اثر حاضر به یکی از مهمترین دورههای نامی تعلق دارد که تماماً معطوف به یک زبان بصری مدرن و منحصر بهفرد است. زبانی که در آن سه عنصر حجم، نور و فضا اهمیتی اساسی برای هنرمند پیدا میکند. او تنها با رنگ سفید، برجستگیهای موضعی و سطوح پارچهای کشیده شده بر روی بوم، این اثر را در نهایت کمینهگرایی آفریده است.
در این مجموعه آثار نامی، اشیاء یا حجمهایی که از سطح بوم خارج میشوند، به صورت برجستگیهایی گاه منظم و هندسی و گاه بینظم و اتفاقی، سطح تخت نقاشی دوبُعدی را به چالش کشیده و به آثاری منتهی میشوند که در مرز میان نقاشی و مجسمه قرار دارند. نتیجه کار آثاری است سهبُعدی همانند مجسمه که همچون نقاشی به روی دیوار ارایه میشوند. این اشیاء برآمده از سطح بوم، فراتر از این که بخشی از یک ایده شکلی باشند، یک رویداد هستند که گستره نقاشی را به صحنه یک اتفاق تبدیل میکنند؛ همانند سطح زمینی که رویشی در آن به وقوع پیوسته است.
اثر حاضر در نمایشگاه روز جهانی مبارزه با بیسوادی که در سال ۱۳۴۷ از سوی کمیسیون ملی یونسکو در تهران برگزار شده بود، به نمایش درآمد و برنده جایزه افتخار نمایشگاه شد. در اینجا نامی به شکلی ساده و در عینحال نمادین به موضوع بیسوادی پرداخته است. در زمان خلق این تابلو، بر اساس آمار یونسکو، یکچهارم جمعیت جهان بیسواد بودند. نامی با نمایش حجمی دایرهشکل که به چهار قسمت تقسیم شده، تصویری از کره زمین به دست میدهد که سه بخش آن برجسته و نمادی از دانش، سواد و تعالی است و یک قسمت دیگر آن، فرو رفته و نمادی از بیسوادی و بیفرهنگی است.
آبسترههای سفید نامی بدون شک مدرنترین آثار او و بیانیه نهایی هنر وی به شمار میروند. این نقاشیها نه در پی راز هستند، نه مصمم به حالتگرایی و تأثیرگذاری رمانتیک، نه گزارشی از زندگی و نه فراخوان تراژدی؛ آنها راجع به نقاشی هستند و قلمروهای آن؛ راجع به نظم و بینظمی، اتفاق و تصادف، ماده و تفکر، شیء و خلأ و وجود و فقدان.
نامی در سال ۱۳۴۵، در جریان ساخت اثری به منظور شرکت در مسابقه نقاشی به مناسبت روز مادر، به طور اتفاقی به قابلیت سهبعدیسازیِ نقاشیهای سفید خود پی برد و از آن پس بارها این شیوه را آزمود. او پیش از دوره نقاشیهای سفید، از رنگهای زنده و شاد و فضایی کودکانه در آثار خود استفاده میکرد، اما به موجب کشش روزافزون به رنگ سفید، رنگهای درخشان به تدریج از آثارش حذف شدند تا او به یک نقاش مدرنیست کمینهگرا تبدیل شود. به گفته او: «این تجربه سرآغاز نگرشی آگاهانهتر به دنیای نقاشی بود. رنگ سپید به نقاشیهای من راه یافت و به مرور بخشی از بافت ذهنی مرا تشکیل داد. دنیا را از پس یک صافی بزرگ میدیدم. گویی نور سپید بر تمام ذهن و اندیشهام میتابید. سپید میدیدم، میشنیدم، فکر میکردم و احساس میکردم»[۱].
غلامحسین نامی در سال ۱۳۵۷ برای ادامه تحصیل به امریکا رفت و در آنجا آثار سهبعدی سفید خود را به عنوان پایاننامه تحصیلی به نمایش گذاشت. تعدادی از آثار شاخص این دوره سفید او، در موزه شهر میلواکی، مجموعه هنری دانشگاه ویسکانسینِ امریکا و نیز موزه هنرهای معاصر تهران نگهداری میشود.
[۱] . بخشی ازگفتوگوی غلامحسین نامی با مرتضی ممیز در کتاب «غلامحسین نامی: برگزیده آثار ۱۳۷۳-۱۳۴۲»، نشر هنر ایران، ۱۳۷۵، ص۱۳.