از شنیده‌ها چنین برمی‌آید که... (تأثیر شرکت در حراج‌ها بر سرنوشت هنرمندان جوان)

2 بهمن 1400
آسیه مزینانی در یادداشت حاضر، به سازوکارهای حضور هنرمندان جوان در حراج تهران ‌می‌پردازد و تأثیر شرکت در این رویداد را بر سرنوشت حرفه‌ای و بازار فروش آثار این هنرمندان بررسی می‌کند. این یادداشت در ویژه‌نامه‌ی آرتچارت به مناسبت پانزدهمین دوره‌ی حراج تهران، در دیماه 1400 به چاپ رسیده است.

این یادداشت حاصل مجموعه‌ای از مشاهدات و گفتگوها است؛ گفتگو با هنرمندان و گالری‌دارانی که برخی‌شان در «حراج‌های داخلی و خارجی» شرکت داشته‌اند؛ با شرطِ محفوظ‌ماندن نام‌ها و رعایت اصولِ حمایت از شاهدان و مطلعان! ملاحظاتی از این‌دست قابل درک است. در کشور ما، حتی اگر شجاعتی برای شفاف‌بودن و سخن‌گفتن وجود داشته باشد، شجاعتِ شنیدن و ایجاد تغییر در کار نیست. به‌همین سبب آنچه به زبان می‌آید می‌تواند عواقب نامطلوبی برای گوینده داشته باشد. در چنین شرایطی افراد حقایق را مسکوت می‌‌گذارند و اوضاع همان‌طور می‌ماند که هست! برای نوشتنِ متنِ پیش‌رو،  ضرورت داشت راهی برای شکستن این قاعده‌ی سکوت بیابم. پس در ابتدای هر گفتگو تأکید می‌کردم که نام‌ها محفوظ می‌ماند و در متن بدان‌ها اشاره نخواهد شد. البته در این میان کم نبودند افراد شجاعی که ابائی از ذکر نام‌شان نداشتند. قاعده‌ی این یادداشت اما همان است که ذکر شد؛ تلاشی برای هم‌ترازکردن نظراتِ آن‌هایی که فرصت‌شنیدن حرف‌هایشان به دست آمد. به امید شکستن مُهر سکوت و شنیدن نظرات دیگر از پی انتشارِ این متن؛ هرچند این امید بیش از حد خوش‌بینانه به نظر می‌رسد.

موضوع محوری گفتگوهای ما درباره‌ی «تأثیر شرکت در حراج‌ها بر سرنوشتِ هنرمندان جوان» بود. اما وفادارماندن به این موضوع کار آسانی ‌‌نبود و  اغلب بحث‌ها به سمت عوامل دیگری کشیده می‌شد  به‌صورت مستقیم و غیرمستقیم بر سرنوشت هنرمندان جوان تأثیرگذار بوده است. در آغاز لازم است مرادمان را از کلمه‌ی «جوان» روشن کنیم. چنآن‌که از کاتالوگ‌های بسیاری از حراج‌ها که تا امروز منتشر شده‌ برمی‌آید سال تولدِ هنرمندان از فاکتورهای مهمی است که در کنار نام هنرمند در مشخصات هر قطعه درج می‌شود. پس «جوانی» در عرفِ حراج‌ها، ناظر بر شمار سال‌هایی است که از تولدِ هنرمند می‌گذرد. جوانی در قاموس حراج‌ها ارتباطی با کمیت سال‌های فعالیت هنرمند در میدان هنر ندارد و در سن‌و‌سال هنرمندان خلاصه می‌شود. خالی از لطف نیست اگر اشاره کنیم که جوان‌ترین هنرمندِ حاضر در آخرین دوره‌ی تنها حراجِ کشور، متولد سال 1366 بوده است. حال پرسش این‌جاست که اساساً پای جوانان چگونه به سکوی چکش‌خورِ حراج‌ها می‌رسد؟

