آثار استادان بزرگ از جهات بسیاری، ازجمله تکنیک، زیباییشناسی و اهمیت تاریخی محترم شمرده میشود. آثار هنری قدیمیتر، بهدلیل فوت هنرمندان خالقشان، ممکن است قدرتمندتر به نظر برسند. بسیاری از مطالعات در سالهای اخیر نشان میدهد که توصیف مربوط به هنرمندان زنده و مرده با یکدیگر متفاوت است. گفته میشود قیمت آثار هنری با مرگ هنرمند بهمیزان قابلتوجهی افزایش پیدا میکند، اما به نظر میرسد که بیشتر این ادعاها مبتنیبر شواهدی مستند نیست. معمولاً این ادعاها دهانبهدهان روایت میشوند و گاهی اوقات دلالان هنری با استفادهی ضمنی از این ادعاها سعی میکنند تا افزایش قیمت آثار هنری را برای مشتریهای ناشی و تازهنفس توجیه کنند.
ریشهی این روایتها حتی به نیمهی دوم قرن ۱۷ میلادی (حدود سال ۱۶۶۰) نیز میرسد. براساس روایتها، یک دلال هنری ایتالیایی خبر بدی را به رامبراند میرساند و به او میگوید که سبک نقاشیهایش دیگر بابِطبعِروز نیست و تابلوهایش با قیمتهای پایینتری فروش میروند. رامبراند پیشنهاد دلال مبنیبر شروع نقاشی به سبک ایدهآل نقاشان کلاسیک را نمیپذیرد، اما نقشهی زیرکانهای میکشد. او ناپدید میشود و شایعهی مرگ خود را منتشر میکند. درنتیجه، آثار رامبراندِ «مرده» تا سهبرابر قیمت معمولی فروخته شدند. اگرچه صحت این روایت قابل اثبات نیست اما نشان از ریشهدار بودن اثر مرگ غیرمنتظرهی یک هنرمند در افزایش احتمالی قیمت آثار وی دارد.
اما سؤال اینجاست که ارزش آثار یک هنرمند در ارتباط با مرگ او چه تغییری میکند؟ آیا به میزان قابلتوجهی افزایش مییابد؟ بسیاری از ناظران بازار هنر معتقدند که این چنین است. آیا بهطورخلاصه، «تأثیر مرگ» بلافاصله قبل، یا بلافاصله پس از تاریخ مرگ تعریف میشود؟ در صورت اثبات وجود تأثیر مرگ، دلیل اقتصادی احتمالی آن چیست؟
برای یافتن پاسخ پرسشهای فوق در رابطه با تأثیر مرگ هنرمند ابتدا باید نگاهی به مؤلفههای موثر بر تعیین و تغییر قیمت اثر هنری بیاندازیم و ببینیم سرمایهگذاری در عرصهی هنر تابع چه ویژگیهایی است. بهاینمنظور نیاز به شاخصی از قیمت هنر در طول زمان داریم. ارائهی چنین شاخصی به دلیل ناهمگن بودن و غیرمعمول بودن بازار معامله، دشوار به نظر میرسد. نمیتوان بهسادگی میانگین قیمت تمام آثار معاملهشده در یک دورهی خاص را محاسبه کرد یا سبدی از آثار هنری را برداشت و هزینهی خرید آن سبد را محاسبه کرد. به این دلیل که معمولاً دو رویکرد جایگزین، برای محاسبهی نرخ بازده نقاشی درطولزمان اتخاذ میشود. اولین مورد، رویکرد دوگانهای است که در آن تفاوتها در ویژگیهای نقاشی مانند ابعاد نقاشی، مواد استفادهشده، تاریخ نقاشی و غیره در قیمت تأثیرگذار است. رویکرد دیگر روش فروش مجدد است و روش مستقیمتری برای محاسبهی نرخ بازگشت سرمایه است. این رویکرد صبر میکند تا یک نقاشی دو بار فروخته شود و سپس نرخ بازده را در دورهی بینابینی محاسبه میکند. در محاسبات رویکرد دوم عوامل پیچیدهتری در نظر گرفته میشوند که در قیمتگذاری در زمان قبل و بعد از مرگ هنرمند، تأثیر انکارناپذیر اما ناملموسی دارند. محققان مختلف عوامل بسیاری ازجمله سن هنرمند در زمان مرگ، انحصارگری کالاهای بادوام براساس نظریهی کاوس، انتقال عاملیت از شخص هنرمند به آثار او، امیدبهزندگیِ مشروط، شرایط عرضه و تقاضا، اثرگذاری پارامتر سلیقه و اثر نوستالژی را مطرح میکنند. پارامتر مشترک و تعیینکننده در تمام موارد گفتهشده، مرگ یک هنرمند است که تمام معادلات را به هم میریزد.
