اثر حاضر که متعلق به مجموعه «نجوای عشق» است در دهه هشتاد توسط محمد احصایی خلق شده و نمونهای ممتاز از فعلیت بخشیدن به ظرفیتهای بصری خوشنویسی از چشماندازی نقاشانه و در قالبی مدرن است. دغدغه احصایی اینجا، در عین وفاداری به حفظ اصول و تناسبات خط ثلث، گرایش به ساختارشکنی و پرهیز از هر نوع تکرار است. او خواهان درک سیالیت نهفته در خودِ نوشته است و از این رو، فرایند آفرینش در کار نقاشی با خط را به صورت بازآفرینی هنری قدسی با سنتی غنی، از نگاهی امروزین محقق میسازد. همین سبک کار مبتنی بر زیباییشناسی کالیگرافی مدرن، برای او شهرتی جهانی به ارمغان آورده است.
احصایی در این اثر برخلاف همیشه، برای حجمدادن به سطوح تخت، از شیوه سایهزنی در نقاط تقاطع فرمها بهره نبرده، اما با دورگیریهای دقیق و اجرای ظریفی از مفردات، بر پیچیدگی بافتار نقوش تأکید میورزد. از این رو حروف در دستان او به حجمهای پیچان و تندیسهایی سیال در فضا بدل میشوند که بهشدت معناگریزند. تلاشی هنرمندانه که در نهایت ناخوانایی مطلق را به ارمغان میآورد که مرتبه اعلای انتزاع است.
احصایی استادی چیرهدست در انواع خطوط ایرانی است، اما آگاهانه، هندسه حروف و کلمات را به مثابه نشانههایی تصویری در کار نقاشی بهکار میگیرد و در نتیجه این نشانهها هستند که از ارزش ساختاری یک زبان و قالبی نوشتاری، رها میشوند. آنچه در اینجا رفتار گرافیکی آشفته خطوط سیال را مهار میکند، ساختار مستطیل بوم است. کوشش هنرمند برای کشف جلوههای بصری عناصر نگارشی به سمت درک جنبههای متفاوتی از دلالتگری آنها سیر میکند و دیگر مرزی میان خطنگاری و نقاشی وجود ندارد.
تابلوی پیش رو محل تلاقی میراث باشکوه خوشنویسی ایرانی-اسلامی، با دستاوردهای نقاشی مدرنسیتی غرب است. ضرباهنگ موجود در چیدمان حروف و کلمات، نظمی تکامل یافته را نوید میدهند و پویایی شگفتانگیز این چیدمان استادانه، بیننده را تا کشف وجه نمادین این بافت نشانهها رهنمون میسازد. نقاش در اینجا تمایل محسوسی به ساختارشکنی در زبان و نوشتار دارد و به همین دلیل است که با وجود انبوه نشانههای متنی، نوشتار مطلقاً خوانا نیست و چشم بیننده، در پیچوتاب گرههای حروف آن گم میشود. عنصر تکرار و قرینگی که وجه ذاتی نقاشیخط ایرانی است، در فضای کلی این اثر، با آشناییزدایی از گزارههایی آشنا از سنت سیاهمشقنویسی ایرانی، مسیری تازه را برای عبور از مرزهای زیباشناسانه هنر خوشنویسی معنا میکند.
هنرمند در این اثر، به منظور دستیابی به ترکیببندیهای پیچیده و وحدتيافته، سطح تابلو را به دو قسمت اصلی تقسیم کرده و آن را با انبوهی از حروف و کلمات پوشانده و با استفاده از «الف»های کشیده، ارتباطی منطقی و تعادلی آرمانی در بافتار توده خطنگارهاش در بالا و پایین تابلو ایجاد کرده است. از سوی دیگر، انتخاب هوشمندانه رنگ پسزمینه مشکی، در کنتراست با رنگ قرمز خطوط، حالتی از عمق و بیکرانگی را در چشم مخاطب القا میکند.