سازوکار قیمت‌گذاری آثار هنری و گروه مرجع قیمت در حراجی تهران

23 بهمن 1400
 
این مقاله توسط محمدرضا مریدی (عضو هیئت علمی دانشگاه هنر تهران) و محمدجواد محمدی (کارشناس ارشد اقتصاد هنر) به رشته‌ی تحریر درآمده و در کتاب «اقتصاد هنر ایران» توسط فرهنگستان هنر به چاپ رسیده است. 
قیمت‌گذاری آثار هنری بخش مهم اما مبهمی از بازار هنر است. ارزیابی‌های دلخواهانه و سلیقه‌ای و قیمت‌گذاری‌هایی که تنها ارزش نمادین برای اثر ایجاد می‌کنند و حتی مانع از فروش اثر می‌شوند بر این ابهام افزوده و اعتماد خریدار را به بازار هنر کم می‌کند. فقدان تجمع داده‌های فروش آثار و عدم ثبت آمار فروش توسط نگارخانه‌ها موجب تشدید وضعیت «عدم تقارن اطلاعات» در بازار هنر می‌شود. اما عملکرد حراجی‌ها کمی متفاوت است. اطلاعات فروش حراجی‌ها و انتشار قیمت‌های تخمین و قیمت فروش موجب شفافیت بیشتر در بازار مبادلات هنر می‌شود. در مقاله‌‌ی حاضر، توضیح داده خواهد شد که چگونه خانه‌های حراج، در «بازار انحصار چندجانبه‌ی هنر»، نقش رهبری قیمت‌گذاری آثار را ایفا می‌کنند و گروه مرجع قیمت در سازوکار قیمت‌گذاری حراج چگونه عمل می‌کند. همچنین، با مطالعه‌ی عملکرد حراج تهران به جست‌وجوی گروه مرجع قیمت» در چهار دوره‌ی این حراجی پرداخته می‌شود. نتایج پژوهش معیاری برای قیمت‌گذاری آثار در بازار ارائه می‌دهد.

مقدمه

قیمت‌گذاری آثار هنری بخش مبهم و مهمی از بازار هنر است. ارزیابی‌های دلخواهانه و سلیقه‌ای و قیمت‌گذاری‌هایی که تنها ارزش نمادین برای اثر ایجاد می‌کنند و حتی مانع از فروش اثر می‌شوند بر این ابهام افزوده و اعتماد خریدار را کم می‌کند. واقعیت این است که شاخص «قیمت» نماگر محدودی در ارزیابی کالاهای فرهنگی و آثار هنری است؛ زیرا خرید و فروش آثار هنری اغلب مبتنی بر «نظریه‌ی انتخاب عقلانی» (به عنوان اساس نظریه‌های اقتصادی نیست. مثلاً، هنرمند ممکن است در قیمت‌گذاری اثرش دنبال بیشینه‌سازی سود نباشد، یا به گونه‌ای دلخواهانه قیمت‌گذاری کند؛ ممکن است خریدار نیز، براساس سلیقه، به خرید اثری بپردازد که متناسب با قیمت واقعی آن نباشد. این واقعیت ناشی از آن است کالاهای فرهنگی، علاوه بر خصوصیاتی که يك كالای اقتصادی دارد (یعنی دارای وزن و مشاهده‌پذیر است)، از يك نماد و الگوی ارزش فرهنگی نیز برخوردار است. آنچه کالای فرهنگی را از کالای اقتصادی متمایز می‌کند این است که کالای اقتصادی فقط با ارزش‌های مادی (درآمد، قیمت، سود) سنجیده می‌شود، اما کالاهای فرهنگی با ارزش‌های زیباشناختی، معنوی، اجتماعی، تاریخی، نمادین، و اصالت سنجیده می‌شوند که ارزیابی مالی آنها بسیار دشوار است.

با همه‌ی محدودیت ها و انتقادهای وارد بر مفهوم قيمت، در موقعیت‌های تجربی، برای تخمین ارزش اقتصادی یک اثر، احتمالاً قیمت بازار آن کالا تنها نماگر در دسترس است. بنابراین، در اقتصاد بازار، کوشش زیادی صرف تدوین تخمین ارزش قیمت کالاهای هنری شده است. برای مثال، قیمت‌ها در بازار هنرهای زیبا به طور مداوم تحت نظارت قرار می‌گیرد و ارزش تجمعی فروش‌ها در هر دوره به عنوان نماگر اندازه‌ی اقتصادی بازار شمرده می‌شود (تراسبی ۱۳۸۷: ۴۵).

اما تجمع داده‌های فروش در بازار ایران بسیار محدود است؛ عدم ثبت خرید و فروش آثار توسط گالری‌ها ناشی از دو علت است. علت اول ناشی از انکار عملکرد اقتصادی توسط گالری‌هاست؛ گالری‌ها اغلب هویت بنگاهی خود را پنهان می‌کنند و عملکرد اقتصادی خود را می‌پوشانند و بیشتر خود را مکان عام‌المنفعه‌ی فرهنگی‌ای معرفی می‌کنند که سرمایه‌ی خود را وقف هنر کرده است. علت دوم به منافع پنهان گالری‌ها در ابهام در بازار هنر مربوط است. ظاهراً، نفع نگارخانه‌ها در این است که درآمدهای خود را مبهم نشان دهند. آنها رویدادهای درون بنگاه اقتصادی خود را از چشم ناظر بیرونی مخفی نگه می‌دارند؛ زیرا نگران‌اند که انتشار آمار فروش حمایت‌کنندگان دولتی را به این نتیجه برساند که نگارخانه‌ها بدون حمایت‌ها (مثلاً معافیت مالیاتی) و یارانه‌های دولتی نیز قادر به ادامه‌ی فعالیت‌اند. فقدان اطلاعات معتبر از بزرگترین مشکلات سنجش و ارزیابی بازار هنر است (پیکاک ۱۳۸۶: ۳۸).

فقدان اطلاعات خرید و فروش موجب تشدید وضعیت «عدم تقارن اطلاعات» در بازار هنر می‌شود. اما عملکرد حراجی‌ها کمی متفاوت است. اطلاعات فروش حراجی‌ها و انتشار قیمت‌های تخمین و قیمت فروش موجب شفافیت بیشتر در بازار مبادلات هنر می‌شود. در مقاله‌ی حاضر، توضیح داده خواهد شد که نقش خانه‌های حراج در جهت‌دادن به قیمت آثار در بازار چیست؟ چگونه می‌توان، با مدل رهبری قیمت، در بازار انحصار چندجانبه‌ی هنر، نقش خانه‌های حراج را بهتر شناخت؛ و گروه مرجع قیمت در سازوکار قیمت‌گذاری حراج چگونه عمل می‌کند. در این بررسی، همچنین، ضمن مطالعه‌ی عملکرد حراج تهران، به جست‌وجوی گروه مرجع قیمت در چهار دوره‌ی حراج تهران پرداخته می‌شود.

هنر؛ کالاهایی ناهمگن و بازاری مرموز

آثار هنری، با توجه به خصوصیات فردمحور و بنگاه محور خود، و به دلیل متمایز و متفاوت‌بودن از یکدیگر، چه از نظر ظاهری و چه از نظر باطنی، در دسته‌ی کالاهای ناهمگن قرار می‌گیرند. این کالاها نه تنها از نظر خصوصیات ظاهری و باطنی (فرم، ابعاد، رنگ، و مفهوم) متفاوت‌اند، بلکه از نظر شیوه‌ی ارائه و فروش و نوع مصرف‌کننده نیز تفاوت‌های معنی‌داری با سایر کالاها دارند.

