مجسمهساز، مجموعهدار و پژوهشگر، از شناختهشدهترین هنرمندان ایرانی در عرصه بینالمللی است. وی که از پیشگامان مجسمهسازی مدرن به شمار میآید، در طول چند دهه گذشته با تلاش و خلاقیت فراوان توانسته از مرزهای تازه در هنر مجسمهسازی نوین ایران عبور کرده و علاوه بر ایجاد سبک تازهای در این زمینه، تصویری نو از میراث ماندگار سرزمینش را به جهانیان معرفی کند.وی پس از دوره بسیار شناختهشده «هیچ» مجموعه تازهای را با عنوان «دیوارها» آغاز کرد. او در این سری مهم از آثارش و برای جاودان ساختن سایه «هیچ»، سطوحی پوشیده شده با بافت فشردهای از متون نوشتاری از حروف فارسی، عربی یا خطوط باستانی خلق کرد که کاملاً ناخوانا و یادآور نقشبرجستههای مصری، سومری یا ساسانی بودند. این جهان تازه، تمامی دیگر ساختههای او را در کنار یکدیگر قرار داد تا به خلق یادمانیترین سری آثار وی با عنوان «شاعر» منجر شود. فرهاد، قفس، قفل، هیچ و دیوارها توانستند در کمال توازن و تعادل در کنار یا درون یکدیگر قرار گیرند و با یکدیگر پیوند برقرار سازند. اثر حاضر یکی از شاخصترین نمونههای مجسمه «شاعر» است که همه مفاهیم و نمادهای شکلی دیوارها، قفس و ضریح را در خود جای داده است. این اثر گویی مجموعه کاملی از دلمشغولیهای پرویز تناولی است که یکجا، در اثری واحد گرد آمده است. در یک نگاه کلی «شاعر» عنوان مجموعهای از یادمانیترین مجسمههای پرویز تناولی و از نظر شکلی یکی از متنوعترین سری آثار اوست. این مجموعه خیلی فراتر از دیگر آثار وی، از درونمایهای رمانتیک برخوردار بوده و عمیقاً بر رابطه معناشناختی شعر و هنر استوار است. مجسمههای شاعر در مرز میان یک پیکره واقعی و انتزاعی قرار دارند و در واقع بیشتر از یک فیگور، معادلی نشانهای و حجمی برای مفاهیم و استعارههای ادبی ارائه میکنند. هنگامی که هنرمند از پرندهای برای نمایش سر شاعر استفاده میکند یا قفلی را در بدن قفس مانند او جای میدهد، مشخص است که او به همان اندازه که به دغدغههای مجسمهسازی معطوف است، به نمادها و کنایههای شاعرانه نیز توجه دارد. تناولی به تصریح مجسمهسازی را نوعی شاعری میخواند و تاکید میکند که: «من شعرم را بر سطح مجسمهای مینویسم». رویای او در خلق تندیسهایی شاعرانه، پیوسته در قالب برنز و عموماً در نسخهای واحد و به شکلی عمیقاً تأثیرگذار تحقق میپذیرد.تناولی در جای دیگری تأکید میکند: «عشق در تصوف اسلامی کیفیتی است که هرگز آشکار نمیشود و همیشه با زبان تمثیل و کنایه از آن صحبت میشود. هنگامی که شاعر از عشق میگوید، ممکن است در مورد عشق یک بلبل به گل صحبت کند و بنابراین از کلمه زن هرگز ذکری به میان نمیآید» . به همین سبب شاعر و عاشق در زبان هنری تناولی، تنها خاطرهای است از یک پیکره نمادین که در ذهن مخاطب به شکل موهومی یک بدن انسان را خاطرنشان میسازد، بدون آنکه شباهت چندانی به بدن داشته باشد. در اثر حاضر، مبهم ساختن فیگور شاعر از طریق فرم انتزاعی، درست مثل تعلیق در آشکار و پنهانسازی همزمان در شعر و غزل فارسی است. این خصوصیتی است که نه فقط در شعر، بلکه در دیگر ابعاد فرهنگ ایرانی، بویژه در معماری، نیز پدیدار میشود. در گسترهای وسیعتر رویکرد انتزاع راهکاری در زیباییشناسی مدرن غربی و بیانی مدرن در آثار تناولی است. بسیاری از مجسمههای تناولی به شکلی تلویحی پیکره انسان را تداعی میکنند؛ امری که هم از وضعیت تندیسگونه این آثار و هم از عناوین استعارهای برخی کارهای او همانند «شاعر و قفس» (اثر پیشرو)، «شاعر عاشق» (۱۳۴۱)، «شاعر ایستاده» (۱۳۸۵)، «شاعر با نماد آزادی» (۱۳۴۱) و «شاعر و درخت سرو» (۱۳۸۶) که همگی در زمره شاخصترین کارهای وی هستند، دریافت میشود. او در این آثار وجه هویتی چهرههایش را محو کرده، اما وضعیتی یادمانی به نحوه قرارگیری آنها میدهد تا از بیانی احساسی و رمانتیک برخوردار شوند.عباس دانشوری، پژوهشگر و استاد تاریخهنر دانشگاه ایالتی کالیفرنیا درباره اثر حاضر مینویسد: «مجسمههای تناولی ترکیبی از همنشینیهاست. هرچند شاید قطعاتی که در هم آمیخته شدهاند گهگاه از نظر منطقی نامتجانس به نظر برسند، با این وجود، کلیت اثر یکدست و حتی از نظر پیکربندی هماهنگ است. دلیل آن هم این است که توسط انرژیهای ایستایی که درون خود آن قطعات نهفتهاند، تغذیه میشوند. افزون بر این، در کلیت، جریان سرنوشتسازی را به خاطر هزاران هزار اشاراتی که به داستانها، سنن فرهنگی و اشکال هنری دارد، گرد هم میآورند. در اثر «شاعر و قفس» (۱۳۸۷) همنشینی ریختارها و ایدههای جورواجور در فرمی انسانوار-معمارانه است» . اثر حاضر از جهت دیگری نیز در میان آثار پرویز تناولی دارای اهمیت بسیار است. مجسمه «شاعر و قفس» اثری یونیک و اتفاقی خاص در کارهای این هنرمند است. پیکره ایستاده مجسمه، قامت شاعر را میسازد و در میان قلب او قفسی جای گرفته که میتواند سینه شاعر باشد که بلبل کلام میبایست از آن رها شود. سر شاعر چون نقشمایههای ظریف و پیچان اسلیمیها جلوهگر شده است.پرویز تناولی زمانی که مدرنیسم به سختی از سوی جامعه ایرانی درک میشد، با مجسمههایش راه عبور از مدرنیسم را پیشنهاد کرد. میتوان گفت اقبالی که به هنر معاصر ایران در سطح بینالمللی صورت گرفته است تا حدی مدیون مسیری است که او در قالب آثارش پیشنهاد کرده است.