اصفهان،
خیابان خاقانی، حدفاصل خواجه پطروس و وحید، جنب کوچه شماره 21، خانه صفوی، نگارخانه صفوی
20 مهر11 October - 25 مهر 140316 October 2024
وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ
[ستایش خداوندی را که درهمشکننده سرکشان و نابودکننده ستمکاران است.]
میدانم دردم چیست، اما نمیدانم چگونه و از کجا آغازش کنم. از انتهایش بگویم یا از ابتدایش؟ شاید بهتر باشد از میانه راه، سررشتهاش را به دست بگیرم. مثلاً از اواسط دهه شصت شروع کنم، درست هنگامی که در میان انبوهی از کشتهشدگان و خیل عظیمی از سیاهپوشان به دنیا آمدم.
بیخبر از آنکه بدانم جنگ چیست. اما جنگ بود؛ یک جنگ بزرگ، یک جنگ سخت، یک جنگ تلخ که هرگز قرار نبود و نیست مزهاش از دهانم و از روانم پاک شود. گویی در یک حفره گیر افتادهام؛ حفرهای که روز به روز گودتر و گودتر میشود و با من قد میکشد، آنچنان که دیگر حتی اگر بر نوک انگشتانم بایستم و قد علم کنم، هیچ چشماندازی نخواهم دید جز دودی سیاه و غلیظ که قصد عبور و تمامی ندارد.
میگویند جنگ هشت ساله ما، پس از جنگ ویتنام، دومین جنگ بزرگ قرن بود. آیا میتوانست نباشد؟ آیا میشد تمامش کرد؟ چه دلیلی برای این میزان کشش وجود داشت؟
و دردم درست همینجاست که تیر میکشد؛ مثل یک ترکش جا مانده در بدن یک بازمانده. جایی که زندگیهای بسیاری ربوده میشود.
درست است، جنگ جنگ است و شوخیبردار نیست، اما آنجا که خود تبدیل به یک شوخی بزرگ میشود چه؟ میدانی که خون جاری میشود؟
جاری میشود و جاری میشود و جاری میشود و چون یک سیل سرازیر شده و هرچه امید و آرزو و تلاش و عشق است، از بزرگ و کوچک، از مادر و پدر، از خواهر و برادر، از فرزند و حتی بچه همسایه؛ آنکه میخواست در کشتی قهرمان شود، آنکه میخواست فرزندی را مادر شود، آنکه میخواست بزودی زود پدر شود، آنکه میخواست در ریاضی معلم شود، آنکه میخواست در اداره کارمند شود، آنکه میخواست خانهاش را صاحب شود، آنکه میخواست سفری را مسافر شود، آنکه میخواست در کتابی غرق شود، آنکه میخواست نایب الزیاره مادر شود، آنکه میخواست پای سفره عقد عروس شود، آنکه میخواست در بیماری علاج شود، آنکه میخواست در بازیهای کودکیاش بزرگ شود و اصلاً آنکه هیچ کس نبود و تازه میخواست کسی شود، همه را در یک چشم بر هم زدن به فاصلهٔ هشت سال با خود میشورد و میبرد. و تمام نشدنها را جایگزین شدنها میکند.
و من و ما میمانیم و یک حفرهای که پر نمیشود و زخمی که همیشه سر باز است.
لحظهای درنگ کنید. به من گوش دهید. من از یک فاجعه سخن میگویم.
- رآضیه اعرابی
مجموعه پیش رو تحت عنوان «حُفرِه» مجموعهای است با کانسپت ضد جنگ که از سال ۱۳۹۷ به صورت جدی وارد فاز تحقیق و پژوهش و سپس جمعآوری دادهها گشته و طی ملاحظات گوناگون پس از چندین سال تأخیر؛ در نهایت در سال ۱۴۰۳ در معرض دید مخاطبان خویش قرار گرفت.
این مجموعه شامل ۲۵ تابلو عکس در ابعاد گوناگون و یک ویدئو آرت است که در کنار یکدیگر و به صورت چیدمان ارائه گردیده است. لازم به ذکر است که تمامی عکسهای موجود در تابلوها مستند و متعلق به آلبوم شخصی افرادی بوده که طی جنگ هشت ساله بین کشور ایران و عراق جان خویش را از دست دادند.
دلیل پوشاندن چهره برخی افراد حاضر در عکسها به وسیله یک حفره قرمز، استعارهای است از مرگ و پایان حیاتی که به واسطه جنگ صورت پذیرفت؛ درست همانند اولین عکسالعملی که به هنگام مرگ یک شخص داریم و چهرهاش را بلافاصله میپوشانیم.
و دلیل انتخاب نام «حُفرِه» برای این مجموعه به یکی از معانی پرکاربردش در زبان فارسی برمیگردد؛ (گور) که مراد و مقصود نهایی این پروژه را به خوبی بیان کرده و میکند.