بازار هنر بازاری مرموز و اسرارآمیز است. بخش زیادی از این ابهام ناشی از پدیده‌ی «عدم تقارن اطلاعاتی» است. عدم تقارن اطلاعات زمانی است که یکی از طرفین مبادله‌کننده کمتر از طرف دیگر در مورد کالا یا وضعیت بازار اطلاعات داشته باشد؛ به عبارت دیگر، توزیع اطلاعات بین کلیه‌ی استفاده‌کنندگان از اطلاعات ناهمسان باشد. جورج آکرلوف و همکارانش، به طور مشترک، جایزه‌ی نوبل اقتصاد را در سال ۲۰۰۰ برای طرح بحث اطلاعات نامتقارن بردند. آکرلوف در مثالی مطرح می‌کند که عیب‌های یک ماشین دست دوم پس از خرید برای خریدار مشخص می‌شود، درحالی که فروشنده قبلاً از آن مطلع بوده است. به اعتقاد آکرلوف، بازار خودروی دست دوم می‌تواند عملکرد بازار را مختل کند و به‌جای برقراری تعادل در عرضه و تقاضا، درنهایت، خودروهای باکیفیت‌تر را، به دلیل کاهش قیمت تعادلی، از بازار خارج کند؛ زیرا عرضه‌کننده‌های خودروهای بهتر قیمت بازار را کمتر از ارزش خودروی خود ارزیابی می‌کنند، ولی فروشندگان خودروهای بدتر قیمت بازار را بیشتر از ارزش خودروی خود می‌دانند. این فرایند درنهایت می تواند منجر به کاهش مستمر قيمت تعادلی و خروج تمام عرضه‌کنندگان از بازار شود. با همین استدلال می‌توان گفت که آثار هنری کم‌کیفیت‌تر بازار را مختل می‌کنند و به تدریج آثار هنری باکیفیت‌تر را، به دلیل کاهش قیمت تعادلی، از بازار خارج می‌کنند. این پدیده ناشی از عدم اطلاعات کافی در ارزیابی کیفیت آثار است.

در بازار سرمایه، هنگامی که سرمایه‌گذاران اطلاعات متفاوتی درباره‌ی مکانیزم‌های بازار دارند، شناخت آنها از یک وضعیت متفاوت خواهد بود و موجب نابرابری فرصت می‌شود. طبق دیدگاه سنتی حسابداری، سرمایه‌گذاران کوچک (و عموماً کم‌اطلاع) نیاز به حمایت دارند. از همین رو، بر قوانین افشای اطلاعات تأکید می‌کنند. اما واقعیت این است که بازار هنر لزوماً از این رویه پیروی نمی‌کند. عدم ثبت آمارهای خرید و فروش و عدم ارائه‌ی اظهارنامه‌های مالیاتی از سوی گالری‌ها، به عنوان مهم‌ترین نهاد اقتصادی هنر، وضعیت این بازار را مبهم‌تر کرده است. تاکنون، تلاش‌هایی برای گردش اطلاعات خرید و فروش از سوی برخی گالری‌داران ایران انجام شده، اما با عدم استقبال دیگر گالری‌داران با شکست مواجه شده است؛ زیرا تعدادی گالری‌دار و هنرمند از پدیده‌ی عدم تقارن اطلاعات سود می‌برند. و اگرچه این تعداد کم‌اند، اثرگذارند و معمولاً بازار را هدایت می‌کنند.

علاوه بر ویژگی «عدم تقارن اطلاعات»، باید بر ویژگی دیگر بازار هنر تأکید کرد و آن ابهام در فرایند قیمت‌گذاری آثار هنری است که موجب عدم اعتماد برای سرمایه‌گذاری در بازار هنر می‌شود. اما این دو ویژگی به هم پیوسته را باید مربوط به ویژگی سوم بازار هنر دانست و آن ویژگی «رقابت انحصاری» بازار هنر است. بازار هنر ویژگی بازار رقابت انحصاری توسط واسطه‌های فروش را دارد. واسطه‌های فروش در رابطه با هنرمند انحصارطلبانه رفتار می‌کنند. نگارخانه‌دار، مجموعه‌دار، و دلال زمانی می‌تواند از سرمایه‌گذاری خود مطمئن باشد که بیشتر آثار یک هنرمند را در انحصار خود درآورد. نایابی آثار یک هنرمند موجب افزایش قیمت آن، به عنوان یک کالای کمیاب، می‌شود. این ویژگی شناخته‌شده بازارهای واسطه‌ای است.

برای شناخت بیشتر ویژگی‌های بازار هنر و بررسی نقش نگارخانه‌ها و حراجی‌ها در جهت‌دهی به قیمت، مدل‌های بازار را به طور مختصر مرور می‌کنیم. این مدل‌ها شامل بازارهای رقابت کامل [full competition]، رقابت انحصاری [monopolistic competition]، و انحصار چندجانبه [multilateral monopoly] است.

  • بازار رقابت کامل. این بازار زمانی شکل می‌گیرد که محصولات تمامی بنگاه‌های واقع در آن همگن باشد و شرایط بازار آزاد برای سهولت ورود و خروج منابع و تولید محصولات ثانویه و گردش و تقارن اطلاعات به گونه‌ای باشد که هیچ خریدار و فروشنده‌ای نتواند قیمت بازار را تحت تأثیر قرار دهد. بدیهی است که بازار هنر از این نوع نیست.
  • بازار انحصاری. انحصار در بازار چندین روش دارد که شامل انحصار فروش، انحصار خرید، و انحصار دوطرفه می‌شود. انحصار فروش وضعیتی است که فقط یک بنگاه تولید یا فروش کالا را بر عهده دارد و جانشینی هم برای آن وجود ندارد. همچنین، وضعیت این انحصار طوری است که بنگاه‌های دیگر هم نمی‌توانند وارد این بازار شوند. انحصار خرید نیز وضعیتی است که یک محصول به صورت انحصاری توسط یک خریدار یا بنگاه مدیریت شود. و درنهایت اگر کالایی در حالت انحصاری به فروش برسد و در حالت انحصاری خریداری شود به ساختار آن بازار انحصار دوطرفه می‌گویند. در این نوع بازار تنها یک خریدار و یک فروشنده وجود دارد و اعمال قدرت انحصاری توسط دو فرد یا بنگاه در یک معامله انجام می‌شود (شاکری ۱۳۹۲).

نمونه‌ای از بازار انحصار فروش، نمایندگی‌های انحصاری پخش محصولات فرهنگی مانند مؤسسه‌های رسانه‌ی تصویری است که بازار توزیع فیلم‌های سینمایی را در اختیار دارند. این مؤسسات، به صورت انحصاری، فیلم‌های سینمایی را در سراسر کشور به فروش می‌رسانند و این در حالی است که هیچ شرکت دیگری حق استفاده از امتیاز آن محصول را ندارد. یک مثال برای انحصار خرید صداوسیماست که تولیدات فیلم و سریال‌های تلویزیونی را انحصارا در اختیار دارد. سیاست گالری‌های هنری در جذب هنرمندان جوان گاهی اوقات به صورت انحصار دوطرفه انجام می‌گیرد. دراین صورت، هنرمند به صورت کاملاً انحصاری برای گالری به تولید آثار هنری می‌پردازد و گالری نیز به صورت انحصاری آثار هنرمند را خریداری و ارائه می‌کند. اگرچه به درستی نمی‌توان این ویژگی را به بازار هنر نسبت داد؛ زیرا آثار تولید شده منحصربه فردند، اما در بازار جانشینان بسیاری دارند. این نگرش برای آثاری خاص از هنرمندانی خاص است که در تاریخ هنر جایگاه ویژه‌ای یافته‌اند.

