جاسازي حروف و كلمات در چارچوبهاي هندسي نظير چارگوش و دايره و لوزي تجربهايست كه ريشه در سنت كتيبهنگاري دارد. جاييكه خطاط از توالي مرسوم سطر خارج میشود و به ترتيب يا تركيبي تن ميدهد كه ساختار هندسي كادر به او تحميل كرده است. فرم بيضي براي جا دادن خط نستعليق مناسبترين محيط است. چراكه با ظرفيتهاي هندسي اين خط سازگاري دارد. رضا مافي در اين اثر، ميان فروبردن حروف در تنگناي كادر، با مضمون شعر رابطهاي ضمني برقرار كرده است: زاغ در گلشن و بلبل به قفس در بند است. بندی كه از طريق تنيدگي حروف و چپيده شدن آنها در محيطي بسته و دوار احساس محبوس شدن را تداعی کرده و به بلبلي اشاره دارد که درون قفس زندانیست. درخشندگی حروف قرمزرنگی که در زمینه قهوهای تیره به دام افتاده را نیز باید به تمهیداتی افزود که هنرمند برای بیان این مضمون به کار بسته است. در اين ميان، مناسبتِ فرمي پرنده و نستعليق را هم نبايد از ياد برد. گفته شده ميرعلي تبريزي، استاد بزرگ خط فارسی، اين شیوه را با الهام از پرواز پرندگاني كه يك شب به خواب ديد پديد آورد. ترديد در صحت اين روايت، رابطهاي را كه ميان مفردات و تركيبات نستعليق و شمايل كلي مرغ هست نفي نميكند. در حقيقت، مافي نه به شیوه خط-نقاشی (خطاشیِ) نقشمايه مرغ كه سنتي ديرينه در خوشنويسي اسلامي دارد، بلكه از طريق برقراري نسبت ميان نوع خط و شيوه قاببندي اثر، بلبلِ دربند را به تصوير كشيده است. اين اثر همچنين به دليل برجستگي حروف يادآور كتيبههاي حجاريشده در معماري اسلاميست. با اين فرق اساسي كه جنس آن يونوليت است؛ مادهاي سبك و شكننده كه به ياري رنگماده روغني و مواد پايدار كننده، مقاوم شده است.