ضیا العزاوی متولد ۱۹۳۹ میلادی در عراق و ساکن لندن، یکی از مشهورترین و تاثیرگذارترین هنرمندان معاصر خاورمیانه است. مهمترین خصلت کار العزاوی در آمیختن تکنیکهای هنر معاصر با ارجاعات کهن و باستانی است. کار او همزمان معاصر و سنتگرا است؛ محلی و هم جهانی است. میراث فرهنگ عربی، شیعی، اسطورهای، تمدن سومری و نیز رویدادهای سیاسی در آثار او هویدا هستند. العزاوی هنرمندی معاصر به شمار میآید که اگرچه تاریخ و فرهنگ عربی و عراقی در آثارش آشکار است، از تجربه تکنولوژیها و تکنیکهای جدید هراسی ندارد. او علیرغم تغییرات چشمگیر و دلخراشی که در عراق رخ داد، پیوستگی خود را با تصاویری که از این کشور خلق کرد حفظ کرد و از طریق پیوندی که میان این تصاویر با ادبیات و شعر آفرید، از آنچه وطنش عراق به او داده قدردانی کرده است.
تحصیلات اولیه و نخستین مسیرها
درگیری ضیا العزاوی با هنر از کودکی و به واسطه برادر بزرگترش آغاز شد که به کار تئاتر مشغول بود. العزاوی همچون بسیاری از هنرمندان همعصرش در خاورمیانه، گرایشی طبیعی به طراحی و نقاشی داشت و کارش را با کپی کردن جلد مجلات و طرح زدن از اعضای خانواده آغاز کرد. او در سال ۱۹۵۸ به دانشگاه هنرهای بغداد رفت و در رشته باستانشناسی تحصیل کرد. بعدها تحصیلاتش را در موسسه هنرهای زیبای بغداد پی گرفت.
میراث تاریخی عراق: تمدن سومری، شیعی و فرهنگ عامیانه
گرایش عمومی که میان هنرمندان در دهه پنجاه برای شکلدادن و سازمان یافتن درون گروهها وجود داشت، ضیا العزاوی را در دانشگاه به عضویت در حلقه «المرسم الحر» (آتلیهی آزاد) سوق داد که توسط حافظ الدروبي (۱۹۱۴-۱۹۹۱ م.) نقاش پیشگام عراقی تاسیس شده بود و محفل حضور بسیاری از هنرمندان تجسمی، تئاتر و ادبیات بود. این گروه امکانی برای العزاوی فراهم کرد تا پیوندهای خود را با ادبیات و شعر گستردهتر کند. تمرکز این گروه بر روی موضوعات عراقی امکان تجربه انواع مختلفی از آزمونهای سبکی را فراهم کرد. العزاوی بعدتر و با تحصیل در موسسه هنرهای زیبا، در معرض کار هنرمندان پیشگام عراقی مانند فائق حسن قرار گرفت که به موازات آموزش هنر غربی، توجه به تاریخ خود را نیز آموزش میداد. کاوش در اسطورههای باستانی عراق و آموزش سبکهای هنری آکادمیک اروپایی این پویایی را برای ضیا العزاوی فراهم کرد که درکی منحصر به فرد و خودویژه نسبت به تاریخ فرهنگ عراق داشته باشد و همزمان جنبشهای مدرن غرب را رمزگشایی کند. همچنین او را قادر کرد تا روابط بین اشکال باستان و مدرن را درک کند.
العزاوی از گرایشی در عراق دهه ۱۹۵۰ میلادی متاثر شد که میراثبرِ فلسفه «استهلام التراث» بود. فلسفهای که به سنت نه به عنوان عاملی دست و پاگیر که به عنوان منبعی از الهام و انگیزه مینگریست. این مسیر پیشتر توسط هنرمندانی چون جواد سلیم و شاکر حسن آل سعید و با بنیاد گذاشتن «جماعه بغداد للفن الحديث» (گروه هنر مدرن بغداد) آغاز شده بود. العزاوی اما در کارهایش توانست این مفهوم را گسترش بیشتری بدهد.