  • بازار رقابت انحصاری. در این بازار، تعداد زیادی از بنگاه‌ها کالاهای مرتبط به هم (ولی نه مشابه یکدیگر را به فروش می‌رسانند. به خاطر اختلاف در محصول تولیدی، فروشنده تا حدودی روی قیمت کالای مورد معامله کنترل دارد و از این جهت با تقاضایی با شیب منفی مواجه است. از طرف دیگر، وجود تعداد زیادی جانشین نزدیک به هم قدرت انحصاری وی را محدود کرده و موجب می‌شود تقاضا دارای کشش بالاتری باشد. مانند بازار اغلب محصولات مصرفی، که در آن فروشندگان با تعیین قیمت رقابتی سعی در جذب مشتریان و حذف رقبا دارند، در این بازار نیز، نقش تبلیغات و آگهی‌ها در توسعه فروش بنگاه‌ها بسیار زیاد است. اما بازار هنر از این ویژگی‌ها فاصله دارد و نه هدف خود را جلب رضایت مشتری می‌داند و نه به تبلیغات برای معرفی آثار خود می‌پردازد. درواقع، هنر از بازار رقابت انحصاری دوری می‌کند.
  • بازار انحصار چندجانبه. این بازار دربردارنده‌ی دو بنگاه یا بیش از دو بنگاه است که حداقل یکی از آنها سهم بزرگی از بازار را دارد. در دنیای سرمایه‌داری امروز، انحصار چندجانبه شكل رایج ساختار بازار است که در اغلب صنایع، اتومبیل سازی، فولاد، تجهیزات الکترونیکی و کامپیوتر، وجود دارد. مدیریت بنگاه انحصار چندجانبه پیچیده و مشکل است، زیرا تصمیمات مربوط به قیمت‌گذاری، سطح تولید، تبلیغات، و سرمایه‌گذاری مستلزم ملاحظات مهم استراتژیک است؛ چون درجایی که تنها تعداد کمی بنگاه با هم رقابت می‌کنند هر بنگاه باید به طور دقیق اثر اقداماتش بر رقبا و نحوه‌ی عکس‌العمل آنها را ارزیابی کند (شاکری ۱۳۹۳: ۲۳۱).

نمونه‌ی کامل این نوع انحصاری در بازار آثار هنری، بازار حراج‌های هنر و گالری‌های معتبر هنر است. خانه‌های حراج، نظیر ساتبیز و کریستیز، بازار بزرگ سرمایه‌داری در بخش آثار هنری را به صورت کاملاً انحصاری در اختیار دارند. تمام بنگاه‌های کوچک این بازار، با تبعیت از جریان‌های قیمتی متأثر از حراج، رفتار خود را تغییر می‌دهند. تغییر یکباره‌ی ارزش اثر هنری یک هنرمند به این دلیل مورد پذیرش قرار می‌گیرد که نام و شهرت هنرمند و مقبولیت اثرش از طرف مجموعه‌دارها و کارشناسان خانه‌های حراج تأیید شده است. هر اقدام و اتفاق اقتصادی و برنامه‌ی فروش از جانب هریک از خانه‌های حراج عکس‌العمل‌ها و برنامه‌ریزی‌های بنگاه دیگر را در پی دارد. گاهی اوقات، این بنگاه‌ها با هم توافقاتی را نیز به صورت پنهانی انجام می‌دهند، مانند تبانی در خانه‌ی حراج ساتبيز و کریستیز، در سال ۱۹۹۵؛ تبانی در بازار موجب انحصاری شدن بازار می‌شود. اشنفلتر و گرادی (۱۳۹۲) شرح بیشتری از انحصارگری این دو خانه حراج ارائه کرده‌اند.

گالری‌ها نیز به دنبال ایجاد شرایط انحصاری در ارائه و فروش آثار هنری هستند. رفتار انحصاری گالری‌ها در بازار هنر، در پژوهش کارپ و پرلف (۱۹۹۳)، تشریح شده است. گالری‌داران به همراه مجموعه‌داران به خرید و جمع‌آوری هنرمندان فوت‌شده، که دیگر از توقف تولید آثار آنان مطمئن هستند، می‌پردازند و، با انحصاری‌کردن مالکیت، قیمت آثار را در بازار افزایش می‌دهند. همانگونه که گالری گلستان در این امر موفق عمل کرد. مدیر این گالری از خانواده‌ای است که صاحب نقاشی‌های شاعر معروف ایرانی سهراب سپهری بوده‌اند. گالری گلستان، با سرمایه‌گذاری مطمئن و انحصاری روی نقاشی‌های سهراب، یک موقعیت سرمایه‌گذاری ویژه را با ایجاد انحصار فروش به وجود آورد، تا جایی که امروزه نقاشی‌های سهراب سپهری جزو گران قیمت‌ترین نقاشی‌های ایران هستند. نقاشی‌های سپهری همه‌ساله در حراج‌های کریستیز و ساتبیز رکوردهای قیمت را می‌شکنند و در همه‌ی ادوار حراج تهران رکورددار قیمت بوده‌اند.

نمونه‌ی داخلی دیگر از انحصار ارائه‌ی آثار هنری را می‌توان در ایجاد کنسرسیوم گالری‌های تهران با نام «هفت نگاه» دانست که منجر به ایجاد شرکت بزرگ فروش شده است. روشن است که این همکاری، درکنار مزیت‌هایی که برای اعتلا و رشد هنرهای تجسمی دارد، باعث نوعی قدرت اقتصادی و انحصاری در بازار هنر شده و تأثیر غیرقابل انکاری در روند قیمت‌گذاری آثار هنری داشته است. تا به امروز این مجموعه، هنرمندان بنامی را به جامعه‌ی هنری ایران معرفی کرده و همچنین تأثیر فراوانی در بازار خریدوفروش آثار هنری داشته است.

علاوه بر انحصار توزیع، برخی گالری‌داران به انحصار تولید نیز می‌پردازند. آنها روی هنرمند نوپای خوش‌آتیه‌ای سرمایه گذاری می‌کنند و یک رابطه‌ی انحصاری را شکل می‌دهند، به این شکل که هنرمند ذکرشده مدت‌زمانی کوتاه یا بلند، در انحصار آن گالری، دست به تولید آثار هنری می‌زند و گالری نیز، با استفاده از روابط تخصصی خود، شرایط فروش آثار او را مهیا می‌کند. انحصار تولید منجر به کنترل قیمت در بازار می‌شود.

استراتژی‌های قیمت‌گذاری کالا در چهار نوع بازار رقابتی، انحصاری، رقابت انحصاری، و انحصار چندجانبه، که در بالا توضیح داده شد، متفاوت است. برخی، براساس قیمت‌های تعادلی عرضه و تقاضا و برخی براساس قیمت‌های انحصاری و کنترل‌شده و هدایت شده عمل می‌کنند. در بازار هنر، که با ویژگی بازار انحصار چندجانبه شناخته شد، قیمت‌گذاری اغلب توسط این نهادها جهت داده می‌شود. مدل رهبری قیمت مدلی شناخته‌شده در بازارهای انحصار چندجانبه است. در ادامه، به سازوکار قیمت‌گذاری و نقش حراجی‌ها در رهبری قیمت بازار هنر پراخته می‌شود.

قیمت‌گذاری آثار هنری و مدل رهبری قیمت در بازار هنر

 آنچه کالای فرهنگی را از کالای اقتصادی متمایز می‌کند این است که کالای اقتصادی فقط با ارزش‌های مادی (درآمد، قيمت، سود) سنجیده می‌شود؛ اما کالاهای فرهنگی با ارزش‌های زیباشناختی، معنوی، اجتماعی و نمادین سنجیده می‌شوند که ارزیابی مالی آنها بسیار دشوار است. اما به هرحال کالاهای فرهنگی نیز در بازار با همین نماگر محدود «قیمت» ارزیابی می‌شود.

­استراتژی‌های قیمت‌گذاری کالا در بازار متفاوت است؛ قیمت‌گذاری نه تنها براساس هزینه و سود انجام می‌شود، بلکه ممکن است براساس رقابت و تلاش برای حذف رقیب و ایجاد تمایز در فروش نیز صورت بگیرد. در برخی مواقع، ممکن است تولیدکننده قیمت نهایی فروش را تعیین کند و در برخی مواقع ممکن است عاملان فروش و بازاریاب‌ها قیمت نهایی را تعیین کنند و رقم بزنند. در جدول زیر، فهرست متنوعی از قیمت‌گذاری ارائه شده است، مانند قیمت‌گذاری براساس هزینه‌ی تولید و سود، قیمت‌گذاری براساس فروش مجموعه‌ای، قیمت‌گذاری براساس ذهنیت خریدار و مدل رهبری قیمت.

