بیتا وکیلی نقاش معاصر ایران، پس از طی تجربههایی در نقاشی انتزاعی، از اواخر دهه ۱۳۸۰ به خلق آثاری دست میزند که به تدریج فرمهای معنادار و گاه فیگورهای ناپایدار از درون آنها خارج میشوند. نمونه حاضر نیز به عنوان یکی از آثار قابل توجه هنرمند در این دوره، از گذار روندی توام با تجربهورزی خلق شده است.
با مرور دورههای پیشین وکیلی، انگیزههای زمینهساز او در این اثر برایمان بیشتر روشن میشود. سیالیت رنگ در زمینه کارهای او، فضای انفجاری و پر تلألو کار را تشدید میکند. او با استفاده از رنگهای ترکیبی، درخشنده و ضخیم، بر جسمانیت موضوع تأکید میکند و معمولاً با انتخاب بومهای بزرگ، بر تأثیرگذاری کارهایش میافزاید. به نظر میرسد که موازنه به دست آمده از قشای رنگی و ابعاد بزرگ کار، در نهایت نگاه کهکشانی و بالا به پایین اثری اینچنین را تسهیل کرده است.
برخی از نقاشان معاصر عموماً با رویکردی شبه کیچ و یا بیانی نزدیک به جریانهای پستپاپ، مفهوم و انگاره ایران را صرفاً در بازنمایی پرچم کشور و رنگهای نمادین آن نمایان کردهاند. اما بیتا وکیلی با دوری از جریانهای ایرانیساز متعارف، با ترسیم شمایی از نقشه ایران که از میان کاربستهای رنگی او در زمینه خارج شده، به بیانی فلسفی از بازنمایی این مفهوم دست زده است. هیبت این سرزمین و استعارههای تصویری او، نگاه کهکشانیاش را تکمیل کرده و با طرح تناقضات مفهومی، گاه نوعی ناسیونالیسم معاصر و گاه نوعی از خوانشهای متضاد سیاسی را بر اثر تحمیل میکند تا وطن به مثابه «خودی» آشنا لحظهای در اوج و لحظهای دیگر، در موضع «دیگری» قرار گیرد.
جنینهای وکیلی از نقاشیهای گذشته او، میراث وی برای این اثر هستند. او با دوگانهانگاری مفهوم مادر که دورهای دقیقاً در سیمای زنانه تبلور یافته و اکنون در استعاره وطن، همچنان این مفهوم چالشبرانگیز را دنبال میکند تا در شرایط جدید، وضعیت متفاوتی در خوانش اثر حادث شود. از سویی در بطن این وطن عظیم جنینی آرامیده و از سوی دیگر کانون تصویر در آماج و هجمه برجهای انبوه و سر به فلک کشیده قرار دارد تا باز هم بر بغرنجی دغدغهاش و در نهایت وضعیت انسان معاصر تأکید ورزد.
مادیت، جنس رنگ و زمینه کار در نقاشیهای بیتا وکیلی دارای اهمیت است. به این ترتیب آثارش در تلاش برای خارج شدن از بعد دوم، سطحی به ظاهر سه بعدی را پیش میکشند. او در این دوره، علاوه بر حجم و کیفیت بازی رنگ، از کلاژ فلزات بر سطح بوم استفاده میکند. قطعاتی مثل پیچ، مهره، منگنه، پولک، اکلیل و دیگر اجسام و خُردوریزهای فلزی در این اثر دیده میشوند و تفاوتی آشکار با دورهای که وی صرفاً با رنگپردازی تمامیت جهان مد نظرش را خلق میکرد، به چشم میآید. مجموعهکارهای کلاژگونه وکیلی با تأکیدی مضاعف بر کیفیت بصری، اثری شوکآور و تأملبرانگیز به مخاطب ارائه میدهند.
آنچه نمای دوران و وضعیت معاصر را به خوبی و معطوف به مکان بازمینمایاند، شهرها هستند. شهرهای پر رنگ و لعابی که زمانی با بیان ستایشآمیز به مظهر پاپآرت امریکایی تبدیل میشوند و دورهای دیگر، با رسانههای مختلف در هنر معاصر به چالش کشیده میشوند. نشانههای هویتی و بومشناختی در این اثر جلوههایی از انگیزههای آفرینندگی هنرمند را با زبانی تصویری بیان کردهاند. از طرفی شهرهای کلان با برجهای بلندبالای خود که نمادی از توسعهیافتگی و زندگی معاصر هستند و از طرف دیگر زاویه دید ویژه هنرمند به زمین و خطرات زیستمحیطی ناشی از همین توسعهیافتگی و گسیختگی، سؤالهای مهمی را در خصوص این مفاهیم به ذهن مخاطب متبادر میکنند. در واقع همین وضعیت است که نیویورک، دوبی و تهران را به هم نزدیک میکند. درست مثل یک هنر معاصر.
آثار بیتا وکیلی همگام با نوعی از زبان بصری معاصر، به بیانی فراتر از مرزهای زیست هنرمند رسیدهاند و همچنین موفقیتهای اخیر او در مارکتهای داخلی و خارجی، نوید تولد جریانی تازه در بیان تجسمی معاصر ایران را میدهند. به نظر میرسد این تازه شروع راهی باشد که شاید پایان و حاصلی دیگر بتوان برایش متصور شد