در بررسی تاریخ هنر نوگرای ایران نقاشانی چون ابوالقاسم سعیدی، سهراب سپهری، حسین محجوبی و منوچهر نیازی بیش از همه به کشیدن تنهدرختها اهتمام ورزیدهاند. در این میان درختان انبوهی که منوچهر نیازی با رنگهای درخشان و تمرکز بر نمایش ریشه و تنه کشیده است، جایگاهی ویژه دارند. نیازی از دهه پنجاه شروع به کشیدن درختان کرد. رفتهرفته آدموارههایی در میان انبوه درختانش پدیدار شدند که این روند شمایلگونه در کارهای سالهای اخیرش تکاملی معنادار یافت.
علاقه نیازی به بازنمایی طبیعت و ترکیب آن با جهان خیالانگیز، باعث شده تا در این گروه از آثارش او مخاطب را در میان دو جهان رئالیسم و رمانتیسیسم در نوسان نگه دارد، در عین حال تأثیر نقاشان پیش از خود و همنسلش در نقاشی صور طبیعی را در سبک بیانگرا و نمادین خاص خود حل کرده است. اینگونه است که مخاطب در لحظه مواجهه با اثر حاضر ناخودآگاه و بیواسطه وارد جهانی شگفتانگیز میشود که در آن هدف خیزش خیال است تا رسیدن به جوابی قطعی.
تسلط نیازی به استفاده از رنگهای پرمایه و بهخصوص ماده رنگروغن و کنترل آن بر گستره بوم، چشم و روح بیینده را به کشف روزنهای از نور در میان انبوه درختان فرا میخواند؛ او قصهگوی باغی بیانتها و رمزآلود است که از میان فشردگی درختان سپیدار رنگارنگ، با رازورزی شاعرانه به کندوکاو در زیبایی و قدرت دنیای طبیعی پرداخته است. درختان پر تعداد در تابلوهای نیازی اصولاً سر ندارند و بیننده همیشه ریشه و تنه آنها را میبیند؛ تشابهی ازلی از پیکرهای انسانی که هردو پای بر زمین دارند، ریشه در خاک و سر بر آسمان.
اثر حاضر نمونهای ممتاز از مکاشفات منوچهر نیازی در شناخت مفهومی زیباییشناختی از «امر والا» است که به مثابه نیروی خارجی ذاتی در خواص بخشیدن به اشیاء و طبیعت (درختان) معنا مییابد و اوست که با بینشی عمیق تصویری رازآمیز و رویاگونه از جنبههای بکر و کمتر شناختهشده از طبیعت را میآفریند.