تهران،
خیابان ایرانشهر ، کوی برفروشان، پلاک ۱۶
18 مهر10 October - 9 آبان 139331 October 2014
تار و پود دیدن و ندیدن
ابر و طناب، سنگ و طناب، سنجاق قفلی و پیچک، پرده و پنجره و نرده، تار و پود و شیشه، مدتی است در کارهای مینا نوری کنار هم می نشینند تا با ظرافت هرچه تمام تر ترس و تنهایی را در ما بتنند.
او هنر و صنعت را به تمامی با هم به کار می گیرد. گاهی رنگ و طعم کارها نگاه هنرمندانهی او را نشان مان می دهد گاهی هم دستان متبحر یک صنعت گر را به رخمان می کشد. او در تمامی این چهل و اندی سال یا نقاشی کرده است یا چاپ دستی به خوبی می داند کجا قلم مو و رنگ بردارد، کجا از سیلوگرافی و یا کالکوگرافی بهره بگیرد، و می داند کجاها اینها را باهم درآمیزد؛ مانند همین مجموعه ی اخیر که نقاشی و مونوپرینت را کنار هم نشانده است. در تمامی این تکنیک ها یک چیز همواره با او بوده است: نگاه سخت گیر و باریک بین او در انتخاب موضوع و اجرای کار. کارهای او چه ریتم های منظم سنگها باشند چه یک سنجاق قفلی، چه آدمهای اطراف او باشند کنار خطوط سیاه و زرد و آبی و سبز و خاکستری، چه پرده های نیمه باز باشند و پنجره های بسته، انگار روزها و سال ها در ذهن او زندگی کرده اند. او سنگها را صیقل داده، نگاه آدمها و رنگها را پیدا کرده، سنجاق را هزاران بار باز و بسته کرده، گیاه رستنی را هرس کرده و چین و شکنهای پرده را با نظمی مشخص کنار نرده ها کشانده است. شیشه و دسته ی عینک و تاروپود الياف انگار ساعت ها با هم کلنجار رفته اند. کارهای مینا نوری از این حیث به گمانم بی منفذند. آن قدر او چیزها را در ذهن اش دیده است که گاهی ما را از دیدن وا می دارد. انگار خودش، هم پرسش گر است و هم پاسخ گو. ناچاریم همه ی آن چیزهایی را ببینیم که او می خواهد؛ نه بیشتر و نه کمتر. او بر ذات رسانه ی چاپ هم که با اتفاق و تصادف عجین است به تمامی احاطه دارد. حتی رطوبت کاغذ و حرارت کلیشه و فشار دستگاه پرس را در مشت دارد تا در نهایت آن چه او می خواهد به چشممان رخنه کند. همه چیز بی عیب و نقص» در دست و ذهن او است. اگر اشتباه» و یا «اتفاقی» هم در کار هست عامدانه و آگاهانه است. مینا نوری با تمام ریزبینی و دقت، اما گاهی ریتم ها را مغشوش می کند، پرسپکتیو و عمق میدان را از میان برمی دارد یا درهم می ریزد تا در نهایت ذهن ما را به بازی بگیرد. در کارهای او آن قدر همه چیز با دقت ساخته و پرداخته شده است که این اشتباهات» به سختی به دیده می آیند. از این منظر همه چیز درست» است، این تبحر و چیرگی و گاه به هم ریختن نظام تصویری، همگی، خودخواسته اند. گاه در مواجهه با کارهای مینا نوری از خودم می پرسم آیا این میزان آگاهی و اشراف مرا هم در هم می ریزد؟ کمال و بی نقصی تا چه اندازه نگاه و ذهن من را در ساخت و پردازش کار سهیم می کند؟
در کارهای اخیر او، کم و بیش، هم رد و نشان همان اشیاء اطراف هنرمند را می بینیم هم به گونه ای همان مفهوم امر دیدن و یا ندیدن مجموعه ی پیشین. انگار پرده ی اطاق جای خود را به تاروپود پارچه داده است و پنجره، جای خود را به شیشه ی عینک. در کارهای مجموعه ی قبل، اطاق بسته و پرده و نرده ها ما را مدام به کنار زدن و سرک کشیدن و باز کردن و دیدن وامیداشت؛ در عین حال فاصله ی ما با موضوع امکان دیدی باز می داد. در این مجموعه اما، اشیاء به ما نزدیک شده اند. این فاصله ی کم و محدود، دید