فریده لاشایی را میتوان یک منظرهپرداز دانست که جز معدود آثاری (چون مجموعه مصدق) همیشه به طبیعت دلبسته بود و حتی در انتزاعیترین آثارش رد پای پررنگ طبیعت دیده میشود. او منظرهپردازی تغزلی است با خطوط آزاد و لکهرنگهای گسترنده. کنش نقاشانه خودانگیخته لاشایی به نشانههای رمزآمیزی در طبیعت منتهی میشوند. با این وجود نمیتوان تأثرات اجتماعی و رویدادهای سیاسی را در آثار او نادیده گرفت. نقاش رنگ رقیقشده را بر گستره بوم رها میکند و به فضاهایی از سر اتفاق و در هم لغزیدن رنگها میرسد، سپس به افزودن و کاستن رنگها میپردازد و شکلهایی از گل و درخت و پرنده بر پرده ظاهر میشوند. کنترل دقیق این اتفاقات غیرمنتظره کاری دشوار است که اغلب نقاش با سربلندی از آن بیرون میآید. اثر حاضر متعلق به زمانی است که جنگ هشت ساله ایران به تازگی پایان یافته، اما میتوان تأثیر آن التهاب و ناآرامی طولانی جامعه ایران را در آن ملاحظه کرد. از درختان همیشگی و آسمان آبی آرام با نور گسترده خبری نیست. درختان و گلها در کشاکش توفان و رعد و برق قرار دارند. در تابلوی پیشرو، هجوم ضربهقلمهای پیشرونده تیره از سمت چپ تابلو، فضایی ملتهب و تاریک را میسازند. با این وجود، گلهای آبی و سفید کمکم راه خود را به سوی نور و روشنایی باز میکنند. توفان در زمینه روشن سمت راست تابلو هنوز فرو ننشسته است، اما نقاش راه به سوی امید میبرد. گلها شکفته میشوند و حتی گلی سرخ و صورتی رخ مینماید. فریده لاشایی، خود میگوید: «کارهای من ایدههای آبستره شدهای هستند. من جای پا هم در تفکر و مبانی فلسفی خود و هم طبیعت محض دارم و بر اساس این دو کارهایم را بنا میکنم. سعی میکنم از تصویرگری بیرون بیایم ولی به هر حال تصویر مرا به سوی خودش میکشد» . انرژی نهفته در خطوط، ریتم پر هیجان عناصر بصری و ضربهقلمهای تند و آزادانه، ترکیب رنگهای آبی و سبز و صورتی، و بیتوجهی به زیباییشناسی کلاسیک، از شاخصههای نقاشیهایی فریده لاشایی است که در اثر حاضر نیز به کمالیافتهترین شکل دیده میشود و ارزشی دو چندان به این اثر میافزاید.