 از شنیده‌ها چنین برمی‌آید که عرضه‌ی آثار به حراج‌ها سازوکاری نظام‌مند و رسمی ندارد. اغراق نیست اگر بگوییم به تعداد آثار راه یافته، راهی برای رسیدن به حراج‌ها وجود دارد. عادلانه‌ترین مسیرِ دسترسی، استفاده از سایت رسمی حراج‌ها است. حراج‌های مطرح و معتبر اغلب سایت‌های فعال و درخورِ اعتنایی دارند. در بسیاری از آن‌ها می‌توان تصویر اثر را آپلود کرد و منتظر انجام پروسه‌ی کارشناسی ماند. راهی که در سایتِ حراج تهران کماکان مسدود است؛ فرم ارائه‌ی اثر در سایت رسمی حراج تهران در لحظه‌ی نگارش این یادداشت موجود اما غیرفعال بود. اما شنیده‌ها حاکی از آن است که حتی در معتبرترین حراجی‌های جهان نیز برخلاف انتظار، راهی مستقیم و بی‌واسطه برای رسیدن هنرمندان جوان به شبِ پرشور حراج‌ها وجود ندارد. در اغلب اوقات به تسهیل‌گر یا واسطه‌ای آشنا نیاز است تا ارزیابانِ حراج نیم نگاهی به آثار هنرمند جوان بیاندازند.

بیشتر حراج‌ها مدعی‌اند که رابطه‌ای بی‌واسطه با میدان هنر دارند؛ رابطه‌ای مبتنی بر شعبات و دفاتر آن‌ها در سرتاسر جهان که دسترسی به کارشناسان حراج را آسان می‌کند. اما شنیده‌ها و تجربه‌های عملی نشان می‌دهد که دستِ بسیاری از گالری‌ها و مجموعه‌داران نیز به‌راحتی به برگزارکنندگان حراج‌ها نمی‌رسد. پس انتخاب هنرمند از این مسیر درست و مطمئن چگونه محقق می‌شود؟ براساس شنیده‌ها چند راه فرعی دیگر وجود دارد. حراج‌ها دو گروه از هنرمندان جوان را براساس قانونی نانوشته با دریافتِ تضمین‌های ضمنی در خود راه می‌دهند. گروه اول، هنرمندان جوان نام‌آشنایی که در میدان هنر تثبیت ‌شده‌اند و شهرت آن‌ها فروش آثارشان را به بالاترین قیمت پیشاپیش ضمانت می‌کند و گروه دوم، هنرمندان جوانی که عرضه‌کنندگان‌، فروش و چکش‌خور بودن آثارشان را تضمین کرده‌اند. اما این تضمین چگونه ممکن می‌شود؟ در مورد دوم، عرضه‌کننده شخصاً مقدمات حضورِ تضمینیِ خریدارِ نهایی و چند «علاقه‌مند به خرید» کارکشته را در شب حراج فراهم می‌کند. آگاهی از این ساز‌و‌کار برای یافتن پاسخِ پرسش‌های ما کلیدی است. پس اجازه بدهید به سوال محوری یادداشت بازگردیم؛ «حضور در حراج‌ها چه تأثیری در سرنوشتِ هنرمندان جوان دارد؟»

از آنجا که شرایطِ ویژه‌ی موجود،  ایران را از دیگر نقاط جهان متمایز می‌کند، بهتر است پرسش خود را به نمونه‌های داخل کشور معطوف و محدود کنیم. دور از انتظار نیست که در برهوتِ میدان هنرهای تجسمی ایران و در غیاب بسترها و امکانات لازم برای مطرح‌شدن در فضای عمومی و تخصصی جامعه، مطرح شدن نام یک هنرمند در رویداد خبرساز و مهمی همچون حراج تهران موجب هویت‌یابی و اعتبار او شود. کسب این اعتبار و هویت، نام هنرمند جوان را بی چون ‌و‌ چرا در کانون توجه محافل عمومی و تخصصی قرار می‌دهد. این امتیاز نصیب هنرمندان و آثاری می‌شود که ممکن است ارزش هنری چندانی نداشته باشند.

ازاین‌حیث، آن‌چه در ایران رخ می‌دهد با وضعیت جهانی مشابهت دارد. با این تفاوت که در ایران حراج نه به‌عنوان غایت و نتیجه‌ی طبیعی تلاش‌های هنرمند که به‌عنوان نردبانی برای مطرح‌شدن مورد استفاده قرار می‌گیرد. درست در چنین لحظاتی است که اعتبار حراجی‌ها به بوته‌ی آزمایش گذاشته می‌شود. یک حراج تا چه اندازه حاضر است به نردبان ترقی‌ هنرمندان تقلیل یابد و با اتکا به تضامین پول‌ساز، کیفیت هنری آثار را نادیده بگیرد؟

