پرده نقاشی برای اویسی جولانگاه شاعرانگی ایرانی است که این بار علاوه بر کنار هم گذاشتن واژهها، رنگ، سطح و خط را هم به یاری میخواند. با آنکه نوع برخورد هنرمند در اغراق و دفرماسیون پیکرهها کاملاً ریشه در نگرشهای مدرنیستی دارد، اما بهکارگیری خط-نوشتارهای فارسی، تکرار موتیفهای ایرانی برگرفته از کاشیکاریها و نقشمایههای چاپ باتیک، طلاکاریها، استفاده از رنگهای پرمایه و تجسم مثالی عالم فراواقع، تمنای آن چیزی که اویسی از اندوخته فرهنگ ایرانی برای غنای پردههای نقاشیاش وام گرفته است.
شاید بتوان گفت اویسی در تمامی ادوار مختلف کاری سه عنصر ثابت را در آثارش تکرار کرده است: اسب که نمادی از نجابت و وفاداری است؛ زن که به واسطه ارتباط با خورشیدخانمهای ایرانی، نماد یار و معشوق ازلی است که در صورت وصال موجب رهایی میشود؛ و مرغ، تمثیلی از روح عاشق که در حصار تن به جان آمده و منتظر رهایی و بال گشودن و رسیدن به آفتاب تابناک حقیقت است.
این سه عنصر در نقاشیهای اویسی به واسطه سالها تکرار، خوانشی نو طلب میکنند که عالم خاص و شخصی ذهن هنرمند را شکل میدهد. جهانی تهی از هر نوع عمق و فضاسازی که تنها با موتیفهای خوشنویسی و خطوارههای تکرارشونده تزیین میشوند و ذهن را به تعلیقی خوشایند و شادمانه از زندگی روزمره فرامیخوانند. به بیانی دیگر جهان شکلگرفته در نقاشیهای اویسی نه تنها فراواقع و رها از عالم ماده است، بلکه به واسطه وجود خطوط نرم و روان خوشنویسی فارسی که با فرمهای نرم و خمیده بدن اسبان و صورت ماهرویان و مرغان در هارمونی بیبدیلی فرورفته، بیانی کامل و خیالی از جهانی شاعرانه است که خاص نگرش ایرانی و شرقی است.
در تابلوی پیشرو، پنج اسب و سه سوار زن تصویر شده که گویی برای بزمی آماده میشوند. حضور سینیهایی پر از میوههای سرخ سیب یا انار، یادآور سنت برگزاری شبهای یلدا، جشنهای سده و مهرگان ایرانی است که همیشه میوهای سرخ، سفره را زینت میدهد. در این بزم خوش که به واسطه رنگ آبی لاجوردیِ زمینه بر شبانه بودن آن تأکید میشود، مرغان آسمانی حاضرند و حافظ نیز در قالب خط خوش نستعلیق شکسته زمزمه میشود که: بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم.
نقاش به خوبی توانسته قطع نامتعارف بوم را با بهکارگیری اصل قرینه در بیقرینگی سنت هنر ایرانی، در کمپوزیسیونی متعادل و هامونیک به سرانجام برساند. اویسی از هر نوع سایهپردازی پرهیز کرده و پیکرهها را تنها به واسطه سطوح خطی ازهم جدا ساخته، به طوریکه پیکره زنان سوار بر اسب، به دلیل همنشینی رنگ آبی فیروزهای بدن اسب و جامه زنان در نگاه اول بسان یک پیکره به نظر میآیند. در این یکسانشدگی، گویی هویت زن و اسب به هم میآمیزد و شاید این تمثیل همان حجب شرقی است که در حالت چشمان مغموم و نجیب با لبخندهای ملایم بازنمایی میشود. گونههای سرخ که بر صورت دختران و اسبان نشسته با سرخی و فرم میوههای موجود در سینیهای به سرگرفته شده هماهنگ و یکپارچه است و همه چیز برای آغاز یک جشن و بزم عاشقانه آماده و محیاست.