تابلوهای بزرگ و عظیم رضا درخشانی، صحنه درشتنمایی و وسعت بخشیدن به دستاوردهای کهن نگارینههای شرقی است که در بیانی معاصر بازآفرینی میشوند. آنچه به واسطه سنتهای نگارگری ایرانی در پرداخت به جزییات، کوچک، ظریف و جزیی بود در این تابلوها وسیع، سترگ و کلی به نمایش گذاشته میشود و بدین طریق وجهی پنهان و پوشیده شده در هنر دوران کهن در بیانی نو مجال دیده شدن مییابد.
درخشانی در خلق تابلوهای نقاشی خود، بداههپردازی میکند و بدین طریق با ورود به ساحت شهودگرایانه هنر، اتفاق و حادثه ناخواسته را در شکلگیری اثر دخیل میکند که هم وابسته به نگرشهای مدرنیستی است و هم از آنگرایی و شهود شرقگرایانه برخوردار است.
اثر پیشرو به مجموعه شب و روز و درختان انجیر تعلق دارد. در این مجموعه، هنرمند از دو وجه مشترک در خلق آثار مجموعه استفاده کرده است؛ نخست آنکه تمامی مجموعه از دو لته تشکیل شدهاند که فرمهای مختلف گیاهی را مجسم میکنند؛ این دو لته بودن بر نگرش دوگانگی شرقگرایانه شکل گرفته است؛ و دوم آنکه هر لته به لحاظ رنگی، عکس لته روبهروست؛ یعنی جای رنگ در فضای مثبت و منفی یکی، در دیگری جابهجا میشود. با این حال دو تابلو به لحاظ فرمی مکمل نیستند و نوعی قرینه در بیقرینگی در اثر دیده میشود که تابلو را به لحاظ کلی پویا میکند.
پرداخت به عنصر گیاهی به عنوان سوژه هنری ریشه در اسلیمیها، ختاییها، درخت نخستین و نگرش تزیینی هنر شرق دارد که بعدها بنیان اندیشه مدرنیستی را در دوره ویکتوریایی غربی پایه میگذارد. با این حال این عناصر تزیینی به واسطه نوع رنگگذاری و حجم سطوح رنگی و رد قلمموها بر بستر بوم، از بیان تزیینی جدا شده و نگرهای اکسپرسیونیستی مییابد که در آن میتوان حالت هنرمند در روند خلق اثر هنری را دنبال کرد. همچنین استفاده از رنگ طلایی وجه دیگری از وامگیری درخشانی از دیدگاههای والاگرایانه هنر شرقی است؛ آنجا که بستر طلایی، نمادی از تقدس و حضور ساحت معنوی میشود و به واسطه ارتباط میان رنگ طلایی و نور، تجربه امر قدسی بازنمایی میگردد. از سوی دیگر عالم، در تفکر آیینی شرقی جمع اضداد است و همه چیز در تقابلهای دوتایی است که معنا مییابد؛ روز و شب، نور و تاریکی، سفید و سیاه، حقیقت و مجاز، لاهوت و ناسوت در این تفکر از هم جدا میشوند و جهانی دوگانه را شکل میدهند؛ اما این تقابل به معنای ضدیت نیست بلکه عنصر کمال، در جمع اضداد است که زاده میشود. به همین دلیل جای رنگ طلایی در دو تابلوی پیشرو با جابهجا شدن در ساختن زمینه و برگهای انجیر، اولویت را به هیچ کدام نمیدهد. از یک سو رنگ طلایی به دلیل تجانس معنایی با نور، نمایانگر روز و قهوهای سوخته نمادی از شب میشود، اما با جابهجا کردن این دو رنگ، فضای مثبت و منفی به یک میزان دارای اهمیت شده و آنچه هستی اثر را شکل میدهد در جمع این تضاد شگفتانگیز است که نمایان میشود. از سوی دیگر به تبعیت از سنت نگارش و خوشنویسی در نگارههای ایرانی، درخشانی از حروف در بسترسازی بافت زمینه بهره گرفته، اما با عدم پرداختن به خوانشپذیری و عدم وفاداری به سنت نگارش خوشنویسی، بر بیان اکسپرسیونیستی نقاشی خود تأکیدی دوباره میکند.