نقاشی های فیگوراتيو مهرداد محی علی صحنه هایی رئالیستی است که به واسطه تکرار یک مفهوم خاص در وجه بصری، ان روایتی نمادین نیز برخوردار می شوند، بیان فلسفی و نگرش انتقادی به جامعه، سنت ها و باورها، از خصایص این نقاشی هاست که رهاورد تجربه زیسته هنرمند از زندگی دوران حاضر است: زیستنی که گاه برای بیانگری انتقادی در وجه بصری ، با ضرباهنگ اکسپرسیونیستی خطوط و سطوح آمیخته می شود و بدین طریق ساحتی درون گرایانه می باید. تجسم انسان ها در اغلب این نقاشی ها نمایانگر انسان های میانسال است و بدین طریق چالشی است که نقاش در حال تجربه آن بوده و تلاش می کند لحظه ثبت شده در نقاشی را با تجربه آنی خود از زیست روزمره پیوند دهد؛ به همین دلیل در اغلب این نقاشی ها پرشره خود هنرمند در زوایای مختلف دیده می شود که در کنار دیگر پرسوناژهای انسانی به کاری مشغول است و دوشادوش دیگر کاراکترها در صحنه حضور دارد و دیده میشود. این ویژگی، چرشی مفهومی را در آثار محب على شکل می دهد که در آن صحنه نقاشی شده، تجسم چیزی نیست که توسط نقاش دیده شده باشد، بلکه واقعه ای است که اتجربه و بسته شده است و بدین لحاظ پای ادراک مفاهیمی شروتی حسی و تفکری را به نقاشی باز می کند که کانسپت اثر را به سوی هنر معاصر و بیانگری ایده محور آن سوق می دهد که در آن دیگر نمی توان رئالیسم را به واقع گرایی صرف معنا کرده، خود هنرمند در این باره می گوید: هرشالیسم بیشتر برای من ، عتای گرایشی رئالیسم است نه الزاما معنای ریختی آن واقع گرایی برای من تجربه ای است که خودم از واقعیت دارد که آنچه از واقعیت که دیده میشود... همیشه نگران فرما هستم، نگران این که قرار است چه بلایی سر ما بیاید؛ بنابراین رئالیسم برای من تجربه زیسته است، نه تجربه بیداری . در نقاشی پیش رو تمامی این ویژگی ها دیده می شود و نقاشی در موقعیت های مختلف و در میان جمعیت انبوه زنان و مردان در صحنه حاضر است، کاراکترها در حالتی شاد مجسم شده اند که به واسطه حرکت های بدنی و نوع حالات دست . کوبی در حال رقصيدن هستند و در عین حال به واسطه عدم توجه به دیگری و نبود تعامل . رقص آنها به نوعی فعالیت درونی تبدیل شده که زنان و مردان در حالتی بی خبر از حضور دیگری به آن مشغولند. هنرمند بدین طریق توانسته الابهای درونی تو را صورتی بیرونی بخشد که در ذات رقصيدن وجود ندارد. در واقع این مشغول شدگی به خود که ویژگی بارز دیگری بر آثار محبعلی است، به بیانگری دغدغه مند هنرمند در تلاش برای ادراک بحران هویتی عصر حاضر اشاره دارد که در منطقه خاورمیانه و خصوصا ایران بیش از هر زمان دیگری احساس می شود، تعريف هویت به واسطه وجوه مشترکی که با فرهنگ و اعتلايان سنتی ، جنسیت و نقش اجتماعی افراد یک جامعه دارد، با مشکل مواجه شده و حضور شبکه های اجتماعی و هویت های مجازی بر آن دامن زده است ، جامعه امروز از انبوه زنان و مردانی تشکیل شده که مانند نقاشی حاضر هر ایک سونای خاصی در سر دارند و در صحنه روزگار به نقش آفرینی خود مشغولند. اما در این تائبرکناری و تاثیر پذیری ، الأبه هایی از اضطراب و نگرانی را پنهان می کنند. در چنین بستری، تلاش بازگشت به گذشته را مفید فایده میداند و تلاش می کند هویت را در این عقب گرد به دستاوردهای گذشته و با پیوست آنها به زندگی روزمره بالله و بدین طریق بستوی نو برای باز معناسازی هویت فراهم آورد. این رجعت به گذشته گاه به واسطه حضور قهرمانان ملی و شخصیت های سیاسی و تاریخی، و گاهی به واسطه حضور تصاویری از نقاشی ها و مجسمه های معروف ادوار کلاسیک و در برخی موارد با حضور مفاهیم فرهنگی چون مهاجرت ، تفت و ... در آثار نقاش بازسمعنا می شوند. در این اثر گستره سه لتی بوم به گونه ای است که نقاشی را به نوعی تصویر پانوراما تبدیل کرده و هنرمند بدین طریق بر گذر تاریخی به جای ثبت لحظه تاریخی تأکید کرده است، صحنه نقاشی دارای دو پلان اصلی استا در پلان اول انسان هایی در شکل و شمایل امروزی به رقص مشغولند، اما در عین حال باید فراموش کرد که ایشان در صحنه تاریخ نیز حاضرند. این صحنه روزگار بسان سالن تئاتری است که هر کس در آن نغمه خود را می خواند و می رود، حضور پرده های ارغوانی در اقو سوی لثه میانه، ذهن مخاطب را به یک لحظه تأثیرگذاری و هویت ساز تاریخ انسانی می برد. هنرمند در صحنه آرایی خود در رجعت به گذشته کلاسیک تفکر و اندیشه بشری۔ از کلپوش دو رنگ هنر دوران رنسانس استفاده کرده و ذهن مخاطب را برای مواجهه آماده می کند، در میانه اثر، پیگردهایی در هم فرورفته دیده میشوند که برخلاف پلان اول، از بازنمایی رئالیستی کمتری برخوردارند و رنگ پوشش و پوست پیگردها در آن به عمد همسان کار شده است. حضور میز اللي با رومیزی پرچین و چروک سفید بر روی آن، تصویر پلان شوم را به تجسم واقعه تاریخی شام اخره در مذهب مسیحی پیوند می زند که در آن پیکره مردان تنومند نشسته بر پشت میز و در حال گفت وگو دیده میشود. در این میان آنچه در این تصویر جلب توجه می کند حضور انبوه پاهایی است که در زیر نیز در هم فرورفته اند و با تعداد شخصیت های حاضر در پشت میز نشاسب ندارد. گویی این پاها بیان سمبولیکی از ردپای انسان ها در بستر تاریخ است که همواره می ماند و بخشی از هویت ایمی را در بستر آینده تاریخی شکل می دهد. حافظه تاریخی انسانها به گونه ای است که بعضی شخصیتها به دلیل نقش پررنگ خود در شکل دهی آینده بشری در آن به گونه ای ماندگار می شوند. همانگونه که در لبه سمت چمه این نقاشی نیز چهره هایی یادآور شخصیت های سیاسی و تاریخی دیده میشود که هرچند واضح و جاندار نیستند اما در قاب حافظه تاریخی بشر همواره می مانند، همچنین عدم پرداخت واقع گرایانه به البسه و ساخت و ساز در چین و چروک لباس های در پلان اول ، از جمله تمهیداتی است که هنرمند از خوانش نقاشی در دنیای معاصر دارد و بیكر تجربیات مدرنیستی نقاشی در ادوار ابتدایی کارهای اوست.