تهران،
خیابان ایرانشهر ، کوی برفروشان، پلاک ۱۶
3 مهر25 September - 30 مهر 139422 October 2015
خانم مراقب دستهاتان باشید. پاهاتان را طوری کنار هم بگذارید که از کادر نقاشی ام بیرون نزند. اینجا صحنهی نمایش نیست. این تنها یک نیمکت است و یک صندلی. نگران چهرهتان نباشید. بخندید. اگر هم مایلاید گریه کنید یا حتی می توانید پلکهایتان را روی هم بگذارید. کافیست. با چشمهای بسته خواهید دید. اینجا اشياء همه خیره ماندهاند به شما؛ به این لحظه. اگر مایل نیستید چیزی نگویید اما بگذارید این لحظه هرگز تمام نشود. این کاناپه یک کاناپهی معمولی نیست، به آسانی در هر اتاق نشیمنی جا نمیشود. عرضش به عرض زندگیست و طولش با شما میتوانید همانطور که نشستهاید قد بکشید. اتفاقی نخواهد افتاد. برخلاف نقاشیهای پیشین الهه حیدری در مجموعهی صندلیها، این بار در مجموعهی حوالی اجسام، «حضور» جای خود را به «غیبت» داده است. زنی در نقاشیها تکرار میشود، زنی که الزاما زن نیست. در قامتش از بر آمدگیهای زنانه نشانی نیست. او زنی بی چهره است که می تواند هر جنسیتی داشته باشد و با این حال حضور ظریف و آرامی دارد. اندامهای باریک زن به جای خود او حرف میزنند. شاید الهه حیدری می خواهد به ما بگوید: «مرا با دستهایم ببین.»
فیگورها در آثار او همه نشستهاند. بنشینیم تا شاید حرفی رد و بدل شود. ساکن باشیم شاید که جهان ما آرام بگیرد. در جهان آثار الهه حیدری اتفاقی نمیافتد. همه چیز ساکن است. صلح در زمینه ی رنگهای تیره و مات و در تنهایی اتفاق می افتد. در یکی از نقاشی ها که شامل سه کار متصل در قطع بزرگ است زنی با پیراهنی سیاه بر کاناپه نشسته است. مثل آن است که زن از عزاداری و نا آرامی به امنیت کاناپه پناه برده باشد. او کفشهایش را در آورده و کنار کاناپه انداخته. اکنون زمان استراحت فرارسیده است. بر روی کاناپه ی بی جان نقاشی الهه حیدری شاید بتوان کمی نشست و جان گرفت.
فیگورها در آثار حیدری تنها هستند. آنها در کنار اشیاء نشسته اند و تنها هستند. پایهی صندلی ها ظریف و شکننده است، مبل ها مقوایی اند و استحکام ندارند. همه چیز در سطح اتفاق میافتد: در یک لحظه. در این لحظه اما شاید بتوان به سكونی دست یافت. مسافری چهرهاش را در راه جا میگذارد. در یک لحظه توقف میکند، در مکانی بی ابعاد، بر جایی مینشیند که سقوط تقريبا حتمیست. اما او در آن لحظه زندگی میکند، بی هیچ حرف و سخنی، بی دغدغه ای. در صلح.
آزاده طاهایی - پاییز ۱۳۹۴
فیگورها در آثار او همه نشستهاند. بنشینیم تا شاید حرفی رد و بدل شود. ساکن باشیم شاید که جهان ما آرام بگیرد. در جهان آثار الهه حیدری اتفاقی نمیافتد. همه چیز ساکن است. صلح در زمینه ی رنگهای تیره و مات و در تنهایی اتفاق می افتد. در یکی از نقاشی ها که شامل سه کار متصل در قطع بزرگ است زنی با پیراهنی سیاه بر کاناپه نشسته است. مثل آن است که زن از عزاداری و نا آرامی به امنیت کاناپه پناه برده باشد. او کفشهایش را در آورده و کنار کاناپه انداخته. اکنون زمان استراحت فرارسیده است. بر روی کاناپه ی بی جان نقاشی الهه حیدری شاید بتوان کمی نشست و جان گرفت.
فیگورها در آثار حیدری تنها هستند. آنها در کنار اشیاء نشسته اند و تنها هستند. پایهی صندلی ها ظریف و شکننده است، مبل ها مقوایی اند و استحکام ندارند. همه چیز در سطح اتفاق میافتد: در یک لحظه. در این لحظه اما شاید بتوان به سكونی دست یافت. مسافری چهرهاش را در راه جا میگذارد. در یک لحظه توقف میکند، در مکانی بی ابعاد، بر جایی مینشیند که سقوط تقريبا حتمیست. اما او در آن لحظه زندگی میکند، بی هیچ حرف و سخنی، بی دغدغه ای. در صلح.
آزاده طاهایی - پاییز ۱۳۹۴