پرویز تناولی در اثر نقش برجسته تاریخی خود، میراثی را به تماشا گذاشته که عمری در کشف و هستی بخشیدن به آن کوشیده است. او با ارائه نشانههایی از قفل وکلید، بستها و شبکههای فلزی در ترکیب خود، نوعی صنعت تناسب تصویری میآفریند تا میراثی ماندگار از صنایع کهن ایرانی را از آن خود کند؛ میراثی گرانسنگ که از ادوار پیش از تاریخ تا دوران اسلامی، بخش قابل توجهی از هنرهای صناعی ایران را شکل میدهد. این قبیل نشانههای تصویری در کارهای تناولی، بعد از گذشت دههها از فعالیت هنرمند، تشخص و هویت آشنایی به آثار او بخشیده است. در این نقشبرجسته مسی که سال ۱۳۴۷، یعنی تنها چند سال پس از شکلگیری مکتب ایرانی سقاخانه ساخته شده، عناصر آشنایی شبیه به قفلها و کلیدهای همیشگی هنرمند دیده میشود که در ارتباطی فرمی، ترکیببندی اثر را شکل دادهاند. حتی در بخشی از اثر، نام هنرمند در کنار شکلهای برساخته از این مدرنیسم وطنی به چشم میخورد. پرویز تناولی در دورههای مختلف هنر خود، هرگز از عناصر سنتی ایرانی که از دستاوردهای مکتب سقاخانه بوده، جدا نمیشود. انگیزه آفرینش هنری قفل و کلیدهای او حتی به پیش از شکلگیری این مکتب بازمیگردد، پیش از زمانی که او شیفته هنرهای از یادرفته ایرانی میشود. تناولی خود در این خصوص مینویسد: «از کودکی علاقه زیادی به قفل داشتم و هر گاه قفل از کار افتادهای به دستم میرسید، برای به کار انداختن آن ساعتها سرگرم میشدم. خانه ما دارای یک حمام سرخانه بود که از آن استفاده نمیشد. این حمام به تدریج به صورت انباری برای گردآوری اموال من درآمد که در آن همه نوع سیخ، میخ، تیر و تخته، قفل و کلید و هر چیز دور انداختنی دیگری را جمع میکردم و بیشتر وقتم را در آنجا با اموال و ابزارم میگذراندم. یکی از حوادثی که میتوانست مرا از خانه به کوچه بکشاند، صدای قفلساز بود. کیلدسازان مردم را برای تعمیر قفلهایشان فرا میخواندند.»[۱] بهتدریج چالشهای اینچنین در تناولی ریشه دواند تا سرانجام در اوایل دهه ۱۳۴۰ با همراهی هماندیشانش، جریان سقاخانه را بدعت میگذارند. تمام دستاوردهای این جریان فکری ریشه در باورها و تفکراتی دارد که هنر نو و البته جوان ایرانی را به سبکی بومی دعوت میکند. تا اینکه در نقطهای تاریخساز قصه سفر یک روزه تناولی و حسین زندهرودی به شاه عبدالعظیم، لحظه شکلگیری دستاوردی عظیم و ماندگار در هنر مدرن ایران را رقم میزند. به طور کلی، نقشبرجستههای تناولی، حد واسطی هستند بین نقاشیها و حجمهای کاملاً آزاد و چندوجهی هنرمند، که علاوه بر ساختار فرمی مشابه، موتیفهای شناختهشدهای نیز در روایت هر سه گونه به چشم میخورد. وی با ساخت چنین نقوشی، علاوه بر حس بینایی، حس لامسه مخاطب را نیز در تشخیص جنس و سطح ناهموار اثر، همچون نمونه پیشرو، بهکار میگیرد تا علاوه بر لذت بصری، مجموعهای از حواس دیگر و فهم تاریخی مخاطب را نیز با اثر خود درگیر کند. تناولی در بیان و انکشاف تاریخ، گاه به ساخت حجم و نقشبرجسته و گاه به نقاشی رو میآورد. ریشههای باورها، اندیشه و دغدغههای هنرمند را میتوان در قصهها و روایتهای کهن ملی جست که با زبانی امروزی و از جنسی دیگر در آثارش تعریف شدهاند. نقشبرجسته حاضر با زبانی مدرن، بیانگر روح دوران و نقوش تاریخساز سرزمینی است که هنرمند دل در گرو آن دارد. تناولی در واقع با برجستهسازیهای خود بر صفحات فلزی، چکیدهای از روح اصیل هنر ایرانی را با زبانی منحصر به فرد، بیان میکند. وی از جمله اساتید مدرنیست ایرانی است که همواره نقش تعیینکنندهای در مارکت داخلی و خارجی هنر داشته است. دستاورد تلاش هنری پر حاصل اوست که موجب میشود مجسمهای از وی با عنوان پرسپولیس، در سال ۲۰۰۸، در حراج کریستیز، با قیمتی بیش از ۸/۲ میلیون دلار، رکورددار فروش اثر هنری در خاورمیانه شود. پس از این آثار وی دستکم دوبار دیگر فراتر از مرز یکمیلیون دلار بهفروش رسیدند. قابل ذکر است که نمونهای مشابه اما کوچکتر از نقشبرجسته پیشرو، در حراج کریستیز ۲۰۱۰ در دوبی، نزدیک به ۱۰۰/۰۰۰ دلار به فروش رسید.
[۱]. تناولی، پرویز، قفلهای ایران، نشر بنگاه، ۱۳۸۶، ص.۷.