حراج‌ها بی‌شک از قدرتِ انحصاریِ خود در اعطای شهرت و رسمیت‌ به هنر و هنرمندان آگاهند. سلیقه‌ی این مراکز قدرت، اغلب به‌جای کیفیت و ویژگی‌های هنری آثار، مبتنی بر توانِ فروش و نقدشوندگی آن‌ها است. شاید از ذهنتان بگذرد که مگر حراج‌ها جز فروش آثار، وظیفه‌ای برای خود متصورند یا تعهدی در ارتقاء سلیقه و فهم هنری دارند که چنین توقعی از آن‌ها داریم؟ بیرون از ایران، فرصتِ دیده‌شدن به شکل‌های مختلف، آنقدر زیاد است که اگر نهادی تنها برمبنای اصولِ بازار عمل کند کماکان روزنه‌های دیگری برای ظهور و گسترش هنر ناب وجود دارد. اما با توجه به شرایط خاص ایران، در سرزمینِ فرصت‌های محدود و عقب‌ماندگی‌های بسیار، چنین توقعی از تنها نهادِ رسمی که از امتیازِ برگزاری حراج برخوردار است، آنقدر‌ها هم نامعقول نیست! بی‌شک می‌شد با سخت‌گیری‌های بیشتر معنای ضمنی حضور در حراج تهران را به تأیید کیفیات هنری و منحصر‌به‌‌‌فرد بودن آثار نیز تعمیم داد.

با پذیرش این فرض که حضور در حراج‌ها لزوماً ناظر بر تأیید کیفی آن‌ها نیست، دوباره به پرسش اصلی بازمی‌گردیم؛ «تأثیر شرکت در حراج‌ها بر سرنوشتِ هنرمندان جوان چیست؟» بر اساس آنچه گفته شد، این حضور دو پیامد روشن دارد: دیده‌شدن و تثبیت قیمت! حراج‌ها همواره در تلاشند تا پروسه‌ی قیمت‌گذاری خود را بسیار دقیق و کارشناسانه جلوه دهند. آن‌ها مدعی‌اند که در تمام موارد قیمت براساس ارزش کیفی آثار، برحسب علاقه‌مندی متقاضیان و برمبنای قیمت پایه‌ای که میان صاحب اثر و برگزار‌کنندگان حراج توافق شده تعیین می‌شود. اما آن‌جا که پای تبانی و عرضه‌ی هدفمند به خریداری از پیش تعیین شده درمیان است، قیمت پایه هر عددی می‌تواند باشد. چرا وقتی خودِ عرضه‌کننده خریدار نهایی را به صحنه می‌آورد قیمت پایه را به صورت دل‌بخواهی تعیین نکند؟!

سوال اصلی‌تر این است که قیمت نهایی فرودآمدن چکش حراج با سرنوشت هنرمندان جوان چه می‌کند؟ براساس شنیده‌ها، این سازوکار اغلب امکان فروش معمول را برای آثار هنرمند به بن‌بست می‌کشاند. قیمت نهایی حراج بلافاصله در قیمت‌گذاری باقی آثار هنرمند تسری می‌یابد. اما از آنجا که سازوکار قیمت‌گذاری حراج بر ارزش کیفی استوار نیست، فروش آثار هنرمند خارج از حراج اغلب مختل می¬شود. چرا که  ظرفیتِ رسمی خریدوفروش در بازار دست اول، کشش قیمت‌هایی که با تبانی یا شوقِ خودنمایی در شب حراج تعیین می‌شوند را ندارد. این‌گونه است که برخلاف انتظار، هنرمند جوانی که به حراج راه می‌یابد، لزوماً از موهبت شرکت در این رویداد

بهره‌مند نمی‌شود. هنرمندی که نامش بر سر زبان‌ها افتاده در اغلب موارد از فروش روتین آثار خود محروم می‌ماند.  حراج‌ها اغلب فهم عوام و خواص را از وضعیت واقعی موجود در میدان هنرهای تجسمی مختل کرده‌اند و این مسئله بر سرنوشت فعالان این عرصه تأثیرات مخربی داشته است. تأثیراتی که در گام اول به برخی توهمات درباره‌ی میزان درآمدهای فعالان این عرصه دامن می‌زند و در گام نهایی فهم عمومی از هنر را به قهقرا می‌کشاند. در این میان شاید سوءتأثیر حراج بر سرنوشت هنرمندان جوان مهمترین مساله باشد. از‌دست‌رفتن فروش روتین، تبعات مختلفی دارد. این بن‌بست بی‌شک بر پروسه‌ی خلق و تجربه‌ی مداوم که نقشی حیاتی در زیستِ هنرمندان دارد تأثیر نامطلوبی می‌گذارد. قیمتی که با صدای فرود چکش تعیین می‌شود تنها عاملی نیست که سرنوشت هنرمند جوان را تغییر می‌دهد؛ اصرار بازار بر خلق آثاری که مشابه همان اثر چکش-خورده‌اند روی دیگر این سکه است. این سازوکار با دریغ کردن شجاعت تجربه‌های نو از هنرمند جوان، او را محکوم به تکرار دائمی خود می‌کند.

