سالهاست که قابلیتهای هنر فاخر خوشنویسی ایرانی برای هنرمندانی چون محمود زندهرودی دستمایه خلق آثاری شده که فرمهای رقصان و پیچان خط فارسی را در بستری زیباییشناسانه با رویکردی فرمالیستی متجلی میسازد. او که فعالیت هنری خود را با جنبش سقاخانه و ساخت نقشبرجستههای برآمده از بوم آغاز کرد، در آثار متأخرش به استفاده صرف از خوشنویسی روی آورده و این تغییر جهت به مذاق بسیاری از منتقدان هنری خوش آمده است؛ مثلاً ژان لوک پرز درباره این دوره آثار او میگوید: «زنده، زندهتر از همیشه است. زنده با آزادی تمام به وجد آمده است. زنده جادوگر، زنده جاودانه»[۱].
در واقع نگاه محمود زندهرودی در خلق بسیای از آثار خود به گونهای است که رهاورد آن جداسازی معنا از واژه است؛ مخاطب به دور از خوانش کلمات، فرم حروف را در بستری آشناییزدایی شده از مفاهیم نوشتاری میبیند و با زیبایی نگارشیِ کلمات از زاویهای جدید مواجه میشود. این برخورد فرمالیستی با خط فارسی نشانگر قابلیتهای فرم منحنی در حروف این خط است که در قواعد گرافیکی خط غربی، همانندی ندارد و به همین جهت همه نوع بینندهای را فارغ از زمان و مکان و فرهنگ در دایره مخاطبان خود جای میدهد.
در این اثر هنرمند تلاش کرده با تکرار خطوط و کلمات مختلف که چندباره بر روی هم افتادهاند و برای ذهن مخاطبِ آشنا به هنر ایرانی یادآور سنتی شناخته شده است، سیاهمشقنویسی دوران شکوه خوشنویسی را تداعی کند. با این حال نوع انباشت حروف و گره خوردن فرمی آنها در یکدیگر که به واسطه برجستهنگاری، زیبایی افزون یافته تابلو را به مرز نقاشی انتزاعی نزدیک میکند. گویی حروف و کلمات از یک سو با انتزع از معنا و از سوی دیگر به واسطه تکنیک اجرایی، بیانی نوین مییابند که جز در بستر نقاشی نمیتوان برای آن مفهومی یافت. رنگهای آبی و فرم کشیده حروف تکرار شونده که در ردیفهای افقی در حرکت هستند، حرکت مواج آب را به بیننده تداعی میکند.
[۱] . زندهرودی، فرانسیس؛ محمود زندهرودی؛ انتشارات خانه و فرهنگ گویا، ۱۳۹۴، ص ۱۵۷.