انتزاع بومی و طبیعتگرا با رنگهای سرکش و بیکرانگی در نقش، میراث ارزشمند فریده لاشایی در هنر مدرن ایران است. او در آثار خود جلوههای شکوهمندی از زندگی، طبیعت و رویش را بازآفرینی میکند تا بدین شکل نقاشیاش همگام با طبیعت، از بهار و استمرار آفرینش سخن گوید. اثر دولتهای حاضر نیز به خوبی ویژگیهای برشمرده را نشان میدهد. رنگها در این اثر به بیانی پر انرژی و تأثیرگذار رسیدهاند و در تناسب با خطوط نرم و نازکی که گاه از لابهلای سطوح رنگی بیرون آمده، بر ویژگیهای موزون و فریبنده طبیعت تأکید دارند. خوب که نگاه کنیم، در پشت این طبیعت مرموز که گوشهای از آن برق آفتاب است و گوشهای دیگر پنهان در مه، تنههای سالخورده درختان به چشم میخورد. نقاشیهای فریده لاشایی، درست همانند طبیعتها و تنه درختان سلف او سهراب سپهری، در وضعیتی میان انتزاع و اشکال معناداری از طبیعت قرار گرفتهاند تا نگاه بیننده را هر لحظه به سویی هدایت کند. در آبسترههای او، همچون این تابلو، خط ارزش بصری زیادی پیدا میکند، به طوری که به موجب این خطوط قدرتمند و سیال است که اثر لحظاتی از انتزاع محض فاصله میگیرد. نگاه لاشایی به طبیعت مفهومی است و نه توصیفی، و از همین روی در کار او کیفیت و نوع درخت هرگز مطرح نیست، بلکه مفهوم درخت و انرژیهای بصری آن حائز اهمیت است. «شاخصترین سیمای طبیعت در آثار لاشایی، هجوم طوفانی خطوط آزاد به روی لایههای زیرین بوم، مشابه اشکال مبهمی از یک هیاهوی بیپایان است. این کیفیت، تصویری کلی را در ذهن بیننده میسازد که به همان اندازه که مشابه طبیعت است، برگرفته از هیجانات و احساسات درونی هنرمند نیز به نظر میرسد. تصویری که بدین ترتیب با ضربهقلمهای آزاد و خطوط لجام گسیخته و مواج پدید میآید، هزار توی هنرمند را به همان اندازه طبیعت اغواکننده و در عین حال هراسناک نشان میدهد. این رفتار پرشور و تا حدی ناخودآگاه، در واقع سپردن خویشتن به تابلوی نقاشی است، به جای احاطه و کنترل مدبرانه بر آن. حاصل کار نوعی نقاشی کنشی و رفتارگرا است که یادآور شیوه اکسپرسیونیسم انتزاعی و یا یک جلوه بومی آن است. در استمرار این روند، تابلوی نقاشی نیز به نوبه خود در اختیار مخاطبش قرار میگیرد تا به اقتضای ادراک و احساس خویش به مکاشفه در آن بپردازد. بدین ترتیب نقاشی حلقه رابطی است بین ناخودآگاه هنرمند و تخیل مخاطب او. دقیقاً در همین نقطه نقاشیهای لاشایی همچون بازگشت به دوران کودکی لذتبخش میشود. دورانی که به جای درست و حرفهای نقاشی کردن، بیشترین تخیل و خلاقیت را مصروف میداشتیم. تابلوهای پرشور او به همین سیاق و خیلی راحت، بیننده را از محتوای بوم فراتر برده و به سوی هیجانات امیدبخش هنرمند سوق میدهد.»