چله: پنبه پود: پنبه پرز: پشم دستریس بومی تعداد گره: 72 گره در 10 سانتیمتر طول 75 گره در 10 سانتیمتر عرض گره: متقارن تاریخ اثر: واپسین سالهای دوره قاجار
این گرهبافته فاخر از چند سو شایسته درنگ و کندوکاو است. نخست آنکه با نگریستن به بسیاری از گرهبافتههای تصویری که از میانه قرن نوزدهم تاکنون بافته شدهاند میتوان دریافت که به گونهای و در بیشتر موارد به طور کلی انسان و بهویژه افراد شناختهشده همچون پادشاهان یا دیگر شخصیتهای ملی، سیاسی و... محور موضوعی آنها بودهاند. به بیان دیگر قالیچههای تصویری ایرانی بیشتر در گونهای از شمایلنگاری دستهبندی میشوند. این نمونه بیهمتا تنها بر حیات وحش یا زیستبوم در نبود انسان تمرکز کرده است. حتی محور بودن شیر در این تابلوی یگانه بیبهره از دریافتهای اسطورهای از نماد شیر در فرهنگ قالیبافی ایران زمین است. در این پرده بسیار زیبا بیستوپنج خشت (قاب مربع) وجود دارد. دوازده قاب بالایی دربرگیرنده گونههایی از پرندگاناند. شیر، تنها گونه جانوری است که هم در کانون اثر جای گرفته و هم در دو قاب جانبی در پایینترین ردیف از قابها به شیوه متقارن. شیوه نشستن شیرها در دو قاب پایینی و تقارن آنها نسبت به هم، نماد نگاهبان را به یاد مخاطب میآورد. به عبارت دیگر شاید طراح این اثر با ساختن یک سهگوش که در هر تارک آن یک شیر قرار دارد، در نظر داشته تا گونهای آرامش، پایداری و انضباط در طبیعت را با تأکید بر نبودن انسان به تصویر بکشد. در تصویرسازی سنتی در ایران در بسیاری از موارد شیر در صحنه مشهور به گرفتوگیر نشان داده شده است، صحنهای که این سلطان جنگل را در حال شکار حیوانی دیگر به تصویر میکشد. در اینجا از شکار و درندگی خبری نیست و حتی هر سه شیر که بالاترین نماد نیرومندی و چیرگی و شکستناپذیریاند آرام روی زمین لمیدهاند. در ده قاب دیگر در پایین جز پلنگ، کرگدن و خرس حیوانات اهلی نقاشی شدهاند. اساساً با نگاه به کل این تابلو بیننده به آرامشی پایدار دعوت میشود. از سوی دیگر، رودررویی شیوه طراحی با نگاه سنتی در قالیبافی ایران در این اثر قابل توجه است. از آنجایی که سبک تصویرگری در این گرهبافته سبکی طبیعتگرایانه نزدیک به نگاه نقاشی غربی و به هدف بازنمایی در سهبُعد است با شیوه نگارگری ایرانی فاصله بسیاری دارد و از تبار طراحی سنتی در قالیهای ایران حتی در نمونههای تصویری آن نیست. سبک طراحی حاشیه و بندهای بین خشتها تحتتأثیر طراحی گوبلنهای فرانسوی است که در تاریخ قالیبافی ایران به صورت یک جریان و جنبش هنری به وجودآورنده سبکی شد که آن را «گلفرنگ» نامیدند. برگزیدن الگوی نقشه خشتی که در سنت قالیبافی ایران استعارهای از پردیس بوده در این قالی قابلتوجه است. هر خشت تداعیکننده باغی است که به میانجی یک جویبار (بندهای بین مربعها) از باغ دیگر فاصله گرفتهاند. این رایجترین نقشه در قالیهای چهارمحال و بختیاری بوده، گرچه قالیبافان از مناطقی دیگر در بسامدی به مراتب کمتر به آن میل کردهاند. رنگهای ناب طبیعی متضاد، شاد و متنوع که یادآور طبیعت است از نشانهای بارز قالیهای چهارمحال و بختیاری است. طیف رنگ قرمز در این گرهبافته زیبا که انتظار میرود برپایه سنت قالیهای بختیاری از روناس باشد به فام «قرمزدانه» پهلو میزند و این گمانه را به میان میآورد که شاید به جای ریشه روناس از «قرمزدانه» بهره برده باشد که میتواند از امتیازات این اثر به حساب آید. تراکم گره در این قالیچه در سنجه با سنت گرهبافی بختیاری بسیار بالاست و به همین دلیل همانندش کمیاب. گمان میرود که در بروجن و زیرنظر استادکاری اصفهانی بافته شده باشد. علیرغم متقارن بودن گره در این نمونه، پشت آن شیوه قالیهای اصفهان را به ذهن متبادر میکند. برای نمونه میتوان قالیهای اصفهان را در دورهای که هنوز از پشم دستریس در بافت آن استفاده میشد، به یاد آورد و یکی از برجستهترین بافندگان آن زمان استاد احمد بود. سرانجام، این نمونه میبایست در پی سفارش و پایش کسی بافته شده باشد که از جایگاه اجتماعی و فرهنگی برجستهای برخوردار بوده است. اینکه هیچ کتیبهای در معرفی سفارشدهنده ندارد، بسی پرسش برانگیز و رازآلود است. جستوجوی بسیار از راههای گوناگون نتوانست ردپایی از وجود یک مورد همانند، هم از دید طراحی و هم از نگاه موضوعی، حتی با فاصله بسیار بیابد. از اینرو، تا به امروز گرهبافتهای است یکتا و بیبدیل.