البته ناگفته نماند که براساس نظریات محققانِ دیگر هرگونه تأثیر مرگ بر قیمتهای هنری و کلکسیونها بهطورکلی یک پدیدهی گذرا است که ناشی از علاقهی مجدد به کار هنرمندان پس از خبر مرگ آنهاست. از این پدیده بهعنوان «اثر نوستالژی» یاد میشود که وجود آن با استفاده از دادههای سیر زمانی روی قیمت کارتهای ورزشی ۱۳ بازیکن مشهور بیسبال ثابت شده است. قیمت کارتها در زمان مرگ بازیکن افزایش مییابد، اما تنها برای مدتیکوتاه. با وجود اینکه دادهها ممکن است «اثر نوستالژی» را نشان دهد، اما چیزی درمورد وجود تأثیر مرگ نمیگویند. مشخصاً بهایندلیل که تغییر شرایط عرضه باتوجه به انحصارگری کالای بادوام در این مطالعات در نظر گرفته نشده است.
خواه درطول زندگی و خواه پس از مرگ هنرمند، عوامل متعدد و پیچیدهای بر عرضه و تقاضای هنر و قیمت آثار وی تأثیر میگذارند. تأثیر یا عدمتأثیر مرگ بر قیمتی که اثر یک هنرمند در حراج کسب میکند، بهطورکلی به شرایط عرضه و تقاضا در بازار هنرمند بستگی دارد. و این شرایط بهشدت تحتتأثیر اطلاعات مربوط به شرایط گذشته و آیندهی احتمالی آن بازار قرار میگیرد. تقاضا برای کار یک هنرمند به مجموعهای از عوامل مانند میانگین قیمت فعلی اثر یک هنرمند، درآمد و توزیع درآمد در بازار مربوطه، قیمت سرمایهگذاریهای جایگزین، «هیجان» و تبلیغات، قیمت موردانتظار در آینده و واضحتر از همه، سلیقهها بستگی دارد. در کوتاهمدت، عوامل اقتصادی (همراه با عوامل مؤثر بر سلیقه) ممکن است بهعنوان عوامل تأثیرگذار بر قیمتها شناخته شوند و در یک دورهی طولانیتر، پارامتر سلیقه، تا حد زیادی عدم پیشبینیپذیری را وارد عرصه میکند. بدیهی است عرضهی فیزیکی تمام داراییهای یک هنرمند، ازجمله آثاری که توسط خود هنرمندان نگهداری میشود را در بر میگیرد. این عرضهی فیزیکی شامل تمام اقلام موجود در مجموعههای خصوصی و داراییهای موزههایی میشود که ممکن است «عدم دسترسی» ایجاد کنند. بهعنوان یک جریان، عرضهی هنرمند (یا هنرمندان) تابعی از نرخ خروجی او و مقداری از نرخ فروش آثار در حراج و جاهای دیگر است. خود این نرخها تابع مجموعهای از متغیرها هستند. اما هنگام مرگ، محصول یک هنرمند به پایان میرسد و تعداد محدودی از آثار (به طور بالقوه) برای فروش در گالریها و حراجها در دسترس میماند.
