در نگاه نخست نوع برخورد بهروز دارش با متریال مجسمه و نگاه تقلیلگرای فرمیاش، اثر هنری را در حیطه هنر مدرن قرار میدهد، اما نمیتوان سادگی و صلابت آثار را صرفاً از دریچه فرمالیستی بررسی کرد. در واقع مدرنیسم و توجه به اصالت ماده، در آثار دارش به آشنایی عمیق هنرمند با سنتهای کهن پیوند خورده است.
در اثر پیشرو هنرمند به تقلیلگرایی فرمی پناه میبرد و اشکال فلزی را به نحوی سبُک در فضا چیدمان میکند. سه خط و سه نقطه شکلدهنده سطوح مثبت مجسمه هستند. با این حال آنچه مجسمه را کامل میکند نه جسمیت ماده شکل داده شده، بلکه فضای خالی است که در فاصله میان اشکال خط و نقطه قرار میگیرد و به آنها معنا میبخشد. بدین ترتیب حجم پیشرو با پرهیز از ابژکتیویته تلاش میکند مخاطب را به خوانشی تعاملی از خود فرا خواند. نسبت جایگاه حضور بیننده در برابر اثر، هویت حجم را معنا میبخشد و در این بازمعنا، نگاه سوبژکتیویته به اثر هنری و سپس عالم اثر فرا خوانده میشود.
اثر دارش ترجمانی بصری از گسستها و تغییرات ناخواسته زندگی است. آنچه اثر را شکل میدهد خلاءهای موجود در میان موجودیت فرمی اثر است که در هارمونی ظریفی چون آوای هستی، به دور از هرگونه تلاش برای انباشتگی و پُر کردن و اشغال فضا، بود و نبود را در کنار یکدیگر مینشاند و هویت مجسمه را شکل میبخشد. خود هنرمند در اینباره میگوید: «در اینجا من به نور، به فضا و تکثر، حداقلگرایی، وضعیتهای بینابینی و چندلایگی در اثر توجه کردم تا از این طریق آزادی در اثر و امکان تعامل اثر با بیرنگی برقرار گردید. فضایی جذاب که بیننده را به آزادی، سبکی و سادگی درون اثر دعوت مینماید، بیآنکه وی را به جهت مشخصی رهنمون کند؛ یعنی اجتناب از رسالت و موقعیت نجاتدهنده روشنفکر دوران مدرنیته؛ چون من رسالت خود را جز آفرینش آثار هنری نمیدانم»
[۱].
[۱] . موریزینژاد، حسن؛ هنرمندان معاصر ایران: بهروز دارش؛ مجله تندیس، شماره ۱۴۹، ۱۳۸۸، ص۵.