‌کنند. البته می‌خواهم پاسخ­‌هایم به گونه‌ای نباشد که از موضوع گفتگویمان یعنی وضعیت نهادی بازار هنری دور شویم. چون اگر بخواهیم به آن بحث وارد شویم باید گزاره‌­های ابتدایی را از جای دیگری دنبال کنیم. اینکه هنرمند چه نسبتی با جامعه خود دارد؟ چه نسبتی با جامعه سیاسی خود دارد؟ هنرمند حتی وقتی که در آتلیه خود کار می‌کند آیا همچنان در متن جامعه است یا دور افتاده است؟ آیا یک هنرمند بی­‌اعتنا به جامعه است؟ آیا هنرمند یک فرد برج عاج‌نشین است که نگاهی به مردم ندارد یا تصاویر رمانتیکی از این دست یا نه هنرمند جای دوری نیست و در بوم هم همچنان با لایه‌­های مختلف جامعه کنکاش دارد؟  برای ورود به این بحث باید با مقدمات دیگری وارد شویم.

مقالات مرتبط

جامعه هنری، تحولات اجتماعی مجموعه گفت‌وگو با اهالی هنر: امیر مازیار
امیر مازیار عضو هیئت علمی دانشگاه هنر در گروه فلسفه‌ی هنر است. اواسط بهمن ماه بود که حکم تعلیق خود را به دلیل «تلاش در جهت اخلال در روند آموزشی دانشگاه» دریافت کرد و از کلیه ساحت‌های آموزشی و پژوهشی تا رسیدگی در مراکز ذی‌صلاح محروم شد. تعلیق اساتید، فشار برای امضای اقرارنامه و اجبار به بازنشستگیِ پیش از موعد، موجی بود که در ماه‌های اخیر در دانشگاه‌ها و مؤسسات آموزشی‌ پژوهشی به راه ا...
4 فروردین 1402

جامعه هنری، تحولات اجتماعی: مجموعه گفت‌وگو با اهالی هنر: شهروز نظری
شهروز نظری منتقد هنر و گالریستی است که غالباً نقطه نظراتش در فضای مجازی با واکنش‌های زیادی مواجه می‌شود. نظری جز معدود افرادی است که برای نقش نقد و نوشتار در کنار نمایش آثار هنری، اهمیت قائل است و در گالری هما نشان داده که در این راستا نیز عمل می‌کند. او می‌داند نمی‌توان هنر ایران را خارج از بافتارش تحلیل کرد و به همین دلیل به نقش تحولات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی اخیر بر هنر و هنرمند...
8 فروردین 1402

جامعه هنری، تحولات اجتماعی: مجموعه گفت‌وگو با اهالی هنر: حمیدرضا ششجوانی
اقتصاد هنر و سازوکار بازار هنر در ایران به معنای مدرن آن، از مباحث تازه جان گرفته‌ایست که البته با هزار اما و اگر و مهم‌تر از آن، با هزاران پنهان‌کاری و فقدان اطلاعات روشن که برخواسته از همان سازوکار پیشینی و سنتی‌ است، مواجه است. به این شرایط باید افزود بحران‌هایی را که همین مباحث تازه جان گرفته را مرتباً با وقفه و صدمات جدی روبه‌رو می‌کنند، از جمله کرونا و شرایط اجتماعی سیاسی جدید...
10 فروردین 1402
درج دیدگاه

* نشان دهنده فیلد الزامی