سهراب سپهری، در نقاشیهایش به تجسم تجربه لحظههای شاعرانه، در جهان پیرامون میپردازد. او سفرهایی به مشرق و مغرب زمین داشت که موجب دستیابی وی به سبکی شخصی شد؛ همانند شعرهایش که شناسنامه تمامنمای اندیشههای عرفانی او هستند. کوششهای مستمر وی برای بهرهگیری از دستاوردهای زیباییشناسی غربی، در کنار توجه آگاهانه به عرفان و فلسفه شرقی و تفکر زیباییشناسیِ «ذن»، موجب خلق تصاویر نوآورانهای شده که گویی تبلورِ شعری عینی و ذهنیاند.
تصاویر خلاصه شده از طبیعت در آثار سپهری، همانند تنه درختان در اثر حاضر، گاه تا مرز انتزاعِ ناب پیش میروند. آنها بازنمایی لحظههای تعمق در جهان پیرامون نقاش هستند که گویی با بداههنگاری آنی، لحظهای از یکیشدن ذهن هنرمند و روح هستی را به نمایش میگذارند.
اوج تلاش سپهری در دستیابی به معانیِ مشترک میان نقاشی و شعر، به خلق مجموعه «تنه درختان» در دهه ۱۳۵۰ منجر شد. این مجموعه عمدتاً با تکنیک رنگروغن بر روی بوم و در ابعاد متنوع گاه بسیار بزرگ اجرا شدهاند. هارمونی بیمانندِ رنگ و خط، در دستیابی به فضایی نیمهتجردیدی، این آثار را جزو شاخصترین نقاشیهای سپهری قرار میدهد. معنای عرفانی درخت در اندیشههای اسطورهای و کهن ایرانی از یک سو، و استفاده از تکنیک مدرن و تجسم نیمهانتزاعی و خلاصهشده سوژه از سوی دیگر، تأثیرگذاری نقاشی بر ذهن مخاطب را فزونی میبخشد و اثری میآفریند که مانند اشعار سهراب سپهری، ساده، روان، اما پر معناست. اثر حاضر نمونه شاخصی از مهمترین مجموعه آثار سهراب سپهری است که به روشنی ویژگیهای نقاشی او را نشان میدهد. در این مجموعه، فضای انتخابشدهای از طبیعت، عموماً متشکل از تنههای متراکم درختان، بهطور خلاصه و هندسیشده و با بیانی منحصر به سهراب پدیدار میگردد. رنگ در این اثر، مانند اغلب آثار هنرمند محدود و تیره و عمدتاً در طیف قهوهای و اکر است و عناصر حداقلی تصویر نقش قاطع و تعیینکنندهای در ترکیببندی دارند. ارتباط بصری عمیق مخاطب با رنگهای منتخب سهراب به دلیل درک وی از جوهره رنگ در طبیعت است؛ آنها برآمدهاند رنگهای واقعی هستند که با تخیل و تعمق هنرمند بازنمایی شدهاند. « رنگهای او رنگهایی است که از قوانین ذهنی و ساختاری او پیروی میکنند. از ساختاری که پاسخدهنده نیاز درونی و حسی و ادراکی اوست. برای همین است که به اصل خاک، به اصل باد و به اصل گیاه نظر دارد […] بنابراین قوانین نور و سایه حذف میشوند. نور از جایی نمیتابد، نور در بطن اثر است.»ا [۱]در این اثر، شیوه رنگگذاری توانسته بافتی از جنس تنههای زبر و متخلخل درختان بهوجود آوردکه یادآور جنگلهای متراکم و کهن ایرانی است. اما آنها متناوباً از سطح دو بعدی بوم حجم یافته و دوباره به سطحی با ریتم رنگی تغییر ماهیت میدهند.
دوربین نگاه هنرمند چنان به تنه درختان نزدیک شده که عناصر بصری آن به انتزاع نزدیک میشوند، درخت در این فاصله نزدیک به سختی قابل شناسایی است. وحدتی که در انبوه پر تعداد این تنههای پر ابهت حس میشود، تداعیگر شعر حجم سبز اوست که در همین دوره سروده است. از طرفی، اجتناب از پرداخت به جزئیات مثل برگ و شاخه، این اثر را از تجسم تنها چند تنه درخت، دور میکند. اثری «آشنا» که هر آن «آشناییزدایی» میشود و در این «آشناییزدایی»، درختانی «مثالی» را میآفریند که گویی متعلق به جهانی دیگرند؛ جهان تصورات، تخیلات و ذهنیات نقاش که حاصل تعمق در طبیعت هستند.
نقاشی سپهری در حقیقت ترجمان اشعار وی و ارائه تصویری ساده و تقلیل یافته از هستی شناسی اومانیستی اوست. وی به همان اندازه که در شکل و صورت اشعارش نوگراست، در مفهوم و تعریفش از تصویرگری نقاشانه نیز یک مدرنیست کامل است. نقاشیهای او حتی در مضمون هم بیشتر بیانیههای جهانی هستند؛ در موضوع طبیعت، درخت، سنگ و طنین زندگی در هر یک از آنها. اگر در پی چیزی ایرانی در آثار او باشیم، باید آن را در نسبت این طبیعتگرایی با تصوف ایرانی جستوجو کنیم، یا آنچه که از فرهنگ و اخلاق باستانی ایرانیان در کتب تاریخی نقل شده است. اما هنگامی که به ایرانی بودن نقاشی او فکر میکنیم، هرگز نباید نوعی ارجاع تلویحی به سنت نگارگری ایرانی را انتظار داشته باشیم؛ نه در شالوده کلی نقاشی و نه حتی در اجزائی مثل رنگ، فرم و ترکیب. هیچ وسوسهای برای گرتهبرداری از هنرهای سنتی و تزیینی ایرانی، همانند آنچه در مینیاتور، قالی، گبه و هنرهای وابسته به معماری میبینیم، در کار او دیده نمیشود. سپهری در نقاشیاش هرگز عنایتی به سنت نداشت و جهان تصویری او را در هیچ تعبیری نمیتوان سنتگرا پنداشت. او یک مدرنیست واقعی بود با نگاهی کاملاً پدیدارشناختی به طبیعت و جهان پیرامونی و این چیزی نیست که در سنت نقاشی ایرانی ریشه داشته باشد.
حاصل تمامیِ تعمقها و اندیشههای سپهری، دستیابی به هویتِ تصویری نابی است که توانسته نقاشیهای بهجایمانده از وی را امروزه بر تارک شاخصترین و ارزشمندترین آثار هنر مدرن ایران قرار دهد. حضور همیشگی نقاشیهای او در بازارهای هنری داخلی و خارجی و کسب رکوردهای خیرهکننده، بهترین گواه این مدعاست. رقم فروشی معادل ۶۶۵/۰۰۰ دلار در سال ۲۰۱۱، در حراج کریستیز دوبی نشان از ارزشمندی آثار و منحصر به فرد بودن نقاشیهایی دارد که سپهری توانسته در طول حیات هنریاش به یادگار بگذارد. اما اثری از این هنرمند در حراج تهران در سال ۱۳۹۳ از این رکورد جهانی نیز عبور کرد و با رقم فروش ۱/۸۰۰ میلیون تومان به بالاترین رکورد وی دست یافت.
[۱] – طاهرنوکنده، محسن، سهراب سپهری طرحها و اتودها، نشر نو، ۱۳۶۹، ص. ۱۳.