نگاه ذابحی به پيرامونش آغشته به تلخی و اندوه است. اين اندوه با غلبه رنگ سياه در نقاشیهای طبیعتبیجانها و پرترههای او بازتاب يافته است. حضور ماندگار این تیرگی در آثار وی جز تجربههای شخصی هنرمند، به نگاه او به عرفان ایرانی و «عقل سرخ» سهروردی نیز باز میگردد. ذابحی در سال ۷۳ در بيانيهای اين عصر را «عصر سياه» ناميد که نباید از سياهی هراسيد و نوشت: «سرانجام عقل سرخ سهروردی بزرگ، کوله بار مرا بعد از یازده سال کنکاش در مورد سياهی و تيرگی به سر منزل مقصود رساند، تا بدانم اين نهضت يک انگيزه درونی و روحی است و عبوديت میآورد و راه ظلمت، تکامل در پی خواهد داشت. زرق و برق دنيای تجملی و بیپايه امروز اين مکتب را طلب میکند. دنيا يا دنياهای تاريک را ببينيد تا روشنايیهای همه اعصار را بهتر دريابيد که هر دو مکمل يکديگرند. عصر، عصر سياه است، اما پايان شب سيه سپيد است»[۱].