اگر خلاقیت در اثر هنری را یکی از اساسیترین مولفههای اندازهگیری ارزش اثر هنری فرض کنیم (البته تعریف خلاقیت هنری نیز جای بحث بسیاری دارد) آنگاه ممکن است بپرسیم چگونه است که برخی آثار در عین شباهت بسیار زیادشان به آثار مستر یا آثار سایر هنرمندان، باز هم دارای ارزش قابلتوجهی در بازار هنر هستند؟ برای پاسخ به این پرسشها باید کمی در تاریخ هنر به عقب برگردیم.
زمانی که هنوز مفهوم هنر برای هنر محلی از اعراب نداشت، کار هنری عمدتاً برای برآوردهکردن «خواست» مورد استفاده بود؛ از نقاشیهای روی ظروف و دیوارها گرفته تا بعدتر که نقاشیهای مذهبی برای کلیساها و ثروتمندان با اهداف مختلفی خلق شدند، جملگی در خدمت خواست افرادی به غیر از خود «هنرمند» بودند. آن زمان که کاربرد هنر از خود هنر مهمتر بود، عمل آفرینش هنری نیز زیرمجموعهی صنعتگری[1] به حساب میآمد. بنابراین فرآیند خلق هنری برای بازدهی بهتر نیاز به تعریفشدن و بهینهسازی داشت؛ یکی از روشهای بهینهسازی خلق اثر هنری به خصوص نقاشی، تعلیم شاگردان نزد استادکاران بود. استادان به طور معمول علاقهمندان جوانی را که دارای ذوق و استعداد هنری بودند کشف میکردند، آموزش میدادند و در نهایت در پروژههای هنری خود به کار میگرفتند. به همین دلیل است که در هنر گذشته شباهتهای سبکی بین هنرمندان بسیار زیادتر از امروز به چشم میخورد. این شباهت سبکی به استاد، برای شاگرد اعتبار به ارمغان میآورد و این اعتبار به دستمزد بیشتر یا افزایش تعداد سفارشها میانجامید. در این میان هنرمندانی نیز بودند که از استاد فراتر رفته و به دستخط خاص خود میرسیدند.
تاریخ هنر پس از گذر از هنر برای «...» به «هنر برای هنر» رسید. اینکه هنرمند تنها برای خلق اثر هنری دست به آفرینش بزند؛ در این راه هنرمندان برای ایجاد تمایز در کار هنری خود سعی بر افزایش خلاقیت هنری کردند. البته که تمامی این دگرگونیها در مسیر آفرینش هنری را نمیتوان عامدانه یا آگاهانه درنظر گرفت، اما نتیجهی آن ارزشمندی خلاقیت هنری، یا چیزی که کمی قبلتر نبوغ هنری نامیده میشد، بود. بر این اساس اثر هنری خلاقانهتر ارزشمندتر است. نکتهی قابلتوجه این است که با وجود تغییر عامل ارزشمندی اثر هنری در طی تاریخ هنر، متدهای آموزش هنری تا حدی پیرو نظام تقلید و استادشدن در کار استادان پیشین است. به همین خاطر است که گاهی هنرآموزان در مسیر هنرمندشدن، در مرحلهی استادکاری باقی میمانند و با وجود ارائهی کیفیت خوب یا عالی، آثارشان با اقبال جامعهی نوین هنری روبهرو نمیشود. به تصاویر زیر نگاه کنید. میتوانید بگویید هرکدام از آثار زیر متعلق به کدام هنرمند است؟
این تصاویر به ترتیب متعلق به سونیا بالاسانیان و کامران یوسفزاده (وای زی کامی) است. آخرین قیمتی فروختهشدهی آثار بالا، برای اثر سونیا بالاسانیان ۳۶ هزار دلار و برای کامران یوسفزاده ۲۲۶ هزار دلار است. سال خلق هر دو اثر سال ۱۳۹۲ است. پس چه عواملی باعث ارزش متفاوت این دو اثر شدهاند؟ چرا با توجه به شباهت بسیار زیاد دو اثر، یکی از آنها تقلیدی از دیگری به حساب نمیآید یا لااقل کسی در اینباره چیزی نمیگوید؟ برای پاسخ به این پرسشها باید ابتدا عوامل موثر بر ارزشگذاری اثر هنری را بررسی کنیم.