بدیهی است، استراتژی‌های قیمت برای حراجی‌ها متفاوت از گالری‌ها باشد. زیرا حراجی‌ها در مدل انحصارگرایانه‌تر و گالری‌ها در مدل رقابتی‌تری فعالیت دارند. براساس توضیحی که در جدول بالا ارائه شده است، گاهی گالری‌ها از مدل قیمت‌گذاری در سطح رقبا استفاده می‌کنند و تمایزشان را نه در ارزانی یا گرانی ارائه‌ی آثار بلکه در شأن و عملکرد هنری گالری‌شان نشان می‌دهند. اما حراجی‌ها به عنوان بازیگران محدود بازار هنر، که اغلب انحصار آثار هنرمندان برتر یا حتی جریان‌های هنری را در اختیار دارند، نقش رهبری قیمت در بازار هنر را دارند. برای فهم بهتر از عملکرد این حراجی‌ها باید به فهم بهتری از مدل رهبری قیمت دست یافت.

در ساختار بازار انحصار چندجانبه، چندین مدل و راه حل برای سازوکارهای قیمت‌گذاری وجود دارد که معمول‌ترین آنها مدل رهبری قیمت [price leadership] است. این مدل براین فرض مبتنی است که یکی از بنگاه‌های موجود در صنعت رهبر قیمتی است. این نوع رفتار در صنایع موجود در انحصار چندجانبه، که مشخصاً چند بنگاه اندک قیمت را تعیین می‌کنند و بقیه از آنها تبعیت می‌کنند، امری متداول است.

اشتاکلبرگ، اقتصاددان آلمانی، به فرموله‌کردن و تبیین وضعیتی می‌پردازد که در آن یک بنگاه، که سهم بیشتری از بازار را دارد، به عنوان رهبر عمل می‌کند و دیگر بنگاه‌ها وضعیت پیرو را دارند. معمولاً، دولت‌ها سعی می‌کنند، با مداخله، بنگاه‌ها را وادار کنند که رهبری قیمت را در الگوی اشتاكلبرگ بپذیرند. «مجموعه‌ی جالبی از مفروضات درمورد تأثیر تغییرات رفتار فروش یک بنگاه در بنگاه دیگر توسط اشتاكلبرگ فرموله شده است. بنگاه رهبر می‌داند که بنگاه دیگر به صورت پیرو عمل می‌کند و تابع عکس‌العمل بنگاه پیرو را تابع سود خود قرار می‌دهد و سود خود را حداکثر می‌کند. با این عمل، سود بنگاه پیرو تنها تابعی از سطح محصول بنگاه رهبر می‌شود. با این روش، از طریق حداکثر کردن سود، سطح محصول بهینه‌ی بنگاه رهبر مشخص می‌شود. بعد از آن، بنگاه پیرو این سطح محصول را در تابع عکس‌العمل خود قرار داده و محصول بهینه‌ی خود را مشخص می‌کند» (شاکری ۱۳۹۳: ۲۵۳).

فرض می‌کنیم بنگاه اول رهبر است و بنگاه دوم از وی پیروی می‌کند. ابتدا، بنگاه پیرو، با ثابت فرض‌کردن تولید بنگاه رهبر، سود خود را حداکثر کرده و تابع عکس‌العمل خود را به دست می‌آورد:

این معادله، به عنوان شرط مرتبه‌ی اول، q2 را به عنوان تابعی از q1 ارائه می‌دهد: (q1) f= q2 بنگاه اول (بنگاه رهبر) منحنی عکس‌العمل بنگاه دوم را گرفته و در تابع خود قرار می‌دهد و سود خود را حداکثر می‌کند:

این معادله در مرتبه‌ی اول مقدار تعادلی و بهینه‌ی  q1را به دست می‌دهد. بنگاه پیرو این مقدار q1  را در تابع عکس‌العمل خود قرار داده و مقدار q2 بهينه‌‌ی تعادلی خود را به دست می‌آورد (شاکری ۱۳۹۳، ۲۵۶). این مدل عکس‌العمل و تبعیت بنگاه‌ها را در مقابل بنگاه رهبر مشخص می‌کند. به عنوان مثال، تأثیر قیمت‌های چکش‌خورده آثار ایرانی در حراج کریستیز در ارزش تمامی آثار هنرمندان حاضر در حراج و بیرون از آن نمود پیدا می‌کند و با توجه به روند صعودی یا نزولی قیمت در تمام بازار هنر، که شامل گالری‌های بازار هنر است، این تأثیر دیده می‌شود. احتمالاً این وضعیت درباره‌ی حراج تهران نیز به وجود می‌آید و حراج تهران رهبری قیمت را در داخل هدایت می‌کند.

روش دیگر، برای توضیح رقابت بنگاه مسلط و بنگاه‌های پیرو، استفاده از روش عمومی در توضیح «مدل رهبری قیمت» است. همان‌گونه که گفته شد، «رهبری قیمت» وقتی رخ می‌دهد که بنگاهی قیمتی را تعیین کرده و سپس بنگاه دیگر آن را به صورت داده شده بگیرد. مدل رهبری قیمت همانند مدل اشتاكلبرگ حل می‌شود: نخست رفتار پیرو و سپس رفتار رهبر را به دست می‌آوریم (واریان ۱۳۹۲: ۳۴۴). در مدلی با کالاهای غیر همگن، فرض کنید   qi(p1,p2)تقاضای ستادة بنگاه i باشد. پیرو با گرفتن P1 به صورت داده شده p2 را انتخاب می‌کند، بعد پیرو مسئله‌‌ی زیر را حداکثر میکند.

يا  P2 = g2 (P1)  تابع واکنشی قرار می‌دهیم که انتخاب بهينه‌‌ی 2P را به صورت تابعی از P1 می‌دهد. آنگاه رهبر مسئله‌ی زیر را برای تعیین مقدار بهینه‌اش از p1 حل می‌کند.

یک مورد خاص جالب هنگامی رخ می‌دهد که بنگاه‌ها محصولات یکسانی را می‌فروشند. در این مورد، اگر بنگاه ۲ مقدار مثبتی ستاده بفروشد، باید آن را به قیمت  P1=P2بفروشد. در هر قیمت 1P پیرو، با گرفتن p1 به‌ صورت داده‌شده ، تولید مقداری از ستاده‌ی S2(p1) را که سودش را حداکثر می‌کند انتخاب می‌کند. از‌این‌رو، تابع واکنش در این مورد منحنی عرضه‌ی رقابتی است. اگر بنگاه ۱ قیمت 1P را مطالبه کند، r(p1)=q1(p1)-S2(p1) واحد ستاده خواهد فروخت. تابع (p1)r معروف به منحنی تقاضای پسماند بنگاه ۱ است. بنگاه ۱ می‌خواهد p1 را به‌منظور حداکثر کردن عبارت زیر انتخاب کند:

این درست همانند مسئله‌ی انحصارگری است که با منحنی تقاضای پسماند r(p1) مواجه است (شاکری، ۱۳۹۲: ۳۴۵). نمونه‌ای از مدل رهبری قیمت در بازار آثار هنری درمورد رفتار گالری ها صدق می‌کند. به عنوان مثال، در بازار گالری‌ها، وقتی یک گالری مهم و معتبر مجموعه‌‌ی آثار یک هنرمند نامدار را با قیمتی مشخص به فروش برساند، سایر گالری‌ها بنا بر نرخ فروش جدید این آثار بازار را تنظیم می‌کنند. با توجه به رفتار بنگاه مرجع و عکس‌العمل بنگاه‌های پیرو، این نمونه قیمت‌گذاری نمایانگر بازار آثار هنری است.

خانه‌های حراج هنر به عنوان پیشرانهای بازار هنر

 ارزش بیشتر آثار مهم هنری توسط خانه‌های حراج مشخص می‌شود، یا به طور مستقیم و با برگزاری مزایده‌ی واقعی یا به طور غیرمستقیم و با ارجاع به مزایده‌های دیگر (اشنفلتر و گرادی ۱۳۹۲: ۱۹۵). از لحاظ تاریخی، مهمترین مزایده‌ی گران هنری خانه‌های حراج ساتبيز و کریستیز بوده‌اند. این شرکت‌ها، در کنار دیگر خانه‌های حراج کوچکتر یا منطقه‌ای، مانند فیلیپس در انگلستان یا باترفیلد در کالیفرنیا، قواعد امروزی فروش هنر را توسعه داده و تصحیح کرده‌اند.