[ستایش خداوندی را که درهمشکننده سرکشان و نابودکننده ستمکاران است.]
میدانم دردم چیست، اما نمیدانم چگونه و از کجا آغازش کنم. از انتهایش بگویم یا از ابتدایش؟ شاید بهتر باشد از میانه راه، سررشتهاش را به دست بگیرم. مثلاً از اواسط دهه شصت شروع کنم، درست هنگامی که در میان انبوهی از کشتهشدگان و خیل عظیمی از سیاهپوشان به دنیا آمدم.
بیخبر از آنکه بدانم جنگ چیست. اما جنگ بود؛ یک جنگ بزرگ، یک جنگ سخت، یک جنگ تلخ که هرگز قرار نبود و نیست مزهاش از دهانم و از روانم پاک شود. گویی در یک حفره گیر افتادهام؛ حفرهای که روز به روز گودتر و گودتر میشود و با من قد میکشد، آنچنان که دیگر حتی اگر بر نوک انگشتانم بایستم و قد علم کنم، هیچ چشماندازی نخواهم دید جز دودی سیاه و غلیظ که قصد عبور و تمامی ندارد.
میگویند جنگ هشت ساله ما، پس از جنگ ویتنام، دومین جنگ بزرگ قرن بود. آیا میتوانست نباشد؟ آیا میشد تمامش کرد؟ چه دلیلی برای این میزان کشش وجود داشت؟
و دردم درست همینجاست که تیر میکشد؛ مثل یک ترکش جا مانده در بدن یک بازمانده. جایی که زندگیهای بسیاری ربوده میشود.
درست است، جنگ جنگ است و شوخیبردار نیست، اما آنجا که خود تبدیل به یک شوخی بزرگ میشود چه؟ میدانی که خون جاری میشود؟
جاری میشود و جاری میشود و جاری میشود و چون یک سیل سرازیر شده و هرچه امید و آرزو و تلاش و عشق است، از بزرگ و کوچک، از مادر و پدر، از خواهر و برادر، از فرزند و حتی بچه همسایه؛ آنکه میخواست در کشتی قهرمان شود، آنکه میخواست فرزندی را مادر شود، آنکه میخواست بزودی زود پدر شود، آنکه میخواست در ریاضی معلم شود، آنکه میخواست در اداره کارمند شود، آنکه میخواست خانهاش را صاحب شود، آنکه میخواست سفری را مسافر شود، آنکه میخواست در کتابی غرق شود، آنکه میخواست نایب الزیاره مادر شود، آنکه میخواست پای سفره عقد عروس شود، آنکه میخواست در بیماری علاج شود، آنکه میخواست در بازیهای کودکیاش بزرگ شود و اصلاً آنکه هیچ کس نبود و تازه میخواست کسی شود، همه را در یک چشم بر هم زدن به فاصلهٔ هشت سال با خود میشورد و میبرد. و تمام نشدنها را جایگزین شدنها میکند.
و من و ما میمانیم و یک حفرهای که پر نمیشود و زخمی که همیشه سر باز است.
لحظهای درنگ کنید. به من گوش دهید. من از یک فاجعه سخن میگویم.
- رآضیه اعرابی
مجموعه پیش رو تحت عنوان «حُفرِه» مجموعهای است با کانسپت ضد جنگ که از سال ۱۳۹۷ به صورت جدی وارد فاز تحقیق و پژوهش و سپس جمعآوری دادهها گشته و طی ملاحظات گوناگون پس از چندین سال تأخیر؛ در نهایت در سال ۱۴۰۳ در معرض دید مخاطبان خویش قرار گرفت.
این مجموعه شامل ۲۵ تابلو عکس در ابعاد گوناگون و یک ویدئو آرت است که در کنار یکدیگر و به صورت چیدمان ارائه گردیده است. لازم به ذکر است که تمامی عکسهای موجود در تابلوها مستند و متعلق به آلبوم شخصی افرادی بوده که طی جنگ هشت ساله بین کشور ایران و عراق جان خویش را از دست دادند.
دلیل پوشاندن چهره برخی افراد حاضر در عکسها به وسیله یک حفره قرمز، استعارهای است از مرگ و پایان حیاتی که به واسطه جنگ صورت پذیرفت؛ درست همانند اولین عکسالعملی که به هنگام مرگ یک شخص داریم و چهرهاش را بلافاصله میپوشانیم.
و دلیل انتخاب نام «حُفرِه» برای این مجموعه به یکی از معانی پرکاربردش در زبان فارسی برمیگردد؛ (گور) که مراد و مقصود نهایی این پروژه را به خوبی بیان کرده و میکند.