ما را می بندد. با این که عدسی عینک، نگاه ما را به آن سوی شیشه نزدیک می کند تا شاید دقیق تر ببینیم، اینجا کار کردی وارونه پیدا می کند. عدسی، شیشه یا پرده ای می شود میان ما و پارچه. تصاویر داخل عدسی یا انعکاسی از فضای پشت سرمان اند یا اساسا شیشه ای تیره یا مات، تا به تمامی دیدن را از ما بگیرد. آن چه به گمان من ما را در این کارها به دیدن وا می دارد تاروپود ظریفی است که در حال گسستن است، یا ظرافت دسته ی عینک است که سر انگشتان ما را به سمت خود می کشد تا کمی جابه جاش کنیم و بهتر ببینیم؛ تا آن را در قاب تصویر پر پارچه بنشانیم. این جا هم انگار هنرمند تصویر را به هم ریخته است تا دیدن «درست» را از ما بگیرد. نمیدانم دغدغه ی او آیا واقعا امر دیدن بوده است یا نه ولی میدانم با بسته شدن قاب تصویر در این کارها، نگاهم بسته می شود و با بسته بودن اطاق در مجموعه ی پیشین نگاهم باز. اما به دیده ی من در هر دوی این مجموعه، بیش از کارهای گذشته، صمیمیت مینا نوری با اشیاء اطراف اش بیشتر شده است. رنگ سایه ها هم با حساسیت، طیف گسترده تری پیدا کرده اند. انگار هنرمند عینک اش را بر زمین گذاشته است تا نزدیکتر ببیند. و انگار هر چه به امروز نزدیک تر شده ایم، او با خانه و خلوت اش تنهاتر شده است
در کارهای اخیر او، کم و بیش، هم رد و نشان همان اشیاء اطراف هنرمند را می بینیم هم به گونه ای همان مفهوم امر دیدن و یا ندیدن مجموعه ی پیشین. انگار پرده ی اطاق جای خود را به تاروپود پارچه داده است و پنجره، جای خود را به شیشه ی عینک. در کارهای مجموعه ی قبل، اطاق بسته و پرده و نرده ها ما را مدام به کنار زدن و سرک کشیدن و باز کردن و دیدن وامیداشت؛ در عین حال فاصله ی ما با موضوع امکان دیدی باز می داد. در این مجموعه اما، اشیاء به ما نزدیک شده اند. این فاصله ی کم و محدود، دید ما را می بندد. با این که عدسی عینک، نگاه ما را به آن سوی شیشه نزدیک می کند تا شاید دقیق تر ببینیم، اینجا کار کردی وارونه پیدا می کند. عدسی، شیشه یا پرده ای می شود میان ما و پارچه. تصاویر داخل عدسی یا انعکاسی از فضای پشت سرمان اند یا اساسا شیشه ای تیره یا مات، تا به تمامی دیدن را از ما بگیرد. آن چه به گمان من ما را در این کارها به دیدن وا می دارد تاروپود ظریفی است که در حال گسستن است، یا ظرافت دسته ی عینک است که سر انگشتان ما را به سمت خود می کشد تا کمی جابه جاش کنیم و بهتر ببینیم؛ تا آن را در قاب تصویر پر پارچه بنشانیم. این جا هم انگار هنرمند تصویر را به هم ریخته است تا دیدن «درست» را از ما بگیرد. نمیدانم دغدغه ی او آیا واقعا امر دیدن بوده است یا نه ولی میدانم با بسته شدن قاب تصویر در این کارها، نگاهم بسته می شود و با بسته بودن اطاق در مجموعه ی پیشین نگاهم باز. اما به دیده ی من در هر دوی این مجموعه، بیش از کارهای گذشته، صمیمیت مینا نوری با اشیاء اطراف اش بیشتر شده است. رنگ سایه ها هم با حساسیت، طیف گسترده تری پیدا کرده اند. انگار هنرمند عینک اش را بر زمین گذاشته است تا نزدیکتر ببیند. و انگار هر چه به امروز نزدیک تر شده ایم، او با خانه و خلوت اش تنهاتر شده است
غزاله هدایت گالری اثر ۱۳۹۳
هنرمندان
نمایشگاه های نزدیک فعلی
زر (عاشقانه نخست)
تهران
18 آبان8 November - 2 آذر 140322 November 2024
باران خواهی؛
تهران
18 آبان8 November - 29 آبان 140319 November 2024