شاخص‌های فروش در خانه‌های حراج شاخصی برای ارزیابی بازار هنر است و قیمت‌های فروش در حراجی‌ها معیاری برای ارزش‌گذاری و قیمت‌گذاری آثار تقریبا مشابه در بازار است. اثر و نفوذ حراجی‌ها به گونه‌ای است که ارزش‌گذاری اقتصادی آثار بر ارزش‌گذاری هنری آنها پیشی بگیرد. این از نگرانی‌های منتقدان هنر است که معتقدند حراجی‌ها تاریخ هنر را به سود خودشان برجسته‌سازی می‌کنند و گاهی، با به فروش رساندن یک اثر به قیمت بالا، موقعیت آن را در جریان‌سازی هنر اغراق‌آمیز نشان می‌دهند. اما از منظر اقتصادی باید گفت که شاخص‌های قیمت آثار در حراجی‌ها به شفافیت بازار کمک می‌کند و تا حدی از مسئله‌ی عدم تقارن اطلاعات در بازار هنر می‌کاهد. همچنین، جهش‌های قیمت می‌تواند نشانگر تمایل‌های فرهنگی و جریان‌های هنری در طول زمان باشد. در ارزیابی قیمت کالاهای هنری و به‌خصوص تابلوهای نقاشی، چهار مدل قیمت‌گذاری بیشتر مورد استفاده قرار می‌گیرد؛ این شاخص‌ها عبارت‌اند از: شاخص قیمت‌گذاری هندسی [geometric price index]، شاخص رگرسیون تکرار فروش، شاخص قیمت‌گذاری هدانیک، و شاخص قیمت‌گذاری ساتبی.

 برای محاسبه‌ی شاخص قیمت، داده‌های تجمعی از فروش طی یک دوره می‌تواند راهبر باشد. شاخص قیمت‌گذاری هندسی بر پایه‌ی نسبت قیمت فروش نمونه‌های آثار به فروش دوره‌های پیشین است. البته در این شاخص باید تعداد نمونه‌ها (يا آثار انتخاب‌شده برای مطالعه) ثابت و تعريف‌شده باشد. روش دیگر، محاسبه‌ی رگرسیونی از فروش‌های مکرر است؛ به‌طور دقیق‌تر، لگاریتمی از نسبت قیمت‌ها بر مبنای اولین فروش محاسبه می‌شود. به زبان ساده، این روش مانند تغییر درصد قیمت یک تابلو نقاشی است. بدیهی است که این تخمین قیمت برای آثاری که فروش مکرر دارند امکان‌پذیر است و این از محدودیت‌های این روش است. بیوئلنز وگینزبرگ (۱۹۹۳) برکمبودهای این روش متمرکز شدند و شیوه‌ی رگرسیون هدانیک را به عنوان جایگزین مورد تأکید قرار دادند. روش هدانیک مدل رگرسیونی از متغیرهای اثرگذار بر قیمت اثر هنری است. در مدل تخمین قیمت آثار هنری، باید به فهرست سنجش‌پذیری از متغیرها اکتفا کرد، مانند شهرت نقاش، کیفیت بوم، ابعاد و اندازه‌ی آن، تاریخ و عمر اثر، و غیره. اما اعتبار تابع به‌دست‌آمده در تخمین قیمت به تجمع آمار فروش است.

مزیت روش رگرسیون هدانیک این است که تمام داده‌های حراج به کار گرفته می‌شود، حتی اگر فروش‌های مکرری وجود نداشته باشد و این گرایش‌های کلی قیمت برای جنبش‌ها یا مکتب‌های متفاوت هنری قابل تعریف می‌شود. اصلی‌ترین نقص روش رگرسیون هدانیک آن است که غالباً می‌تواند ویژگی‌های معین و کمی یک نقاشی را در نظر بگیرد. درنتیجه، کاربست واقعی آن از ادعای نظری آن ضعیف‌تر است. هرچند روش هدانیک نیز مانند سایر مدل‌های قیمت‌گذاری هنری شاخص کاملی نیست، به‌طورکلی، استفاده از آن در مزایده‌ها نسبتاً رضایت‌بخش بوده است، زیرا داده‌های واقعی مزایده را در نظر می‌گیرد و خصوصیات ظاهری و باطنی کالا را به‌خوبی مشخص می‌کند.

از دیگر روش‌های تخمین قیمت آثار هنری تشخیص و تعیین گروه مرجع قیمت است که به شاخص قیمت ساتبیز شناخته می‌شود. حراجی ساتبی سبدی از ۳۰ تا ۶۰ اثر در چهار گروه از آثار استادان قدیمی، نقاشی اروپایی قرن نوزدهم، آثار امپرسیونیستی، و هنر مدرن تعیین کرده است. این حراجی سال ۱۹۷۵ را به عنوان سال مبنا قرار داده و آثار را بر مبنای کیفیت خوب در بخش میانی بازار گردآوری کرده است؛ چراکه طبق نظر ساتبی آن بخش به بهترین وجه بازتاب جنبش قیمت‌های بازار را نشان می‌دهد. درواقع، این شاخص يك شاخص قیمت لاسپیرز [Laspeyres price index] است که در آن به روش میانگین هندسی قیمت‌های فروش محاسبه می‌شود. متخصصان حراج ساتبی قیمت نقاشی‌های داخل سبد را، زمانی که اتفاق چشمگیری در مورد قیمت بازار رخ می‌دهد (از قبيل حراج، نمایشگاه مهم، یا انتشار یک کتاب با اهمیت)، دوباره مورد ارزیابی قرار می‌دهند. نقص این روش این است که قیمت‌ها منحصراً درون یک مدار ارزش‌گذاری ذهنی از سوی متخصصان هنر برآورد می‌شوند که لزوماً مشابه قیمت بازار در یک فروش واقعی نیستند. توانایی این روش در این است که تغییرات قیمت را برای جنبش‌ها و جریان‌های هنری دنبال می‌کند. با این حال، تشخیص اینکه کدام آثار را باید به عنوان گروه مرجع در سبد معیار قیمت قرار داد دشوار است.

اغلب کارشناسان خانه‌های حراج، به صورت ذهنی، گروهی از آثار را به عنوان مرجع بازار در نظر می‌گیرند و ازآنجا که حراجی‌ها نقش رهبری در قیمت‌گذاری آثار هنری را دارند، این گروه‌های مرجع به عنوان معیار ارزش‌گذاری مهمی در بازار نقش بازی می‌کنند. لذا، برای شناخت بهتر سازوکار قیمت و عملکرد حراجی‌ها باید به این پرسش پرداخت که گروه مرجع قیمت در ایران چه کسانی‌اند؟

گروه مرجع قیمت و نقش حراجی تهران

 هنرمندان ایران در عرصه‌ی بین‌المللی به موفقیت‌های قابل‌توجهی دست یافته‌اند. به گزارش مؤسسه‌ی آرت پرایس، که با دسترسی به اطلاعات و تصاویر بیش از صد میلیون اثر هنری از سال ۱۷۰۰ میلادی به‌این‌سو به تحلیل‌های دقیق در عرصه‌ی هنر شهرت دارد، همه‌ساله فهرستی از پرفروش‌ترین هنرمندان عرصه‌ی هنر مدرن و معاصر ارائه می‌شود که هنرمندان ایرانی حضور چشمگیری در این رده‌بندی دارند. جدول زیر مربوط می‌شود به حضور هنرمندان ایرانی در بین ۵۰۰ هنرمند برتر بازار هنر جهان در سال ۲۰۱۳، که نشان از پویایی هنر ایران در بازار جهانی دارد.

