محصص که به درستی باید جریان نقاشی طبیعت بیجان در مدرنیسم ایرانی را وامدار او دانست، در ساخت طبیعت بیجانهای خود، همچون اثر حاضر، نگاهی هوشمندانه به مهمترین جریانهای نقاشی غربی در قرن بیستم دارد؛ اما ارایه او در نهایت به یک از آن خودسازی فاخر و شخصی تبدیل می شود. هیچ نقاشی در مدرنیسم ایرانی، چون محصص ترکیببندی کار خود را به آثار معروفی که از سزان میشناسیم، نزدیک نکرده است. نوع پرسپکتیو محصص در این اثر، ادای دینی است به میراث سزان در پرسپکتیو، اما در رنگگذاری، تماماً شاهد دستاورد منحصر به فرد او هستیم. پیش کشیدن تاریخ هنر، بازی هوشمندانهای است که محصص با مخاطب آغاز میکند: مثل ترکیببندیهایی برگرفته از سزان و گاه پیکاسو؛ فضای پر ابهامی که در آثار دکریکو میشناسیم، و بطریهایی که به نوعی امضای نقاشیهای جورجو موراندی محسوب میشوند. اما در نهایت محصص هیچ کدام از اینها نیست؛ جهانی که میسازد، علیرغم ارجاعات مکرر فرمی به تاریخ هنر قرن بیستم، عمیقاً روحی رنسانسی از قرون پانزدهم و شانزدهم دارد؛ صلابت و استواری نقاشی و مجسمه را چون آثار شکوهمند رُمی و فلورانسی در این دوره تعریف میکند؛ و نهایتاً خود را نه یک هنرمند به معنی متعارف، بلکه یک آرتیزان[۱] یا صنعتگر هنرمند میداند. اینچنین است که بهمن محصص تعریفی فراتر از یک نقاش برای مخاطب امروزی پیدا میکند و فهم بیننده از سوژهای بیجان را به سرحد کمال میرساند.
مسئله تکنیک، رنگگذاری و ساخت زمینه اثر، از ویژگیهای مهم در آثار بهمن محصص محسوب میشود که در پژوهشها و نقدها کمتر به آن پرداخته شدهاست. چرا که معمولاً شخصیت دگراندیشانه او در مدرنیسم ایرانی، بیش از مسئله تکنیک و سبک، مورد توجه قرار گرفتهاست. همان طور که در این اثر دیده میشود، رنگهای محصص، ماهیتی جسمانی و سنگین دارند؛ به طوری که این سنگینی، گویی عناصر تصویر شده را با جاذبهای شدید بر سطح بوم ثابت کرده است. عناصری همانند بطری، ماهیها و سیبهای رنگباخته، چون یک میراث باستانی هزاران ساله، حالتی تندیسگون، مسخ شده و سنگی به خود گرفتهاند. در فیلم مستندی که از محصص ساخته شده، به خوبی دیده میشود که او چطور با قلمموهای سرپهن، درشت و زبر، زمینه کار را میسازد و نقاشی را سرانجام با همان قلم به پایان میرساند[۲]
[۱]. بهمن محصص در گفت وگویی که در سوم شهریور ۱۳۷۳ با احمدرضا احمدی، محسن طاهر نوکنده، مرتضی ممیز و سیروس طاهباز دارد، اصطلاح آرتیزان را از نگاه خود تعریف میکند.
[۲]. مستندی با عنوان: چشمی که میشنود، ۱۳۴۶، ساخته احمد فاروقی قاجار