رشته دانشگاهی او را به موزه هنر عراق و جستجو در آثار باستانی کشاند که توجهش را بیشتر به عنوان آثاری هنری به خود جلب میکردند و نه ابژههایی باستانی. مجسمههای سومری با بدنی استوانهای شکل و چشمهای فرورفته که العزاوی نخستین بار آنها را در موزه عراق دید، به مدلی تبدیل شد برای فیگور انسان در بسیاری کارهای هنری که پس از این زمان خلق کرد. آثار این موزه بود که برای نخستین بار توجه او را به نشانههای دیگر فرهنگ عامه باز کرد: حرم به عنوان مکانی برای بروز تجارب اجتماعی جامعه عراقی، نقش و نگار فرشها و طلسمها و تاثیراتی از چهرههای تاریخی و اسطورهای مثل امام حسین و گیلگمش در آثار او پدیدار شدند. علاقه او به اساطیر هرچه بیشتر آثار بعدیاش را به متن و ادبیات پیوند زد.
العزاوی، افسانهها را بخشی از ادبیات عامیانه (الادب الشعبی) میدانست. مجموعهای که قادر بود آرشیوی از مفاهیم داستانی یا مجازی فراهم کند که میتوانست به عنوان ابزاری برای بیان تجربه زندگی معاصر از آنها بهره برد. خشونت و بیثباتی سیاسی پس از اولین کودتای حزب بعث در سال 1963 عراق را دچار وضعیتی کرد که العزاوی آن را تراژدی (المأساه) میخواند. از نظر العزاوی، شخصیت شهید به عنوان شاهد بیعدالتی، در صورتبندیهای مختلف ادبیاش چه در داستان شهادت حسین، چه در حماسه گیلگمش، ابزاری برای بیان آسیبهای تجربه تراژدی در این کودتا فراهم کرده است. چهره شهید تنها شخصیت ادبی العزاوی نبود که به این شیوه از آن بهره میجست. او تعدادی نقاشی نیز بر اساس قصههای هزار و یک شب تولید کرد. در هر دو مورد، هدف نه تصویر کردن خود داستان، بلکه موضوع یا مفهومی بود که داستان درصدد بیانش بود.
دفاتیر و پیوند تصویر و متن
العزاوی که کارش را با ارتباط با متون و روایات از طریق افسانهها و اسطورهها آغاز کرده بود، در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد میلادی رابطهش با شعر را با تصویرگری یک مجموعه شعر از مظفر النواب به نام للریل و حمد آغاز کرد (۱۹۶۸). هرچه تصاویر او با شعر رابطه بیشتری گرفتند، رازآلودتر شدند؛ در ظاهر دعوتکننده و ساده به نظر میرسیدند، اما در مقابل هر تفسیری مقاومت میکردند. دفاتیر و مرقعات آلبومهایی هستند که در آنها تصاویر و متون در کنار یکدیگر قرار میگیرند. سابقه این شکل از کار در فرهنگ عربی، عثمانی و ایرانی به سنت خوشنویسی و کتابآرایی میرسد. العزاوی این سنت را در مجموعه تصاویری که برای شعر شاعران عرب ساخت از سالهای پایانی دهه شصت آغاز کرد و بعدها نیز ادامه داد.
گروه چشم انداز جدید
در سال 1969 العزاوی گروهی به نام «چشمانداز جدید» را با پنج هنرمند دیگر بنیان گذاشت. محل اتحاد این هنرمندان بیش از شیوه و سبک هنری، رویکردشان نسبت به سیاست بود. مانیفست گروه به صراحت ضرورت استفاده از تاریخ و نگاه انتقادی به سنت را برای صورتبندی زندگی در عصر معاصر بیان میکرد. فعالیت گروه و پیوندش با سیاست واکنشی فرهنگی بود به تحولات دنیای عرب و مشخصا شکست اعراب از اسرائیل در جنگ موسوم به شش روزه در ۱۹۶۷. این گروه مبنای ارتباط جدیدی شد که در جهان عرب میان هنر و سیاست برقرار شده بود. العزاوی این رویه را تا یک دهه بعدتر و در ابتکارات و فعالیتهای هنری دیگرش با همین مضمون ادامه داد: دومین دوسالانه هنر عربی در رباط با موضوع فلسطین (۱۹۷۶)، نمایشگاه بینالمللی پوستر عراق (۱۹۷۹) و سومین دوسالانه هنر گرافیک (۱۹۸۰)
دیاسپورا، سیاست و فلسطین
با بالاگرفتن کار جنبش آزادیبخش فلسطین پس از سال 1967، العزاوی به شکل مستقیمتری وقایع سیاسی معاصر را در کار هنری خود مداخله داد. او که پیشتر با اسطورهها و متون ادبی درگیر بود این بار متون تاریخی را که با مسالهی فسلطین پیوند میخورد موضوع کار خود قرار داد و دو مجموعه نقاشی را بر اساس این متون منتشر کرد.