سرنوشت بسیاری از هنرمندان جوان که از قِبَلِ حراج‌ها اسم و رسمی یافتند مؤید این نکته است. انفجاری که تلولوءاش تنها چند روز دوام دارد و وزن توقعات را چنان بالا می‌برد که حیات هنری او را از ریل استمرار و تجربه خارج می‌کند. راه صدساله‌ای که یک شبه پیموده‌ می‌شود، به‌ناگهان باقی‌مانده‌ی مسیر زندگی را به بن‌بست می‌کشاند. بهتر است در اندیشیدن به پاسخ پرسش اصلی این یادداشت از  موارد استثنائی چشم‌پوشی کنیم؛ اگرچه می‌توان مثال‌های نقض انگشت‌شماری برای این قاعده پیدا کرد اما قاطبه‌ی هنرمندان، به‌خصوص در ایران، سرنوشت تلخ مشابهی دارند.

 در این میان تأثیراتی که شهرت یک‌شبه از نظر روحی و رفتاری بر هنرمند می‌گذارد را نیز نباید از نظر دور داشت. سیل توجهی که به سوی هنرمند جوان جاری می‌شود بر پروسه¬ی خلق و تولیدِ  او سایه می‌افکند. فراغت و خلوتی که برای خلق اثر حیاتی است از میان می‌رود و احیای آن برای هنرمند کار دشواری است! می‌دانیم که هنر در زوایای پنهان خود با میل هنرمند برای جلب توجه و دیده‌شدن آمیخته است. اما افراط در خودنمایی و گذشتن از حدود می‌تواند تأثیر مخربی بر آینده‌ی هنرمند و هنر او بگذارد. این انزوا را نباید به‌معنای دوری از جریان واقعی زندگی و گسستن پیوند با وضعیت امروزِ جامعه، تلقی کرد؛ مراد از آن انزوای مقدس، حفظ مجالی است برای اندیشیدن، خواندن، تحلیل‌کردن، گوش‌سپردن و فهمیدن. تاریخِ هنر به ما خاطرنشان می‌کند که سترگ‌ترین آثار هنری در انزوای خودخواسته و خودساخته‌ی هنرمندان خلق شده‌اند. شهرت یک‌شبه به این مجال چوب حراج می‌زند. براین‌اساس شاید خطا نباشد اگر بگوییم که حضور در حراج‌ها صرفاً مناسب هنرمندان تثبیت‌شده است؛ مسیری که این هنرمندان پیموده‌اند با صدایِ چکش حراج مختل نمی‌شود. شاید این نتیجه از بازتولید قربانیان جوان حراج‌ها پیشگیری کند.

مقالات مرتبط

آثار هنرمندان خاورمیانه در حراج ساتبیز با کیوریتوری مارگریتا ماکاپانی میسونی
حراج آثار کیوریتورشدۀ ساتبیز با کیوریتوریِ مارگاریتا ماکاپانی (طراح مد و مدیر خلاق ام.میسونی از خانه‌های پیشروی مد و فشن) از 14 آوریل افتتاح شد و امروز به پایان رسید.
2 اردیبهشت 1399

حراج‌ها؛ جایی که هنرمندان می‌توانند مرئی شوند
امیر راد در این مقاله تأثیر حراج بر جنبه‌های گوناگون هنر و فرآیند خلاقه‌ی آن را مورد کندوکاو قرار داده است. این یادداشت در ویژه‌نامه‌ی آرتچارت به‌ مناسبت پانزدهیمن دوره‌ی حراج تهران، در دیماه 1400 به چاپ رسیده است. 
2 بهمن 1400

اقتصاد خلاقیت
این مقاله توسط دیوید تراسبی به رشته‌ی تحریر درآمده و کاظم فرهادی آن را به فارسی ترجمه کرده است. مقاله‌ی حاضر در کنار مقالات دیگری از این نویسنده در کتابی تحت عنوان «اقتصاد و فرهنگ» در سال 1382 توسط نشر نی به چاپ رسیده است. تراسبی در شرح مسیر مقاله‌ی پیش رو می‌نویسد: پس از مرور مختصری بر نظریه‌های خلاقیت، به این سؤال می‌پردازیم که آیا تولید آثار هنری را می‌توان به صورت فراگرد تص...
4 اردیبهشت 1401
درج دیدگاه

* نشان دهنده فیلد الزامی