از طرف دیگر، سهم بزرگی از معرفی هنرمندان ایرانی به بازار جهانی متعلق به خانه حراج کریستیز بوده است. اولین دوره‌ی کریستیز در سال ۲۰۰۶ با فروش موفق هنرمندان ایرانی شگفتی‌آفرین بود. در سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۵، سهم فروش آثار ایرانی در این حراجی قابل‌توجه بود. نمودار زیر جمع فروش آثار هنرمندان ایرانی را طی این دوره‌ی زمانی نشان می‌دهد.

پس از اینکه به دلایل مختلف شعبه‌ی خاورمیانه‌ی کریستی در جزیره کیش دایر نشد، طی برنامه‌ریزی‌های داخلی در سال ۱۳۹۱ اولین دوره‌ی حراجی هنر داخلی در تهران برگزار شد. حراجی هنری اتفاق جدیدی در تاریخ اقتصاد هنر ایران است و با وجود اینکه فقط چهار دوره از برگزاری آن در ایران می‌گذرد، از نظر جمع فروش، عملکرد جالب‌توجهی داشته است. به نظر می‌رسد که تجارب حضور آثار ایرانی در حراجی‌های مختلف، به ویژه کریستیز دوبی، در این امر مؤثر بوده است. در جدول زیر اطلاعات کلی قیمت‌ها، از جمله نرخ کل فروش، کمترین قیمت، بیشترین قیمت، و میانگین قیمت، در چهار دوره‌ی برگزاری این حراجی نشان داده شده است.

برای شناسایی گروه مرجع قیمت در بازار هنر ایران نمی‌توان به هنرمندان ایرانی حاضر در بازار بین‌المللی، مانند فرهاد مشیری، اشاره کرد؛ آثاری از این دست تا کنون در بازار داخلی خرید و فروش نداشته‌اند. لذا، به عنوان معیار به آثاری پرداخته می‌شود که طی چهار دوره در حراجی تهران حضور داشته‌اند. اغلب این آثار فروش‌های موفقی داشته‌اند. برخی آثار با موفقیت‌های صعودی و برخی با تنزل قیمت مواجه بوده‌اند. به عنوان مثال، حسین کاظمی، صداقت جباری، جعفر روحبخش، افشین پیرهاشمی، پرویز کلانتری، علی شیرازی، و نصرت‌الله مسلمیان در حراجی چهارم با تنزل نسبت به حراجی سوم مواجه بودند. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که کیفیت و نوع آثار ارائه‌شده از هنرمندان در هر دوره‌ از حراجی متفاوت بوده است و بخشی از این افزایش و تنزل قیمت به کیفیت کار آنها باز می‌گردد، نه موقعیت آنها در بازار هنر.

 

برای ارزیابی این مسئله که آیا تغییرات قیمت آثار هنرمندانی که در جدول بالا آورده شده‌اند (و البته با تنزل قیمت مواجه نشده‌اند می‌تواند به عنوان گروه مرجع قیمت در نظر گرفته شود، به نظر کارشناسان استناد شد. ارزیابی گالری‌داران، منتقدان، و نقاشان از قیمت‌های تخمین‌زده‌شده (قیمت پایه‌ی این هنرمندان مشخص می‌کند که آیا این هنرمندان جایگاه و مشروعیت لازم برای مرجع‌بودن در بازار هنر را دارند یا خیر. درمجموع، ارزیابی ۶۸ اثر ارائه شده در این حراجی نشان داد که کارشناسان ۲۵٫۷ درصد قیمت‌گذاری آثار را بسیار زیاد ارزیابی کرده‌اند و در مجموع ۵۷٫۴ درصد آثار را بالا ارزیابی کرده‌اند. به اعتقاد کارشناسان تنها ۶٫۲ درصد این آثار از نظر قیمت پایین ارزیابی شده‌اند.

با هدف جست‌وجوی گروه مرجع قیمت در حراج تهران، آمار فروش تمامی هنرمندان حاضر در چهار دوره برگزاری حراج تهران بررسی شد و از میان آنها آن دسته از نقاشانی که در چهار دوره به صورت متوالی حضور داشتند انتخاب شدند. بیست ودو هنرمند واجد این شرایط بودند، که در مطلب قبل آورده شد. از میان این ۲۲ هنرمند روند افزایشی یا کاهشی نرخ های فروش آنها طی چهار دوره برگزاری حراجی تهران بررسی شد و آن دسته از نقاشان که طی هر دوره روند افزایش قیمت داشته اند انتخاب شدند. جدول معرفی این هنرمندان ذکرشده است:

لازم به توضیح است که علی شیرازی، با وجود اینکه در دوره‌ی چهارم سیر نزولی قیمت فروش داشته است، به این دلیل که تنها نماینده نقاشی خط در این رده است، جزو گروه مرجع به حساب آمده است. هر یک از این هنرمندان در پرسشنامه‌ی پژوهش دارای متغیری اساسی به نام نمره‌ی هنری از ۰ تا ۲۰ هستند که توسط ۹ کارشناس نمره‌دهی شده‌اند. با بررسی نمرات و استخراج میانگین نمره‌های ۹ کارشناس به هر نقاش نتایجی که در جدول بعدی ذکر شده است به دست آمد.

با توجه به جدول میانگین امتیاز نقاشان، مجموع میانگین نمره‌ی نقاشان پرفروش 15/۶۳ است، مجموع میانگین نمره نقاشان با فروش میانه 14/۴۷ است و درنهایت مجموع میانگین نمره‌ی نقاشانی با میزان فروش کمتر ۹/۴۲ است. در تحلیل میانگین نمره‌ی کیفی هنرمندان نسبت به میزان فروش، این نکته مشخص شد که میان کیفیت آثار و میزان فروش نقاشان گروه مرجع رابطه‌ی معناداری وجود دارد و، به عبارت دیگر، هرچه مجموع نمره و امتیاز هنرمندان گروه مربوطه بالاتر باشد، میزان فروش مجموع آنها نیز بالاتر است و بالعکس.

درنتیجه، مشخص می‌شود که درمورد مرجعیت قیمت، در حراجی تهران، این گروه از نظر میانگین نمره‌ی هنری دارای نوعی ارتباط میان کیفیت هنرمند و قیمت آثارش است (سهراب سپهری با بیشترین نمره هنری در صدر فروش است، بیتا وکیلی با کمترین نمره هنری در آخر جدول گروه است و نصرالله افجه ای با نمره تقریبا بینابین در وسط جدول قرار دارد؛ اما مسئله اصلی این است این نقاشان دقیقا براساس مطلوبیت هنری آثارشان در گروه مرجع دارای رتبه بندی میزان فروش هستند یا نیستند، چراکه در رده بندی گروه مرجع ترتیب میزان مطلوبیت هنری هنرمند و میزان فروش او نقش اساسی ایفا می کند.

بر همین اساس، میانگین نمرات ۶ متغیر اصلی پرسشنامه، شامل میزان اثرگذاری و جریان سازی، ارزش های زیبایی شناختی، میزان نوآوری در فرم، میزان نوآوری در موضوع، خصوصیات کالبدی ائر (سایز، رنگ، و غیره)، و نمره هنری نقاش، محاسبه شدند (همان طور که در بحث قبلی گفته شد، نمره هنری نقاش از ۰ تا ۲۰ بوده است، اما در اینجا این نمره با مقیاس ۱ تا ۵ محاسبه شد تا با سایر متغیرها همخوانی داشته باشد). درنهایت، برای هرنقاش میانگین مجموع این ۶ متغیر محاسبه شد و نسبت مطلوبیت هنری نقاشان گروه با میزان فروش آنها مشخص شد. توضیحات بیشتر در جدول زیر ذکر شده است.

همانگونه که در جدول بالا دیده می شود، در برخی موارد، عدم تطابق میان ترتیب مطلوبیت هنری و قیمت فروش وجود دارد؛ یعنی هنرمندانی هستند که از مطلوبیت هنری بالایی برخوردارند و در مکان پایین جدول قرار دارند. عکس این مسئله نیز صادق است. در این پژوهش، برای معرفی گروه مرجع قیمت به ترتیب مطلوبیت هنری آثار، لیست گروه مرجع قیمت گذاری حراجی تهران پیشنهاد می شود. جدول زیر لیست مربوطه را نشان می دهد:



راهکار گروه مرجع و مقیاس ارائه‌شده می‌تواند موجب دقت‌نظر در قیمت‌گذاری آثار هنری حراج تهران و بازار هنری ایران شود.