در سال 1975، العزاوی برای اولین بار عراق را ترک کرد و برای شرکت در یک دوره تابستانی به اتریش رفت. در آنجا بود که اهمیت و ویژگی کار در فضایی بیرون از حکومت بعث را تجربه کرد. از این رو در ۱۹۷۶ به لندن رفت، تجارب و دانشش در چاپ را گسترش داد و مجموعهای طراحی کرد که نام آن را «القصاید المرسومه» (اشعار مصور) نام گذاشت. طراحیهایی که قرار نبود تصویرسازی از اشعار باشد، بلکه نوعی گسترش بصری ابعاد زبانشناسانه به شمار میرفت. در سال ۱۹۷۹ العزاوی با استفاده از همین فرم مجموعههایی برا برای اشعار محمود درویش، یوسف السیغ و طاهر بن جولون و در پاسخ به قتل عام فلسطینیان در اردوگاه پناهندگان تل زعتر خلق کرد. العزاوی درباره استفاده از ادبیات و به ویژه شعر، به عنوان كاتالیزوری برای كار خود گفته است: «شعر بسیار مهم است. به هنرمند امکان زیادی برای درک اتمسفر میبخشد. من میخواستم فاجعه تل زعتر را نقاشی کنم. شروع کردم، اما بعدا به شعر بازگشتم، شعر الهامی را که به آن نیاز داشتم به من بخشید.»[1]
او همچنین پس از قتل عام فلسطینیان در اردوگاههای صبرا و شتیلا در بیرون مجموعه دیگری از چاپهای بزرگاندازه را ملهم از متنی از ژان ژنه [2] «چهار ساعت در شتیلا»[3] درباره همین فاجعه به تصویر کشید (۱۹۸۲).همچنین یک نقاشی دیواری با همین موضوع برای مرکز ملی هنر و فرهنگ کویت خلق کرد که تا سال ۲۰۱۲ در همین مکان بود و بعد از آن به موزه تیت مدرن منتقل شد.
قتل عام صبرا و شتیلا یک اثر بزرگاندازه با استفاده از خودکار و مداد روی کاغذ است که در گفتگویی با متن ژان ژنه در چهار لت بزرگ ساخته شده[4] و برای حفاظت از کاغذ روی بوم چسبانده شده است. این اثر واکنشیاست به کشتار پناهندگان فلسطینی در اردوگاه های بیروت در لبنان که بین 16 تا 18 سپتامبر 1982 توسط فالانژیستهای مسیحی انجام شد، اردوگاههایی که تحت حفاظت نیروهای نظامی اسرائیلی بودند. العزاوی صحنههایی از آشوب و وحشت در اردوگاه های صبرا و شتیلا را به صورت نیمه انتزاعی و با دیدی کمعمق ترسیم کرده است. دو لت مستطیلی کناری در فرمی عمودی یک جفت صحنه افقی بزرگتر را قاب میگیرند، اما درون این مرزهای فیزیکی تصاویر غیرقابل کنترل هستند. یک چکمه، دو صندلی، یک هواپیما، یک موشک ایالات متحده آمریکا و سیمهای خاردار در میان اکسپرسیونیسم خشن و بیانگرِ اشکال سایهدار و فضاهای تاریکی از نیستی که اجساد پراکنده، بیرون افتاده و تکه تکه شده خودنمایی میکند. ترکیببندی هیچ آغاز و پایانی ندارد و کابوسی بیوقفه در جریان است.
