فریده لاشایی را میتوان بانوی پردههای شاعرانه نامید. آثار او زنانه، پر احساس و ابهامبرانگیزند. جهان تصویری فریده لاشایی، بیانگر لحظه ناب از شهودی سرمستانه است؛ شیوه نقاشی او نرم و در عین حال نمایانگر تشویشی زنانه است. استفاده از خطوط که گویی در نوعی خلسه بر بستر بوم مینشیند، یادآور خوشنویسی ایرانی و بهرهای است که نقاش از فرهنگ سرزمین مادری برده است.
لاشایی را میتوان دلبسته و دستپرورده «طبیعت» دانست. برای او طبیعت همواره نوعی الهام بکر را به همراه داشته است. وي ارتباط خود با طبیعت را اینگونه بیان میکند: «طبیعت حس اولیه و اساس زندگی را در من برمیانگیزد، حسی که در عشق تجربه میکنیم، نوعی از همانندسازی با طبیعت، شور هستی را در من برمی انگیزد و بدین ترتیب با عناصر درونی خود رابطه برقرار میکنم»
[۱].
درخت، گل و ابرها، از عناصر تکرارشونده در نقاشیهای لاشایی است، با این حال روح سرکش و هنرمند او طبیعت را بهانهای برای دستیابی به لایههای درونیتر میدانست. از همین رو پیدا کردن فرم آشنا در نقاشیهای وی کار دشواری است. رنگ در آثار لاشایی همه چیز است و به جای تمامی عناصر بصری حرف میزند. همین رنگ نیز در نقاشی حاضر، به تجرید رسیده است؛ تُنهای قهوهای، سپید و آبی توانایی آن را دارند تا تمام آنچه در ناخودآگاه هنرمند خطور كرده را به بستر ظهور رساند. در نقاشی پیش رو میتوان لکه قهوهای در بالای صفحه را شبیه به درختی دانست که تا مرز انتزاع پیش رفته و از هویت تعریفشده درخت رهایی یافته است. این لکه نرم، با لبههای متزلزل، در پهنه سپید بوم كاملاً معلق است. آبی آسمان، یادآور تقدس و بهشت، در گوشه سمت راست تابلو شرّه کرده و بر سپیدی زمینه که نمادی از خرد، معنویت، نور و زندگی جاویدان است، سرازیر شده است. ضربهقلمهای سرمست بر کیفیت تغزلی تابلو افزوده و صحنهای را شکل داده که زیبا، آرام و پراحساس است.