مهرداد صدری (۱۳۹۸–۱۳۲۳) بیشتر عمر خود را در اتریش به عنوان نقاش و مجسمهساز سپری کرد. با اینحال معتقد بود کارهایش رنگ و بوی ایرانی دارند، چراکه وجودش در ایران شکل گرفته و آنچه روی تابلو میآورد، احساساتی است که از کودکی بر او گذشته است.
مهرداد صدری در محلهی شاپور تهران به دنیا آمد. ابتدا به معماری علاقه داشت اما بعدتر به نقاشی علاقهمند شد و در نهایت از رشتهی هنرهای تزئینی و نساجی دانشگاه هنرهای کاربردی وین فارغالتحصیل شد. او چند سال بعد، مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهی آموزش هنر، از همین دانشگاه گرفت و به تدریس مشغول شد. صدری پس از 25 سال تدریس، با تقاضای بازنشستگی پیش از موعد، تلاش کرد تا کار هنری خود را با تمرکز بیشتری دنبال کند. او نمایشگاههای بسیاری در داخل و خارج از ایران برگزار کرده که یکی از مهمترین آنها، نمایش آثارش در موزهی هنرهای معاصر تهران با عنوان «در بودن با خویشتن و جهان» است.
نخستین مجموعهی مهم او «حرکت» نام دارد. این مجموعه با تکنیک چاپ در دههی 70 میلادی اجرا شده است و نوعی از حجم و حرکت در آن دیده میشود که پیشزمینهای برای مجموعههای بعدی اوست. مجموعهی بعدی، «مجموعهای از تضادهای با هم سازگار» است که به دههی 80 میلادی تعلق دارد. دلیل انتخاب این عنوان، وجود آثار با مدیومهای مختلفی از قبیل کلاژ، نقاشی و سایر تکنیکها و همچنین وجود فرمهای هندسی در کنار فرمهای ارگانیک و طبیعی بوده است. مهرداد صدری در مجموعهی سوم خود در دههی 90 میلادی، پس از تجربهی فضای انتزاعی و فرمهای ارگانیک، به بافت توجه میکند. این مجموعه با نام «بافت»، شامل آثاری در قالب حجمهای فلزی است که تعدادی از آنها در موزه هنرهای معاصر ارائه شدهاند. در این مجموعه از تکنیک بافت گلیم استفاده شده است.
یکی از دلایلی که کارهای صدری علیرغم ماهیت غالباً انتزاعیشان، شرقی دانسته میشوند، عدم تمرکزِ تصویر بر فیگور است. اگرچه گاهی پارچهها و فرمهای ارگانیک به گونهای صورتبندی میشوند که میتوان تداعی بدن یا چهره را در آنها دید، اما باز هم فضای انتزاعی غالب است. فرمهای ارگانیک در بسیاری از کارهای صدری از طریق پارچههای نوارمانندی محقق میشوند که تا مرز انتزاعیِ خطشدن پیش میروند. همانطور که خود هنرمند میگوید: «کار من بدن انسان را در تداعیهای تکهتکهای نشان میدهد که توسط چینها پیشنهاد شده است. این پیشنهاد اشارهای به انسان به عنوان یک شیء با زیبایی فردی نیست؛ این صرفاً انتزاعی از زیبایی است و به هیچ وجه یک تصویر واقعی نیست.»