جمعبندی و نتیجهگیری

 بازار هنر توسط گالری‌ها به بازاری انحصاری تبدیل می‌شود. گالری‌ها با عقد قراردادها و ایجاد تعهد هنرمندان را به انحصار خود در می‌آورند تا آینده‌ی سرمایه‌گذاری خود را کنترل و هدایت کنند. گالری‌دارها تمایلی به معرفی خریداران شاخص و هنرمندان آتیه‌دارشان ندارند؛ همچنین، الزامی به ثبت آمارهای خرید و فروش ندارند. عدم ارائه‌ی اظهارنامه‌های مالیاتی موقعیت گالری‌ها را، به عنوان یک نهاد اقتصادی، مبهم کرده و موجب عدم تقارن اطلاعاتی در بازار هنر شده است.

اکنون که در ایران بحث ورود هنر به بازار بورس مطرح است، طرح بحث افشای اطلاعات الزامی‌تر می‌نماید. طبق مقررات بورس، «شرکت‌های پذیرفته‌شده در بورس موظف‌اند هر نوع اطلاعاتی را که ممکن است در تصمیم سرمایه‌گذاران مؤثر باشد بی‌درنگ و با روشی مقتضی افشا نمایند.» به تازگی صندوق اعتباری هنر مجوز ورود به بورس را دریافت کرده و خبر از ورود به هنر بورس در تابستان ۱۳۹۴ داده است و شرکت فرابورس ایران از علاقه‌ی سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در آثار هنری، به خصوص، آثار سینمایی و احیای اقتصادی اماکن تاریخی و فرهنگی خبر داده است. هدف از این کار تأمین مالی برای هنر و نتیجه‌ی این کار چکش‌زدن برای آثار هنری به شکل و شمایلی قانون‌مند و نظام‌مند است. اما پیش‌شرط این کار قیمت‌گذاری آثار هنری است و الزام این کار شفافیت اطلاعات برای اعتماد در سرمایه‌گذاری و خرید اوراق هنر است.

تاکنون تلاش‌هایی برای گردش اطلاعات خریدوفروش و شفاف‌تر‌شدن بازار هنر از سوی برخی گالری‌داران ایران انجام شده است، اما با عدم استقبال برخی گالری‌داران با شکست مواجه شده است؛ زیرا تعدادی از گالری‌داران و هنرمندان از پدیده‌ی عدم تقارن اطلاعات سود می‌برند. همچنین، امروزه شبکه‌های مجازی فروش با اعلام عمومی نرخ‌های فروش به شفافیت این بازار کمک کرده‌اند. در مقاله‌ی حاضر، بر عملکرد حراجی‌ها که موجب شفافیت بازار می‌شوند تأكيد شد. حراجی‌ها سازوکاری برای گردش اطلاعات‌اند و می‌توانند مرجعی برای کارشناسی قیمت باشند و رهبری قیمت بازار هنر را بر عهده بگیرند. در این مقاله، با بررسی عملکرد حراجی تهران، به جست‌وجوی گروه مرجع قیمت براساس موفقیت‌های فروش در چهار دوره و همچنین ارزیابی کارشناسان (۹ نفر از گالری‌داران، منتقدان، و نقاشان) پرداخته شد. شناسایی و معرفی گروه مرجع قیمت پیشنهاد‌شده، که حاصل میانگین مطلوبیت هنرمندان نسبت به میزان فروش آنها در حراجی تهران است، می‌تواند یک معیار مناسب برای ارزش‌گذاری آثار هنری و مرجعی برای قیمت‌گذاری آثار هنری باشد.

یادداشتها

 ١. این مشکل ناشی از عدم تقارن اطلاعات است که بین عرضه‌کنندگان و تقاضاکنندگان خودروی دست دوم وجود دارد؛ چراکه تنها فروشنده از جزئیات خودرو و کیفیت واقعی آن باخبر است. اگر متقاضیان قیمت را به عنوان شاخص متوسط کیفیت خودروی مورد‌ مبادله در نظر بگیرند، عرضه‌کنندگان خودروهای بهتر از بازار خارج و، برعکس، عرضه‌کنندگان خودروهای بدتر به بازار هجوم می‌آورند.

 ٢. در بعضی از بازارهای انحصار چند جانبه، بعضی از بنگاه ها در بلندمدت، به دلیل وجود مانع در ورود بنگاه‌های جدید، سودهای زیادی کسب می‌کنند. وجود مانع برای ورود بنگاه‌های جدید دلایل متعددی دارد. وجود صرفه‌های مقیاسی در شرایط حضور تعداد اندکی از بنگاه‌ها، حق اختراع یا دستیابی به فناوری خاص تولید، نیاز به خرج پول برای کسب شهرت و نام تجاری ازجمله موانع طبیعی ورود هستند.

٣. در این سال، رقابت شدید این دو بنگاه بر سر آثار هنری پایان یافت. اما بعدها مشخص شد که آنها، به قصد تثبیت کمیسیون فروشنده، بر سر نرخ کمیسیون پرداختی فروشنده تبانی‌هایی را صورت داده بودند؛ نک: گینزبرگ و تراسبی ۱۳۹۲: ۲۲۴.

۴. گالری گلستان توسط لیلی گلستان (نویسنده، مترجم، و تحصیل‌کرده‌ی هنر)، دختر نویسنده‌ی بزرگ ایرانی ابراهیم گلستان، در سال ۱۳۶۷ شروع به کار کرد. این گالری با نمایش نقاشی‌های سهراب سپهری آغاز به کار کرد، زیرا خانواده‌ی وی مجموعه‌دار بودند و مجموعه‌ای از آثار سهراب سپهری را در اختیار داشتند.

 ۵. در مهرماه ۱۳۸۵، مدیران هفت نگارخانه‌ی آريا، الهه، دی، گلستان، ماه مهر، هفت ثمر، و والی بر آن شدند که در جهت اعتلا بخشیدن به هنرهای تجسمی ایران گروهی تشکیل دهند. این گروه هفت نگاه نامیده شد.

۶ . کارتل در اقتصاد یعنی ایجاد انحصار فروش. وقتی تعداد زیادی از بنگاه‌های موجود در صنعت با هم به توافق برسند، به منظور حداکثر کردن منافع مشترک ، طوری در بازار رفتار می‌کنند که گویی در حکم یک بنگاه فروش هستند و نسبت به هم رفتار رقابتی ندارند. مشهورترین مثال یک کارتل موفق «سازمان کشورهای صادرکننده‌ی نفت» است. شاید این نوع تعریف روی خوشی برای هنرمندان نداشته باشد، اما در نظر داشته باشید که کارتل هنری شرایط ویژه‌ی خود را دارد و موضوع پژوهش بحث انحصار و قیمت گذاری است.

 ۷. توضيح بسیار مفید و کوتاهی از مدل اشتاكلبرگ در ویدئوی زیر در دسترس است؛

http://kelasedars.org/?p=1347

۸. اگرچه اصطلاح «حراجی» کاربرد معمول‌تری دارد، در حراجی‌های نوع انگلیسی، که در فروش آثار هنری متداول است، پیشنهاد قیمت‌ها افزایشی است؛ لذا، به کار بردن اصطلاح «مزایده» برای آنها صحیح‌تر است. با توجه به آنچه رایج است، در متن مقاله، هردو اصطلاح حراجی و مزایده به کار رفته است.

9. ساتبیز در قرن هجدهم در لندن بنیانگذاری شد، اما در حال حاضر یک حراج خانه‌ی چندملیتی امریکایی با مرکزیت نیویورک است، با ۹۰ شعبه در ۴۰ کشور جهان. کریستیز نیز در قرن هجدهم در لندن تأسیس شد و اکنون از بزرگترین خانه‌های حراج آثار هنری است. در دهه‌ی گذشته، فروش آثار ایرانی در شعبه‌ی کریستیز در دبی با موفقیت‌های بسیاری همراه بوده است.

