بیتا وکیلی که تا پیش از این با نقاشیهای مینیاتوروار و شرقیمآبانهاش شناخته شده بود، چندی است که فیگور را وارد آثارش کرده و بدین ترتیب از مرز انتزاع ناب دور گشته است؛ اما آنچه در اثر حاضر حایز اهمیت است انتخاب فرم ایران، به عنوان فضای اصلی نقاشی و بهکارگیری آن در ادامه روند فیگوراتیو اثر است. در این نقاشی، فضا در پی انتقال نوعی «فرهنگ آشنا» میگردد که در تقابل «فرهنگ دیگری» به دنبال ایجاد حس «وطن» در مخاطبِ هم میهن است.
آنچه آثار وکیلی را در زمره نقاشیهای معاصر قرار میدهد، استفاده بجا و خلاقانه از تکهچسبانی با انواع سوزن منگه، پولک و اشیای کوچک و درخشان فلزی است. او که پیش از این با ضربهقلمهای ظریف و تکهچسبانیهای دقیق و باحوصلهاش خصلتی زنانه را در آثار وی به ظهور میرساند در سری جدید با القای حس توهم از دنیای ماشینیِ معاصر، پدیدههای آشنا از محیط زندگی مخاطب را یادآور میشود. در حاشیه نقشه ایران، با هجومی از این اشیا و کلاژها روبهرو هستیم؛ گویی اینبار این تکه چسبانیها نه فقط سمبل تکنولوژی بلکه نماینده فرهنگ بیگانهاند که به سوی موطن هنرمند هجوم آوردهاند. فضای پر از رنگ و خطِ داخلِ وطن، در تقابل زرق و برق کلاژهای بیرونی، تضادی را شامل میشود که تهاجم میهمانی ناخوانده را نوید میدهد.
وکیلی که روزگاری پیش از این، به دنبال عطر و طعم فضا میگشت، در مسیر رو به رشد آثارش، اینبار، دگردیسی «هویت فرهنگی» را به چالش کشیده تا بتواند رابطهای نو میان هنرمند، اثر و بیننده را بازتولید کند.
فضای داخلی نقشه ایران که با فرمها و اِلِمانهای طبیعی پر شده، در تقابل با فضای تکنولوژیزده خارج، نوعی حضور ناب و خالص هویت فرهنگی را نوید میدهد که در جامعه افسارگسیخته معاصر، تحلیل میرود.
با تأملی بیشتر در اثر، بهتدریج طیف رنگها گستردهتر میشود ؛ خطوط روشن کنارهنما، مرز میان سنت و مدرنیته را آرام آرام در هم حل میکنند و تصویری میآفرینند که گویای این حقیقت است که فرهنگ اصیل و آشنا باید فرهنگ بیگانه را به کنار نهد تا خود مشروعیت یابد.
در سیر و سلوک اثر، پیوستگی با واقعیت، آرام آرام سست میشود و با ورود به قلمرو زیست خیال، دسترسی به حس درونی نقاش ممکن میگردد. حسی که شاید رابطه میان «خودِ هنرمند» و «مام وطن» را تجسم میبخشد و گویای دلبستگیهای وی به ریشه و «فرهنگ خودی» است.