اولین تحقیقی که مستقیماً به تأثیر مرگ در قیمت آثار هنری پرداخته است توسط اوکلند و همکارانش در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۰) انجام شده. آنها باتکیه بر این مسئله که هنرمندان کالاهای بادوام خود را در شرایط بازار رقابتی انحصاری تولید میکنند، یک زیربنای نظری برای تأثیر مرگ ارائه کردند. بنابراین با در نظر داشتن بازیگران اصلی در بازار هنر میتوان گفت تئوری کاوس در اینجا صدق میکند. استدلال اصلی کاوس ساده است. اگر فرض کنیم که برخی از افراد (یا مجموعهای از افراد) کنترل انحصاری تمام زمینهای آمریکا را در اختیار دارند، انحصارگر میتواند زمین را با نرخهای تعیینشده بهواسطهی منحنی تقاضا بفروشد. با فرض اینکه مقدار کل زمین موجود ثابت است، انحصارگر میخواهد مقدار مشخصی از زمینها را بفروشد و قیمتی انحصاری برای آن مشخص کند. اندکی تأمل نشان میدهد که یک «انحصارگر کالاهای بادوام» نمیتواند بدون تضمین عدمفروش بیشتر از منحنی تقاضا با قیمتهای پایینتر از قیمت انحصاری، چیزی بیش از قیمت رقابتی زمین درخواست کند.
مشکل این است که تولیدکنندهی انحصاری نمیتواند قراردادی را امضا کند که تولید آتی را محدود میکند. پس بهترین کاری که او میتواند پس از فروش یک اثر انجام دهد این است که سعی کند اثر دیگری را به بالاترین قیمت ممکن بفروشد. این تا زمانی ادامه پیدا میکند که قیمت، به پایینترین قیمت ممکن، کاهش یابد. اما مصرفکنندگان کاهش قیمت را پیشبینی میکنند و تمایلی به پرداخت مبالغی بیشتر از قیمت رقابتی برای کالا نخواهند داشت. بنابراین انحصارگر، قدرت انحصاری خود را از دست میدهد. بدیهی است که انحصارگر باید ابزاری برای ضمانتدادن به خریداران برای عدم فروش مابهتفاوت بین مقادیر انحصاری و رقابتی زمین، طراحی کند تا از ارزش سرمایهگذاری آنها محافظت شود. کاوس تعدادی راه پیشنهاد میدهد. ضمانت بازخرید، ترتیبات اجاره و واگذاری آن مابهتفاوت برای مقاصد غیربازاری (برای مثال پارکهای عمومی) ممکن است به انحصارگر اجازه دهد که بتواند قیمت انحصاری خود را اعمال کند. در غیر این صورت، انحصارگرِ کالاهایِ بادوام بههیچوجه نمیتواند چنان رفتاری داشته باشد و درنتیجه باید قیمت رقابتی ارائه کند.
در این مدل ساده، یک قیاس مناسب با خروجی یک هنرمند دیده میشود. واضح است که منحنی تقاضا و درآمد نهایی هر هنرمند تحت تأثیر عوامل متعددی ازجمله نرخ «عادی» موردانتظار برای خروجی در طول زمان است. برای سادهکردن موضوع، فرض میکنیم که خروجی یک هنرمند قابلیت جایگزینی بسیاری دارد و آثار او در هر رسانهی معینی همگن هستند: بنابراین «عنصر انحصاری»، سبک یا سبکهای هر هنرمند است. با ادامهی خلق اثر درطولزمان، «تولیدکننده باید تأثیر اعمالش بر انتظاراتی که مصرفکنندگان نسبت به اقداماتش در دورههای آینده دارند، را در نظر بگیرد». ارزش کار یک هنرمند در بازار تقاضا به عرضهی محدود است و هنرمند در صورت کمتر بودن زیان حاصل از انجام این کار در قیاس با سود حاصله (در طول زمان)، این قانون را رعایت میکند. اما، همانطور که کاوس اشاره میکند، «هیچ دلیلی وجود ندارد که شرایط بهگونهای پیش نرود که همیشه انتظارات مصرفکنندگان نسبت به محدودیت در خلق اثر را برآورده نکند و در چنین شرایطی، خروجی در همهی دورههای زمانی بهگونهای خواهد بود که هزینهی نهایی با قیمت برابری میکند (یعنی راهحل رقابتی). اگر برخی از ترتیبات ذکر شده در بالا (بازخرید و غیره) با مصرفکنندگان منعقد نشوند، این اتفاق میافتد.
