عبارات «الله» و «لا اله الا الله» در یکی از مهمترین دورههای کاری محمد احصایی، یعنی دوره الفبای ازلی بارها تکرار شده است. این مجموعه که به عبارتی ذکر تصویری پروردگار (الله) است، به غیر از موفقیتهای تجاری قابل توجهی که در بازار هنر جهانی بهدست آورده، نشان دهنده سویهای متفاوت از نقاشی-خط ایرانی و معاصریتی درخور تأمل است که مستقیماً در سنت ایرانی اسلامی ریشه دارد. تقریباً همزمان با آغاز مکتب سقاخانه، و یا حتی از اواخر دهه ۱۳۳۰، خوشنویسی ایرانی از قالب کلاسیک خود جدا شده و فارغ از نگاه خطاطانه، بر گستره بوم تجربه میشود. البته باید در نظر داشت که پیش از این نیز نمونههایی از رفتار نامتعارف با خط و بازیهای فرمی خوشنویسانه در شیوههای تفننی خوشنویسی، همچون خطوط توأمان، برگردان و طغرا در آثار بعضی ازهنرمندان، چون اسماعیل جلایر و ملک محمد قزوینی دیده میشوند. پس از تثبیت مدرنیسم ایرانی، برخی از هنرمندان این حوزه با نگاهی ساختارشکن خط را نهایتاً از خوانایی و اشارات معنایی آن خارج میکنند و در برابر آن، طیفی دیگر از هنرمندان همچون رضا مافی و بعدتر محمد احصایی، دفورماسیون خط و استحالههای فرمی حروف را تا آستانه فروپاشی کامل کلمه پیش میبرند. به همین جهت همواره در آثار احصایی، همنشینی خط و روایت (کلام) ترکیبی پیچیده از معناسازی را آرایش میدهد.
حضور اسماء الله در آثار محمد احصایی تقریباً از سال ۱۳۵۴ آغاز شده و تا کنون ادامه دارد. نمایش بصری عرفان ناب و معنویت، درونمایه مهم امتداد یافته در این مجموعه است. مهمترین جلوه مراقبهگونه این مجموعه آثار ضربهقلمهای سریع و کنشی است که از یکسو یادآور شیوه نقاشی اکسپرسیونیسم انتزاعی و کارهای کالیگرافیگونه مارک تابی، ویلم دکونینگ، فرانتز کلاین و دیگر همتایان آنهاست و از سوی دیگر سنت سیاهمشق در خوشنویسی ایرانی را تداعی میکند. در نمونه شاخص حاضر با به تعادل رسیدن بازیهای فرمی و فضاسازی در پسزمینه، انعکاسی از نگاه عارفانه هنرمند در اثر طنینانداز میشود. شاید بتوان گفت که در میان گرایشهای مدرنیسم ایرانی، نقاشی-خطهای محمد احصایی نزدیکترین نگاه برآمده از بطن سنت است که از سویی ویژگیهای مدرنیستی را فرامیخواند و از سوی دیگر به زیباییشنایی پُرارجاع هنر معاصر نزدیک میشود. در واقع احصایی در این اثر مضمونی عمیق و تأملبرانگیز را در قالبی که میان خط و نقاشی در نوسان است، به تصویر درآورده. فرمهای نوشتاری پرپیچ و خم و رقصان، با چرخشهای قوی قلم همچون اجرام سماوی در برابر کهکشانی تیره و لایتناهی قرار دارند تا بدین ترتیب کلیت اثر در تعاملی معناگرا با عناصر سازنده آن همچون کلام و رنگ، قرار گیرد.