 ۱۰. خانه‌‌حراج باترفیلد، در قرن نوزدهم، در سان فرانسیسکو تأسیس شد، اما از سال ۱۹۳۵ هم تراز خانه‌های حراج لندن شد. این خانه در سال ۲۰۰۲ با شرکت انگلیسی بونهامس ادغام شد و اکنون سومین خانه‌حراج بزرگ دنیاست که اغلب در زمینه عتیقه‌جات فعالیت دارد. خانه‌حراج فیلیپس نیز در قرن هجدهم در انگلستان تأسیس شد، اما اکنون شرکتی چند ملیتی با مشارکت فرانسوی‌ها و آمریکایی‌هاست. موفقیت آنها حاصل فروش آثار امپرسیونیستی و مدرن امریکایی است، اگرچه به طور سنتی در حراج ساعت و جواهرات فعال اند.

۱۱. فرمول زیرشاخص قیمت هندسی را نشان میدهد که در آن P تابع شاخص قیمت Pi و P(is) قیمت‌های نقاشی i به‌ترتیب در زمان‌های tو s هستند و n عدد نقاشی بررسی‌شده یا، به‌عبارتی دیگر، حجم نمونه است. یک فرض تلویحی در روش محاسباتی این شیوه وجود دارد که نقاشی های به حراج گذاشته‌شده را همواره دارای کیفیتی برابر می‌داند، اما این فرض واقع بینانه نیست (فيس ۲۰۰۱: 26 ).

۱۲. رگرسیون روی مجموعه‌ای از متغیرهای ساختگی به اجرا در می‌آید. معادله‌ی رگرسیون فروش‌های مکرر در زیر آمده است که در آن r(itt) لگاریتم رابطه‌ی قیمت نقاشی i ام، در اولین حراج در زمان t وآخرين فروش در زمان t1و T و تعداد مشاهدات و xj یک متغیر ساختگی (که ۱ به معنای اولین فروش و i به معنای iمین فرضیه) bj ارزش شاخص قیمت لگاریتمی در زمان j و u(itt) دامنه‌ی پراکندگی است.

۱۳. معادله‌ی شاخص قیمت هدانیک به صورت زیر است، که در آن x(mkt) ویژگی سنجش‌پذیر نقاشی k در زمان  t ، (t) g تابعی از زمان t و u(kt) مجموعه متغیرهای کنترل‌نشده‌ در یک دوره‌ی زمانی است.

14. شاخص قیمت Pj یک میانگین عددی ساده از قیمت‌های دوره‌ی کنونی و مبنايي جنبش j در هنر نقاشی است که توسط مورخان هنر تعریف شده است. فرمول زیر شاخص قیمت ساتبی را برای جنبش‌های شناخته‌شده نقاشی نشان می‌دهد؛ اگر Pj شاخص قیمت جنبش j باشد،p(j,I,l) و p(j,I,o) قیمت نقاشی i به ترتیب در دوره‌های کنونی و مبنایی جنبش j و n تعداد آثار موجود در سبد برای جنبش j است (فيس ۲۰۰۱: ۳۰).

منابع

امیدی، نبی. ۱۳۹۲. مدیریت بازاریابی صنایع دستی و هنرهای سنتی. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی پیکاک، آلن. ۱۳۷۶. اقتصاد فرهنگ و سیاست های فرهنگی، ترجمه على محمدبیگی. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

تراسبی، دیوید. ۱۳۸۷. اقتصاد و فرهنگ. ترجمه کاظم فرهادی. تهران: نشر نی.

 شاکری، عباس. ۱۳۹۲. اقتصاد خرد. تهران: نشر نی.

گینزبرگ، ویکتور، و دیوید تراسبی. ۱۳۹۲. اقتصاد هنر. ترجمه‌ی محمدرضا مریدی، مريم لاوی، معصومه تقی‌زادگان، و زهرا تقی‌زادگان. تهران: انتشارات بدخشان و حوزه‌ی هنری.

 مریدی، محمدرضا، و معصومه تقی‌زادگان. ۱۳۸۸. "عرضه و فروش تابلوهای نقاشی در ایران: عوامل اجتماعی مؤثر بر قیمت تابلوهای نقاشی در نگارخانه های تهران." فصلنامه‌ی جامعه‌شناسی هنر و ادبیات ۱ (۲): ۱۳۱-۱۷۰

واریان، هال. ۱۳۹۳. تحلیل اقتصاد خرد. ترجمه رضا حسینی. تهران: نشر نی.

Ashenfelter, Orley, and Kathryn Graddy. 2011. “Sale Rates and Price Movements in Art Auctions.” American Economic Review 101(3):212-16.

Beggs, Alan, and Kathryn Graddy. 2009. “Anchoring Effects: Evidence from Art Auctions.” American Economic Review 99 (3):1027-39.

Candela, G. Figini, P. Scorcu, A. E. 2002. Hedonic Prices in the Art Market. A Reassessment.Prepared for ACEI Conference, Rotterdam, The Netherlands June 13th - 15th, 2002.

میزان فروش هنرمندان در حراجی کریستیز از ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۵؛ تاریخ مراجعه مرداد ۱۳۹۴؛ دسترسی در آدرس زیر:

http://www.christies.com/results/?month=7&year=2015&locations=&scids=&initialpageload=true. Karp, L. S., and J. M. Perloff. 1993. “Legal Requirements that Artists Receive Resale Royalties.” International Review of Law and Economics 13: 177-163.

 Lundeen, J. 2014. “The Impact of Nature in Art: A Hedonic Price Analysis of Early Twentieth Century Paintings.” Journal of Environmental and Resource Economics at Colby 01(01): Article .7

Marinelli, N. 2011. “A model for pricing Italian Contemporary Art paintings at auction.” The Quarterly Review of Economics and Finance 51(2): 212-224.

مقالات مرتبط

«تأثیر مرگ» در قیمت‌گذاری آثار هنری
مقاله‌ی حاضر تأثیر مرگ هنرمند را در قیمت‌گذاری آثارهنری، باتکیه بر این مسئله که هنرمندان کالاهای بادوام خود را در شرایط بازار رقابتی انحصاری تولید می‌کنند، بررسی می‌کند. این مقاله توسط شیوا محمدی به فارسی ترجمه شده و در ویژه‌نامه‌ی پانزدهین دوره‌ی حراج هنر تهران در دیماه 1400 به چاپ رسیده است.
4 بهمن 1400

مروری بر چهارده دوره‌ی برگزاری حراج تهران
مقاله‌ی حاضر با ارائه‌ی دورنمایی از تاریخ برگزاری این رویداد به تحلیل رویکرد‌های ادوار مختلف حراج تهران نسبت به سبک‌های هنری و بازخورد آن در زمینه‌ی فروش آثار می‌پردازد. این مقاله توسط تیم آرتچارت نوشته شده و در ویژه‌نامه‌ی پانزدهمین دوره‌ی حراج تهران در دیماه 1400 به چاپ رسیده است.
5 بهمن 1400

رویه‌ی قیمت گذاری آثار در بازار هنر معاصر
اگرچه هنرمندان به‌واسطه‌ی شهرت و امکان چانه‌زنی گاهی اوقات در موقعیتی هستند که بتوانند قیمت‌ها را به دیلرها دیکته کنند، اما معمولاً در تصمیم‌گیری قیمت حرف آخر را دیلرها می‌زنند. چرا که نه‌تنها کسانی هستند که باید با این قیمت‌ها «کار» کنند، بلکه اطلاعات بیشتری هم درمورد بازار دارند. اما دیلرها عامدانه، هر اثر را جداگانه و به‌صورت موردی قیمت‌گذاری نمی‌کنند. در عوض، تصمیمات قیمت‌گذاری...
5 مرداد 1401
درج دیدگاه

* نشان دهنده فیلد الزامی