هنرمندان خود را در جایگاه انحصار کالاهای بادوامی مییابند که فقط میتوانند بهطورناقص با متقاضیانِ این کالای انحصاری قرارداد ببندند. هنرمندانی که با رسانههای «قابلِتکثیر» کار میکنند (نقشهای چوبی، لیتوگرافی، لینوکات، چاپ، و غیره) معمولاً بهعنوان ضمانت، نسخههای خاص آثارشان را محدود میکنند. علاوهبر این، برخی از هنرمندان «تبلیغ» میکنند که بخشی از آثار آنها وارد بازار سنتی نخواهد شد. بااینحال، بهطورکلی، هیچ سازوکار قابل اجرا و بادوامی وجود ندارد که بتوان بین هنرمند و متقاضیان به این توافق قطعی رسید که هنرمند با «خلق بیش از حد» آثار، «بازار» را خراب نکند. چشمانداز این کاهش ارزش، بهطورکلی، قیمتها و بازده را در سطوح رقابتی نگه میدارد و پتانسیل کاهش ارزش تا زمان مرگ یا زمان مورد انتظار مرگ هنرمند وجود خواهد داشت.
بنابراین در طول زندگی یک هنرمند، قیمتها بسیار پایینتر از قیمت انحصاری است. واضح است که مرگ ابزار نهایی برای متعهد شدن به توقف تولید است. بنابراین، قیمتهای هنری با مرگ هنرمند افزایش پیدا میکند چون آثارش به طور ناگهانی از آنچه پیشبینی میشد کمیابتر خواهد شد. اوکلند، رسلر و واتسون بعد از پایهگذاری این زیربنای نظری، به شناسایی تجربی تأثیر مرگ با کمک رگرسیون قیمتگذاری دوگانه پرداختند. دادههای آنها شامل سوابق حراج مربوط به آثار ۲۱ هنرمند آمریکای لاتین است که در نزدیکی یا در طول دورهی تحقیقاتشان درگذشته بودند. براساس بررسیهایی که آنها انجام دادند مشخص شد که قیمتها در سالهای نزدیک پس از مرگ یک هنرمند به اوج خود میرسند و طبیعتاً تأثیر مرگ را تایید میکنند.
از لحاظ نظری، سن هنرمندان در هنگام مرگ نیز در قیمتگذاری آثار آنها دخیل است. از آنجا که احتمال مرگ با افزایش سن بالاتر میرود، خبر مرگ یک هنرمند قدیمی چندان تعجبآور نخواهد بود و این مسئله قبل از مرگش تاحدزیادی در قیمت آثار هنری وی اثر گذاشته است. بهعبارتدیگر، تأثیر مرگ برای یک هنرمند سالمند چندان قابلتوجه نخواهد بود. علاوهبراین، مرگ یک هنرمند قدیمی باعث کاهش نسبتاً کمی در اندازهی پیشبینیشدهی آثار او میشود که باز هم با اعلام مرگش به افزایش نسبتاً کمی در قیمت آثار میانجامد. با این فرضیات میتوان انتظار داشت که تأثیر مرگ با افزایش سن هنرمند در زمان مرگ، کمتر باشد.
نتایج مطالعات دیگر نیز این نظریه را تایید میکنند. قیمت آثار یک هنرمند باید به کل عرضهی موردانتظار بستگی داشته باشد که همین مورد اخیر به امید به زندگی مشروط هنرمند در زمان فروش بستگی دارد. دادههای حاصل از قیمت فروش آثار هنرمندان دانمارکی در حراجی در دورهی 1989 تا 2008 نشان میدهند که متغیر «امید به زندگی مشروط» (که برای هنرمندان درگذشته، صفر در نظر گرفته میشود) تأثیر منفی شایانتوجهی بر قیمتهای هنری دارد. این درحالی است که متغیرهای ساختگی نشان میدهند، درقیدحیاتبودن یا نبودن هنرمند اثر مستقلی بر قیمت آثار هنری او نخواهد داشت.
