اثر حاضر مربوط به چهارمین دوره فعالیت گیزلا وارگا سینایی، نقاش مجارستانی است که پس از شروع فعالیت حرفهایاش در اواخر دهه ۱۳۴۰ و اقامت در ایران پدید آمده است. این دوره موسوم به «دیوارها» مضمونی است که هنرمند از سال ۱۳۶۸، چندین بار به آن بازگشته است. اسطورههای ایرانی که همیشه برای نقاش از اهمیت خاصی برخوردار بوده، بعد از مجموعه آثارش با مضمون تخت جمشید، در توجه به دیوارنگارههای قدیمی ادامه پیدا میکند. در نقاشیهای دیواری رنگباخته عمارتهایی چون چهلستون اصفهان با وجود تخریبی که از گذر زمان بر آنها حادث شده، اشاراتی از نقاشی اصلی همچنان دیده میشود و همین دستمایه تداوم و تکرار چرخه زندگی در آثار گیزلا سینایی در فضایی سوررئال و خیالپردازانه شده است. او نخست یک دیوارنگاره را به طور کامل نقاشی کرده و سپس شروع به پاک کردن آن میکند، درست مثل سرپنجه زمان. از صحنهای عاشقانه، فقط دو چشم باقی مانده و گلی که در پای دیوار روییده است. از صحنه نبرد تنها سرنیزه جنگجویان بهجاست با پرندهای که از مقابل دیوار عبور میکند یا درخت اناری که عاشقانه بر دیوار سرریز شده است. دیوارنگارههای سینایی تصویری شاعرانه و غزلوار دارند. او میگوید: «آنچه در نگارگری ایرانی مرا به خود جلب کرد، آن است که حتی در سهمگینترین و خشنترین صحنهها، همه چیز در اوج زیبایی است. مرگ در نگارگری ایرانی سیاه و تلخ نیست. این چرخه بزرگ حیات – تولد و زندگی و مرگ – در شرق با یک متانت و حسی خوشایند اتفاق میافتد». در اثر حاضر، نقاش مثل یک بازی شاعرانه با کلمات، انار را نمادی از برکت و خون نشان میدهد. جنگها همیشه تکرار میشوند، تمام میشوند و طبیعت و زندگی فاصله میان آنها را پر میکند.