در تاریخ هنر، توجه به فرهنگ عامه، بزنگاه خروج از دوران مدرن و ورود به عالم پستمدرن است که با هنر پاپآرت زاده میشود. در فرهنگ برآمده از پاپ، آنچه اهمیت دارد توجه به امور ساده، عوامانه و دمدستی است که در ادوار گذشته و بهخصوص نخبهگرایی مدرن به حاشیه رانده میشد، اما اینبار بستری برای نمود و بروز مییابد. آثار فرهاد مشیری نوعی نئوپاپ معاصر است و در دل پرداختن به امور دمدستی و ساده، نگرش عامیانه و مردمپسند مخاطبان را میجوید و تلاش میکند آن را در نگاهی انتقادی به آثار باستانی و یا بازتولید تصاویر روزمره نشان دهد. او در اینباره میگوید: «کار من، هنری مردمی است؛ چیزی که من را دگرگون کرده و از آن لذت میبرم. برخلاف تصور برخی که فکر میکنند، منزوی هستم، اتفاقاً من از همه بیشتر عاشق چیزهاییام که مردم برای آنها ارزش قایل نیستند»[۱]. به بیان دیگر برای مشیری آنچه اهمیت دارد امور ساده است که به واسطه دستیابی آسان و حضور همیشگی در روزمرگی زندگی معاصر، به فراموشی سپرده میشوند.
مرز میان ارزش و هنر، اصالت و تکرار، کپی و بازتولید، عرصه دیگر فراخوانده شده در آثار مشیری است. وی اعتقاد دارد: «منجوقدوزیِ یک آگهی روزنامه همشهری یا کاربرد کلماتی چون عشق، تا ابد عاشقتم و… مصداق این ارتباط با پیرامون است. لایه اول معنایی این آثار شاید سادهانگارانه تلقی شود، اما لایههای معنایی بعدی برداشتهای تازهتری نصیب مخاطب میکند و او را قلقلک میدهد»[۲]. به دنبال تلاش مخاطب برای بازمعنا و یافتن لایههای زیرین تصویر، انواع نوستالژیهای کودکانه، قومی و فرهنگی به ذهن هجوم میآورند و بیننده را در میانه مفهوم فرهنگ و هویت به مبارزهای نرم و گاهی انتقادی و هشداردهنده فرامیخوانند.
در اثر پیشرو با عنوان «ما، رزها» رنگ صورتی زمینه در کنار بهکارگیری انواع سنگ و مرواریدهای شیشهای، منجوقدوزیها و پروانههای پلاستیکی، هنری خامدستانه و کیچ را شکل داده است که از بیانگری فرمالیستی و معیارهای زیباییشناسانه مدرن فاصله دارد. کودکی در میانه تصویر دیده میشود که چاقویی را در دست گرفته و در نوشتار انگلیسی «ما، رزها» چاقوهایی با دسته پلاستیکی سفید فرو رفتهاند. این اثر متعلق به مجموعهای است که هنرمند با تأثیر از کارتپستالهای مخصوص فصل جشن از برند لوییویتون کار کرده است. نقش کارتپستال در کنار برند شناختهشده لویی ویتون، یک تضاد معنایی ایجاد میکند. این تضاد به زبانهای مختلفی در اثر حاضر است: مثلاً در میان معصومیت کودکانه و چاقوهای فرورفته در متن اثر هم این تضاد دیده میشود؛ این کودک که به گفته خود هنرمند، نمادی از کودک درون اوست نمادی از بیگناهی است که با خشونت برآمده از نماد چاقو در تضاد است و هویت انسانی را در دوران مختلف زندگی از کودکی تا بزرگسالی به چالش میکشد. عنصر متضاد بعدی، در عمل برونسپاری پروسه تولید اثر هنری شکل میگیرد. در واقع مشیری این اثر را شخصاً تولید نکرده بلکه برای دوخت ظریف منجوقها و سنگدوزیها از تعدادی از زنانی که در کار دوخت و تزیینات لباسهای عروس هستند کمک گرفته و این دوختن مستمر، ظریف و صنایعدستیگونه را به ایشان سپرده است. این برونسپاری در کنار استفاده از حاضرآمادههایی چون چاقو، مفهوم خاصی را به اثر میافزاید که جز در بستر نگرشهای پستمدرن قابل معنا و تفسیر نیست. ایجاد این تضاد در نهایت ارجاعی برونمتنی به بحران هویت در دوران پستمدرن است که محور اصلی آثار مشیری را شکل میدهد. رنگها و فرمهای خامدستانه به واسطه حضور اسمبلاژهای مختلف سنگ و منجوق، جلوهای پر زرق و برق به تصویر میدهد که کنایهای به از دست رفتن ارزشها در باتلاق مصنوعی و خودفریب عالم امروزی است. این اثر بیان نگاه انتقادی همراه با شوخطبعی است که هجوآمیز بودن روزگار و زندگی در میان دستساختههای بیارزش انسانی را گوشزد میکند. زندگی بیارزشی که در بیرون پر تلألو و جذاب مینماید ولی به واسطه چاقو که نمادی قدرتمند از جریانی شوم در زیر بستر اجتماع است، سبب تخریب سعادت درونی انسانها میشود.
آثار فرهاد مشیری تا به امروز در معتبرترین موزهها و گالریهای جهان به نمایش درآمده و آخرین نمایشگاه بزرگ از آثارش، سال ۲۰۱۷ در موزه «اندی وارهول» (پیتسبرگ، امریکا) برگزار و با استقبال کمنظیری از سوی منتقدان و رسانهها روبهرو شد. آثار این هنرمند در چند سال گذشته، یکی از بالاترین رکوردهای فروش در حراجهای بینالمللی و حراج تهران را به خود اختصاص داده است.
[۱] . براتی، پرویز (۱۳۹۱) «باید جریان حراجیها را جدی بگیرند»، گفتوگو با فرهاد مشیری، روزنامه شرق، ۲۷ فروردین، شماره ۱۵۰۴.
[۲] . همانجا.