براساس مطالعات انجامشده با استفاده از دادههای فروش ۴۰۰ هزار اثر هنری، رابطهی بین تأثیر مرگ و سن هنرمندان در هنگام مرگ U شکل است. بهعبارتدیگر، مرگ هنرمندان جوان درواقع قیمت آثار هنری آنها را کاهش میدهد و ازطرفدیگر تأثیر مرگ برای هنرمندان مسنتر مثبت است و با مرگ هنرمند در سن بالا صفر میشود. تأثیر منفی بر قیمت، در مرگهای نابهنگام، بر تقاضاهای آثار هنری مبتنیبر شهرت نتیجهی مستقیم و قابلتوجهی دارد. این مکانیسم بهاینشکل عمل میکند: هنرمندان در ابتدای کار خود شهرت زیادی ندارند. مجموعهدارانی که بهصورتاتفاقی با آثار هنرمندان جوان خوشآتیه آشنا هستند، بهای درخورتوجهی را برای آثارشان میپردازند و انتظار دارند این هنرمندان، در نهایت شهرتی کسب کنند که بهای پرداختهشده را توجیه کند. حال اگر چنین هنرمندی به مرگ نابهنگام بمیرد، ممکن است آثار او نتوانند شهرت موردانتظار را ایجاد کنند و درنتیجه قیمت آن آثار کاهش مییابد. بنابراین دو مکانیسم برای تعیین تأثیر مرگ وجود دارد: اثر مثبت استاندارد ناشی از کمبود غیرمنتظره عرضه و اثر منفی ناشی از انتظارات برآوردهنشدهی طرف تقاضا. اثرات مثبت و منفی بر هنرمندانی که در سنین پیری میمیرند صفر خواهد بود. به علاوه، نایاب شدن آثار و اثر شهرت باعث ایجاد رابطهی معکوس U شکل بین تغییرات قیمتِ مربوط به مرگ و سن در هنگام مرگ میشود.
بررسی مجموعهی متغیرهایی که علاوهبر تأثیر مرگ در قیمت آثار هنری مؤثرند بهموازات تأثیر مرگ، نتایج جالبتوجهی به دست میدهد:
۱. مدیوم: واضح است که انواع مختلف آثار هنری قیمتهای متفاوتی دارند. رنگروغن روی بوم بالاترین قیمت را دارد (۴۱۰+ درصد در مقایسه با چاپ) و پسازآن نقاشی روی کاغذ (۸۰+ درصد) و چاپ در رتبههای بعدی هستند.
۲ اندازه: نقاشیهای رنگروغن، طراحیهای روی کاغذ و چاپها در سایزهای مختلفی خلق میشوند اما اندازههای غیرمعمول در میان آثار همواره توجهها را جلب میکنند. اندازهی آثار در سه مدیوم گفته شده متفاوت است. در آثار چاپی، افزایش ارتفاع و عرض به اندازهی ۱۰ سانتیمتر به ترتیب قیمت را در حدود ۷.۲ و ۳.۹ درصد بالا میبرد. در نقاشیهای رنگروغن افزایش قیمت قابلتوجه و قیمت عکسها هم با افزایش اندازه افزایش دارد. اما انتظار میرود که یک اندازهی بحرانی وجود داشته باشد به این معنی که اندازههای بزرگتر از ابعاد دیوارهای منازل مجموعهدارانِ معمول، دچار افت قیمت میشوند. به طور دقیقتر؛ قیمت نقاشیهای رنگروغن تا اندازهی تقریباً ۲.۵ × ۴ متر (ارتفاع × عرض) افزایش مییابد اما ابعاد بزرگتر دچار افت قیمت میشوند. همین امر برای کارهای روی کاغذ که اندازهی بهینهی آنها از نظر درآمدی ۳.۲ × ۳.۸ متر است، صدق میکند.
۳. امضاء: امضاء نشانهی اصالت است. درصورت امضای یک اثر هنری، قیمتها تقریباً ۲۷ درصد بالاتر میروند.