این کار آشکارا با نقاشیهای معمول و آثار رنگارنگ العزاوی تا این زمان متفاوت است، اصلیترین رنگهای به کار رفته در این اثر سیاه و سفید و خاکستری است که توسط لحظاتی رنگی که برای به تصویر کشیدن رنگهای خاکی زمین یا سرخی خون ظاهر میشود، قطع میشود. استفاده محدود از رنگ باعث می شود که ظاهر آن در وسعت عظیم نقاشی آشفتهتر به نظر برسد. سبک این اثر در ادامه تصاویر چاپی و کتابی العزاوی است که به طور مداوم بخش عمدهای از تولیدات هنری او بودند.
دوره فعالیت سیاسی و درآمیختگی مستقیم آثار العزاوی از ۱۹۶۷ تا همین زمان و تصاویری بود که برای فاجعه صبرا و شتیلا خلق کرد. از این زمان به بعد، بسیاری از عناصر فرمالی که در دهههای پیشین در آثار او پدیدار شده بود منطق خود را پیش گرفت و به برجسته شدن نقش رنگ در کارهایش منجر شد که در تغییر او از رنگ روغن به اکریلیک پدیدار بود. العزاوی در اوایل دهه شصت وقتی برای نخستین بار آثارش را به نمایش گذاشت، توجهات را به سوی رنگ در کارش برانگیخت، در دهه هشتاد او دوباره در فرمی دیگر به رنگ بازگشت. این فرم جدید شامل استفاده از حروف عربی شامل میشد، -انتخابی که العزاوی با مشاهدهی توجه بازار به فرم حروف، به زودی آن را کنار گذاشت-؛ و نیز کاربرد نوع خاصی از شی مجسمهوار که در آن نقاشی و مجسمه در یکدیگر درمیآمیختند؛ بازگشت به ادبیات با حماسه گیلگمش و هزارویکشب، این بار در فرم چاپ و بدون آن نفوذناپذیری تمثیلی آثارش در دهه شصت و به طور ویژه آغاز کار دفاتیر (دفترها)، العزاوی که بالغ بر چهل دفتر ساخته، در ۱۹۹۱ هنگامی که جنگ خلیج درگرفت و طی آن موزه عراق غارت شد، به مجموعه دفاتیر بازگشت که امکانی برای بازتاب آن حوادث فراهم کرد. او علاوه بر دفترها، در طول دهه نود چندین نقاشی تولید کرد که آثار ادبیات عرب را تفسیر می کرد.
در پی حمله آمریکاییها به عراق و اشغال آن در 2003، در واکنش به خشونتهای این جنگ، آثار العزاوی بازتابی شد از وضعیت کشوری که چند دهه قبل ترکش کرده بود. این بازتاب به شکل نقاشی، مجسمه و اینستالیشنهایی در اندازههای حماسی متجلی شد. آثار این دوره شکلی از مفهوم شاهد را بازسازی میکنند که مشخصه آثار قبلی او در دهه شصت و هفتاد بود.
منابع
https://www.christies.com/features/Arab-Art-The-hot-list-6547-1.aspx
http://www.encyclopedia.mathaf.org.qa/en/bios/Pages/Dia-Azzawi.aspx
https://www.tate.org.uk/art/artworks/al-azzawi-sabra-and-shatila-massacre-t14116
https://www.jadaliyya.com/Details/27284
http://www.contemporarypractices.net/essays/volume%20XVI/V16_07_DIA%20AZZAWI.pdf
https://www.nytimes.com/2019/12/31/arts/design/dia-al-azzawi-moma-ps1.html
Freize Masters- Azzawi Catalogue October 2014- 77 pages.pdf
پینوشت
[1] http://www.azzawiart.com
[2] Jean Genet
[3] Quatre heures à Chatila
[4] ژنه مینویسد: من چهار ساعت را در شتیلا گذرانده بودم. حدود چهل جسد در خاطرهام باقی مانده بودند. همهی آنها—و منظورم همهگی آنهاست—شکنجه شده بودند، احتمالاً در بحبوحه مستی، آوازخوانی، تشریفات، بوی باروت، و گوشتِ گندیده. https://mejalehhafteh.com/