در ارزشگذاری یا به طور خاصتر، قیمتگذاری آثار هنری عوامل مختلفی موثر است؛ از عوامل مرتبط با خود اثر هنری مانند ابعاد و تکنیک گرفته تا عوامل بافتاری همچون زمان و دورهی خلق اثر و حتی زیست هنرمند، همگی بر ارزش آن تاثیر میگذارند؛ اما آنچه امروزه بیش از پیش بر ارزشمندی کار هنری موثر است خلاقیت هنری است. با دانستن این نکات به آثار ذکرشده بازمیگردیم؛ قدیمیترین اثر از مجموعهی گنبدهای وای زی کامی که در حراج شرکت کرده است در سال ۱۳۷۶ خلق شده است، در حالیکه قدیمیترین اثر بالاسانیان از مجموعهی گنبدها که در حراجی شرکت کرده در سال ۱۳۸۸ آفریده شده است. بالاسانیان بیان میکند که نقاشی انتزاعیِ ملهم از بناهای تاریخی ایران را از سال ۲۰۰۰ مصادف با ۱۳۷۸ آغاز کرده است[2] یعنی دو سال پس از خلق اثر گنبد از وای زد کامی. آیا بر این اساس میتوان گفت کار بالاسانیان تقلیدی از یوسفزاده بوده است؟ احتمالاً نه.
طبق دادههای آرتچارت که در نمودار زیر نیز دیده میشود، آثار کامران یوسفزاده در سال ۲۰۱۸ بیشترین میزان فروش را داشته است و اثری از او که در مقایسه با اثر بالاسانیان ارائه شده بود نیز در همین سال فروخته شده است.
دیگر نکتهی قابل توجه این است که تکنیک آثار گنبدمانند وای زی کامی چاپ است؛ در حالیکه اثر سونیا بالاسانیان رنگ روغن روی بوم است. طبق دادههای آماری حاصل از حراجها میتوان گفت به طور میانگین آثار نقاشی قیمت بالاتری از آثار چاپ دارند، پس چه اتفاقی افتاده است؟
در فرآیند خلق اثر هنری برای هر هنرمند منبع الهامی وجود دارد که این منبع میتواند بین هنرمندان مشترک باشد؛ منبع الهام هنرمند با نوع زیست و دغدغههای او ارتباط مستقیم دارد. یکی از نقاط اشتراک در روند زندگی این دو هنرمند زندگی در جایی خارج از وطن خود بوده است؛ بالاسانیان سالها در آمریکا بوده است و یوسف زاده نیز از نوجوانی در آمریکا زندگی میکند. این نقطهی اشتراک -البته که نقطهی اشتراک بسیاری هنرمند دیگر نیز هست- میتواند دلیلی برای وجود دغدغهی مشترک باشد. همچنین دلیل دیگری که فرض تقلید یا تاثیر هنری را کم میکند سابقهی هنری متفاوت این دو هنرمند است. سونیا بالاسانیان نقاشی انتزاعی است، درحالیکه وای زی کامی مجموعههای گوناگونی از آثار فیگوراتیو و پرتره دارد.
همانطور که گفته شد عوامل مختلفی بر قیمت آثار هنری اثرگذارند. در مورد دلیل گرانتر بودن آثار گنبدی یوسفزاده از بالاسانیان میتوان به این نکته اشاره کرد که یوسفزاده هنرمندی شناختهشدهتر از بالاسانیان در عرصهی بینالمللی است؛ همین امر باعث گرانتر بودن آثار او به شکل کلی میشود. البته که در این مورد نمیتوان به قطع سخن گفت چون بازار هنر همواره با غافلگیری همراه است. در ادامه تصاویری از آثار مشابه هنرمندان دیگر آورده شده است؛ منبع الهام، دغدغههای وابسته به زمان و مکان و نوع زیست مشترک هنرمندان را میتوان از اصلیترین دلایل شباهت سبکی آثار هنری هنرمندان مختلف دانست. اقبال به آثار هنری با نمونههای مشابهی در گذشته یا نمونههای معاصر گرانتر را نیز میتوان در ارتباط با زیست مشترک و در نتیجه سلایق مشابه در مخاطبان و خریداران آثار دانست.