۴. عرضه: میتوان انتظار داشت که عرضهی واقعی اثر یک هنرمند (که براساس تعداد آثار حراجشده در سال، اندازهگیری میشود) قیمت آثار هنری او را کاهش دهد. این انتظار مبتنیبر این باور است که بیشتر مجموعهداران، صرفاً به داشتن یک اثر از یک هنرمندِ خاص علاقه دارند تا یک اثر هنری خاص. برآوردهای ما درواقع نشان میدهد که عرضهی اضافی ۱۰ اثر هنری در سال، قیمت بازار را حدود ۰.۵ درصد کاهش میدهد. اگرچه این اثر خیلی زیاد نیست، اما نشان میدهد که عرضهی واقعی غیرمعمول باعث کاهش قیمتها میشود، یا برعکس، قیمتهای بالا در بازارهای کم و خاصی منطقی هستند.
۵. کشور محل فروش و خانهحراج: تأثیر کشور محل فروش و سالنهای فروش خاص در شکل ۴ خلاصه شده است. تمامی درصدهای تغییرات قیمت گزارششده در شکل ۴ مربوط به یک اثر هنری فروخته شده در اروپا است، اما نه در خانهحراج ساتبیز یا کریستیز و نه در لندن یا پاریس. فروش در ساتبیز نیویورک (۷۹+ درصد) نسبت به فروش در ساتبیز لندن (۶۴+ درصد)، ساتبیز پاریس (۳۳+ درصد) و اتاقهای فروش ساتبیز در بقیهی کشورهای اروپایی (۱۵+ درصد) قیمتهای بالاتری را به همراه دارد. فروش در ساتبیز در ایالات متحده بهاستثنای نیویورک حتی کمتر (۹- درصد) است. برخلاف ساتبیز، حراج کریستیز در لندن (۸۰+ درصد) قیمتهای بالاتری نسبتبه نیویورک (۷۱+ درصد)، بقیهی ایالاتهای آمریکا (۵۰+ درصد)، پاریس (۱۷+ درصد)، و بقیهی اروپا (۷+ درصد) به همراه دارد. جدای از این دو خانهحراج بزرگ، قیمتها در لندن (۱۹+ درصد) بالاتر از نیویورک (۸+ درصد) و پاریس (۲+ درصد) است و فروش در ژاپن (۳۵+ درصد) بیش از فروش در اروپا و ایالات متحده (۱۳- درصد) است.
۶. شاخص قیمت: شاخص قیمت دوگانهی آثار هنری که از ضرایب تخمینی سالانهی ساختگی حاصل میشود، در جدول اول شکل ۵ نشان داده شده است. در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵)، قیمتهای هنری دوباره به سطح بالاترین قیمت بازار هنر در سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) رسید. در طول دههی ۱۳۷۰ (۱۹۹۰) قیمتها نسبتاً پایین و ثابت بودند.
۷. ژانر: دههای که در آن یک اثر هنری خلق شده است صرفاً نشانگر سن نیست، بلکه در درجهی اول نشان از ذائقهی مجموعهداران معاصر برای دورهها و ژانرهای خاص دارد. بنابراین، ضرایب تخمینی متغیرهای ساختگی دهه، نشان میدهد که چه دورههایی در طول دورهی مشاهده ۱۳۵۹ تا ۱۳۸۴ (۱۹۸۰-۲۰۰۵) رایج بوده است. نتایج در جدول دوم شکل ۵ خلاصه شده است. آثار هنری از دورهی ۱۳۵۹ تا ۱۳۸۴ (۱۹۸۰-۲۰۰۵) بالاترین قیمتها را دارند. قیمت آثار دورههای بعدی به طور مثبتی با افزایش سن تغییر میکنند. به نظر میرسد که آثار جدید از این قاعدهی فرار مستثی هستند، زیرا هنرمندان معاصر قادرند دقیقا آن نوع اثر هنریای را تولید کنند که با ذائقه مجموعهداران معاصر مطابقت داشته باشد.
به نظر می رسد که افراد قادر به پیشبینی حرکات آتی قیمت براساس حرکات قیمت گذشته هستند و همبستگی سریالی قابلتوجهی در دادهها وجود دارد. علاوهبر این، اغلب گفته میشود که استادان قدیمی نسبت به هنرمندان معاصر از نرخ بازدهی بالاتری برخوردار هستند (اگرچه مجموعهای از مقالات نشان میدهد که ممکن است برعکس باشد). همچنین به نظر میرسد انحرافاتی از قانون قیمتگذاری وجود دارد. چاپهای یکسان با قیمتهای مختلف به فاصلهی چند روز و بدون انتشار اطلاعات مربوط به هنرمند به فروش میرسند. به نظر میرسد برخی از خانههای حراج بهطورمداوم قیمتهای بالاتری را برای نقاشیهای حراجشده به دست میآورند و شواهدی وجود دارد که نشان میدهد قیمتهای هنری در برخی ماهها به طور سیستماتیک پایینتر از ماههای دیگر است.
تئوری تغییرات ناشی از مرگ در قیمت آثار هنری باتکیهبر ارتباط بین تقاضا برای آثار هنری و شهرت هنرمند توضیح داده میشود. جهت و اندازهی تأثیر مرگ، به سن هنرمند در زمان مرگ بستگی دارد و با بسط این نظریه باید گفت که تأثیر مرگ درمورد مرگ نابهنگام منفی است. اثر منفی مرگ بهدلیل زمان طولانی موردنیاز برای رسیدن به شهرتِ پایدار در دنیای هنر ایجاد میشود. بنابراین، اگر یک هنرمند خوشآتیه پیش از آنکه شهرتش به سطحی متناسب با کیفیت هنری کارش برسد، بمیرد، امید مجموعهداران اولیه به داشتن یک اثر هنری که برای عموم به رسمیت شناخته شود، از بین میرود و در نهایت قیمت آثارش افت میکند.
تحقیقات ثابت کرده است که شهرت، یک عامل تعیینکنندهی مهم در قیمت آثار هنری است. اگرچه این گفته بهسختی میتواند به یک بینش جدید منجر شود، اما باید تاکید کرد که مکانیسمهای زیربنایی تأثیر مرگ را نمیتوان بدون در نظر گرفتن شهرت به درستی درک کرد. افزایش قیمت اساساً نتیجهی افزایش تقاضا برای نقاشی در دورهای است که فاصلهی کمی از مرگ دارد. (تغییر کوچکی در عرضه نیز ممکن است رخ دهد). درحالیکه تقاضا برای کار یک هنرمند خاص پیچیده و تابعی از متغیرهای متعدد است، رفتار هنرمند و این واقعیت که او زنده است و میتواند نرخ خروجی را تغییر دهد، تأثیر آشکاری بر انتظارات متقاضیان دارد. درواقع این طرفِ تقاضا است که «تأثیر مرگ» را پدید میآورد. این یقینِ پس از مرگ؛ یعنی اطمینان از کاهش عرضه یا عرضهی صفر است که بازار تقاضا را برای خریداری آثار یک هنرمند تحریک میکند. بیشک معیار شهرت که مستقل از قیمت آثار هنری هنرمند یا طول دوران حرفهای وی است در تحقیقات تجربی آینده درمورد قیمتگذاری آثار هنری، بهطورکلی، و بهطورخاص تأثیر مرگ، نقش بسیار پررنگی خواهد یافت.
منابع:
-شهرت، قیمت، و مرگ: تحلیلی تجربی بر قیمتگذاری آثار هنری، نوشتهی هاینریش دبلیو اورسپرانگ و کریستین ویرمن
- آیا نقاشی های هنرمندان مرده زنده ترند؟ - عاملیت در توصیف آثار هنری قبل و بعد از مرگ یک هنرمند، نوشتهی کارن سالیوان و سالی باتلر
- «تأثیر مرگ» در قیمت آثار هنری: یک کاوش در بازار تقاضا، نوشتهی آر. بی. اوکلند
- تأثیر مرگ بر قیمت آثار هنر: شواهدی از دانمارک، نوشتهی دیوید مدیسون و آندرس جول پدرسن